صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاهي به ماهيت و تعاريف جنبش اجتماعي

نگاهي به ماهيت و تعاريف جنبش اجتماعي

در جهان امروز با پيدايش تكنولوژي و فناوري جديد، بسياري از ارتباطات و مناسبات اجتماعي و سياسي چهره جديدي به خود گرفته است. اينترنت جلوه تازهاي به ارتباطات اجتماعي بخشيده و مفاهيم و مسائل تازهاي را مطرح ساخته است. جنبش هاي اجتماعي نيز در اثر اين تغيير و تحولات شكل و ماهيت متفاوت از گذشته به خود گرفتهاند. در واقع جنبش هاي اجتماعي از مشخصه هاي جوامع معاصر به حساب مي آيد.
پيدايش تكنولوژي ها كه ابزاري و وسيلهاي سودمند در حيات اجتماعي بشر تلقي مي شود، به خدمت اين جنبشها در آمده است. جنبش هاي جديد اجتماعي خصلت بسيار مهمي دارند و ستون فقرات آنها را رسانه هاي جديد تعاملي چون اينترنت تشكيل مي دهد، بسياري از فعاليت هاي جنبش هاي اجتماعي توسط رسانههاي جديد صورت مي گيرد. رسانهها در معنا پيدا كردن و گسترش اين جنبشها جايگاه اساسي دارد.
تاريخچه جنبش اجتماعي
اصطلاح جنبش اجتماعي توسط «سن سيمون» (San simon ) در اوايل قرن نوزدهم مطرح گشت. سن سيمون اجتماع نخبگان علمي، روشنفكران و افراد ثروتمند و اشرافي را در پيدايش جنبش هاي اجتماعي مهم قلمداد مي كند، زيرا اين افراد در كنار هم، نظام اجتماعي را در حيطه عقلاني باز تنظيم مي كنند. فيلسوفان و متفكران چون ماركس، وبر و سن سيمون، جنبش هاي اجتماعي را نمود دگرگوني ساختاري بنيادين مي دانند.
جنبش هاي اجتماعي به نيرويي اطلاق مي گردد كه قدرت و اقتدار تازهاي را به همراه دارند. جنبش اجتماعي نوعي آمادگي جمعي و همگاني در جامعه مي باشد كه كنش و تكامل فكري و عقيدتي را موجب مي گردد، به اين ترتيب كه برخي از اصول و رويكردها را رد كرده، نوآوري و دگرگوني هايي ايجاد مي كند و يا خواستار برپايي برخي اصول گذشته و فراموش شده است. جنبش اجتماعي نوعي داد و ستد همگاني براي برپايي يك انتظام نوين در حيات اجتماعي مي باشد.
تعريف جنبشهاي اجتماعي
گيدنز «Gidenz » جنبش اجتماعي را تلاش جمعي براي پيشبرد منافع مشترك، از طريق عمل جمعي خارج از حوزه نهادهاي رسمي تعريف مي نمايد. درسلر جنبش اجتماعي را هدف انديشيده شده و تعمدي تعداد زيادي از افراد معرفي مي كند كه هدف ايجاد دگرگوني با كوشش هاي گروهي را دارند.
باتامور «batamor » جنبش اجتماعي را نوعي تلاش گروهي مي داند كه براي ايجاد يا مقاومت در برابر تغيير در جامعه ايجاد مي شود. دلا پورتا و دياني جنبش اجتماعي را شبكه هاي غيررسمي، بر پايه باورهاي مشترك و همبستگي مي دانند كه از مسئلهاي تنشزا آغاز شده و به اشكال مختلف اعتراض پايان مي يابد.
ويلسون جنبش اجتماعي را كوششي آگاهانه، جمعي و سازمان يافته براي ايجاد يا مقاومت در برابر تغييرات گسترده در نظام اجتماعي از طريق ابزارهايي كه نهادينه نشدهاند، ميداند. او اين تعريف رسمي را با يك توصيف خلاقانهتر و تا حدي با بينش عميقتر آغاز ميكند: «جنبشهاي اجتماعي  هم قهرمان مي پرورند و هم دلقك، جنبش هاي اجتماعي تلاش مي كنند تا مردم را از خود ذاتي شان فراتر برده و شجاعت و نوع دوستي را در آنان زنده نمايند.» مردم و زنان در جنبش هاي اجتماعي از بيعدالتيها، رنجها و نگراني هاي كه در اطراف خود مي بينند، از منابع مرسوم نظم اجتماعي فراتر مي روند، تا پيكار خود را با موانع رشد اجتماع آغاز نمايند.
تقسيم بندي جنبشها
در دوره اخير جنبش هاي اجتماعي ويژگي سياسي خود را به فرهنگي تغيير داده اند. از اين رو مطالعه و تحليل آنها نيازمند نوعي تقسيم بندي است. يكي از مهم ترين تقسيم بندي در باب جنبش هاي اجتماعي توسط ديويد آبرل ارائه شده است.
جنبش هاي دگرگون ساز: هدف اين جنبش ايجاد دگرگوني و تغييرات فراگير در تمامي عرصه هاي اجتماع است، اعضاي اين جنبش خواهان تغييرات سريع و عظيم و جامع و حتي همراه با خشونت هستند. گاهي اين جنبش به انقلاب منجر مي گردد و تغييرات ساختاري عظيمي در جامعه را ايجاد مي نمايد.
جنبش اصلاحات: هدف محدودتري چون اصلاح و انتظام برخي ابعاد جامعه را دارد كه در جهت اعتراض به بيعدالتي و تبعيض در اجتماع طرح شده است. جنبش هاي دگرگون ساز و اصلاح طلب هر دو خواهان دگرگوني در جامعه هستند، اما جنبش اصلاح طلب يك فرآيند اجتماعي تلقي مي گردد.
جنبش رستگاري بخش (مذهبي): هدف اين جنبش نجات اعضاي اجتماع به لحاظ مسائل اعتقادي و اخلاقي مي باشد كه با توجه به تزلزل دستورات اخلاقي در جامعه، اصول رستگاريبخش را بيان مي سازد.
جنبش تغييردهنده: اين جنبش خواستار تغييرات جزئي در رسوم و آداب و هنجارهاي جامعه است و ويژگي معيني را تغيير مي دهد.
خصلت و ويژگيها
در جامعه شناسي كلاسيك، معمولاً جنبش اجتماعي در مقابل مفهوم كودتا و انقلاب قرار مي گيرد. زيرا تحولات ناگهاني و انقلابي موجب تغيير در نخبگان سياسي مي شود، اما جنبش ها در جريان عادي خود تغييراتي تدريجي در عرصههاي اجتماعي و سياسي ايجاد مي كنند. انقلابها به تغييرات بنيادين در تمامي اركان اجتماعي منجر مي شود و نظام سياسي را ساقط كرده و دگرگوني هاي عميقي را در ابعاد مختلف جامعه ايجاد مي نمايد. اما جنبشها، برنامهي اعلام شدهاي را با هدف اصلاح برخي از مسائل حاكم بر جامعه اجرا مي كند و مبتني بر روشهاي مسالمت آميز، انتشار مطبوعات و مباحثه و گفتگو هستند.
اعضاي يك جنبش رابطهي نزديك و چهره به چهره با هم دارند و سعي در عملي ساختن اهداف جنبش دارند، براي تحقق آرمان و مقاصدشان در خيابانها حضور پيدا كرده و خواسته هاي خود را بيان مي نمايند. در مورد اين جنبشها، عملي ساختن بسياري از اصول و خواستهها از طريق حضور در عرصه عمومي اجتماعي صورت مي گيرد. جنبشها، دگرگوني بلند مدتي را در ابعاد اجتماعي و فرهنگي موجب مي شوند. از سوي ديگر جنبشها به طبقه و قشر خاصي از اجتماع مربوط نمي شود، آنان خواسته هاي خود را با استفاده از گروههاي سياسي و نخبگان اجتماعي بيان مي كنند.
جنبش هاي اجتماعي در حضور دولتها تحقق مي يابند و دولتها به عنوان يك نيروي مسلط و مانع براي جنبشها عمل مي نمايند. دولتها به عنوان قدرت اصلي در جامعه، در نوع شعار، دامنه فعاليت و تعداد اعضاي جنبشهاي اجتماعي تاثير دارند. اين در حالي است كه جنبشها سعي در گسترش حيطه نفوذ خود در سطح جهاني و در تعامل با ديگر گروههاي سياسي دارند، اما ارتباط جنبش هاي اجتماعي درون يك جامعه با ديگر جوامع از سوي دولتها مختل مي شود.