صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۳۰ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

هویت ملی؛ چالشها وراهکارها

هویت ملی؛ چالشها وراهکارها

بحث ازهویت ملی معمولاًدرجوامعی مورد تأمل قرارمی گیرد که درآن ،گروههای ناهمگون قومی – مذهبی وجودداشته وشکاف های اجتماعی تبدیل به شکاف های فعال وتأثیرگذاربر هویت های قومی – مذهبی گردیده باشد. دراین صورت دوتا نتیجه ازهمه ملموس تر است .

1: تعارضات قومی – مذهبی ؛ که مهمولاً منجربه برخورد فیزیکی اقوام دردرون جامعه می گردد.
2: بحران هویت ملی ؛ که اعضای جامعه نمی توانند به یک هویت ملی کلان دست یابند، بلکه همواره درمیان هویت های قومی – مذهبی غوطه وربوده وبعضاً منجربه اختلالات کل سیستم اجتماعی می گردد.

مورد اول (تعارضات قومی – مذهبی ) موضوع این گفتارنبوده ودراین گفتاربه بررسی بحران هویت ملی درافغانستان پرداخته خواهد شد.

بحران هویت ملی که درمجالس اکادمیک کشوربه عنوان ملت سازی وملت شدن نیزمطرح است ، ازنطرنویسده ، یکی ازموضوعات مهم درجامعه شناسی عمومی بوده وهمچنان باتوجه به ساختارهای سیاسی ،اقتصادی وفرهنگی جامعه افغانستان ، که درمجموع به عنوان ساختار قومی – مذهبی می باشد ازمباحث پراهمیت به شمار میرود.زیرا اکثر چالشهایی که فراروی نظام حاکم درافغانستان قراردارد ناشی ازفقدان هویت ملی دراین جامعه است.

رسیدن به هویت ملی برای اقوام ساکن افغانستان باعث خواهد شد تازمینه های رشد شکاف های قومی مذهبی که باعث تعارضات می گردد ، ازبین رفته وکارکرد خرده سیستم ها ازنظرکارکردگرایان ،مطابق بااهداف کلی سیستم حرکت کرده وتوسعه اجتماعی را بدنبال خواهد داشت.باتوجه به اهمیت موضوع ، دراین گفتار به مهمترین عوامل وراهکارهای موجود دراین زمینه اشاره می گردد.

نظریه های بحران هویت ملی
1- جغرافیای اقوام ساکن درافغانستان : موقعیت جغرافیای اقوام ساکن درافغانستان به شکل جداشده وتقسیم بندی شده میان طیف های قومی – مذهبی می باشد .

که قسمت های مرکزی آن را کلیتی بنام هزاره ها، قسمت های جنوبی آن را کلیتی بنام پشتون ها، قسمت شمالی آن را تاجیک ها وازبک ها ،اما بصورت جداگانه وسایراقوام نیز همین قسم جدا افتاده ازهمدیگر قرارگرفته اند. حتی در شهر کابل نیز این امرصادق است . یعنی قسمت غرب کابل بدوشاخه ای هزاره نشین و پشتون نشین ،قسمت شمال شرقی آن تاجیک ها وقسمت جنوب شرقی آن پشتون ها می باشند. صرف نظر ازاستثنائاتی که وجود دارد وهمان گونه که تحقیق درعلوم اجتماعی روی کلیت ها تکیه دارد ، ادعای ما صادق است که اقوام ساکن درافغانستان بشکل جداگانه جایگزین شده اند.

اما آنچه که درخور تأمل است این است که: موقعیت جداگانه اقوام همواره باعث این گردیده که اقوام ساکن دراین کشورنتوانند با فرهنگ های قومی همدیگر آشنایی پیداکنند. ازطرف دیگر این عدم آگاهی ازفرهنگ های درون قومی ، باعث گردیده تا هر قوم ، خرده فرهنگ های قومی – مذهبی خود را به عنوان بهترین ، بالاترین فرهنگ ودیگران را به عنوان عقب مانده و... دانسته که این امرباعث پررنگ شدن هویت های قومی – مذهبی وکم رنگ شدن هویت ملی گردیده است.زیرا این امر باعث می گردد تا اقوام افغانستان نتوانند به عناصری دست یابند که میان آن ها مشترک بوده وهویت بخش ملی باشد.

2- مهاجرت های دوران جنگ:
هجوم سیل آسای افغانها به طرف کشورهای همسایه و کشورهای دیگرباعث گردید، تا نسل دوم مهاجردرعالم مهاجرت به وجود بیاید.

از نظر پژوهشگران ، نسل دوم مهاجر افغان همان نسلی است که در دوران مهاجرت متولد شده و در کشورهای میزبان رشد و پرورش یافته اند .این نسل که افغانی الاصل میباشند، در درون یک فرهنگ دیگر که متمایز از فرهنگ افغانی است ، رشد یافته و فرهنگ اکتسابی آنان نیز متمایز از فرهنگ اصیل افغانی میباشد. همین امر در واقع یک نوع بی هویتی و یا بحران هویت را برای نسل دوم مهاجر به ارمغان آورده است، زیرا از یک طرف آنان با فرهنگ افغانی آشنایی نداشته و از طرف دیگر جایگزین کردن تمام داشته های فرهنگی که از فرهنگ دیگر کسب کرده اند ، با فرهنگ افغانی به این زودی ها کار دشوار میباشد.

برای اثبات این ادعا میتوان به خرده فرهنگ های این نسل در درون جامعه افغانی اشاره نمود.اکثر افغانهای که از کشورهای همسایه برگشته اند امروز در افغانستان نیز با لهجه های تاثیر گرفته ، تیپهای ظاهری همان کشورها و غیره ظاهر می شوند. پس نسل دوم مهاجر با یک نوع سر درگمی مواجه می باشند.

3- ساختار قوم مدارانه قدرت سیاسی در افغانستان:
با توجه به اینکه در شعار ، ساختار سیاسی افغانستان به عنوان یک ساختار سیاسی دموکراتیک قلمداد می شود، اما در واقعیت امر چنین نبوده بلکه ساختار سیاسی افغانستان با توجه به فاکتورها ی موجود، ساختار قوم مدارنه میباشد.همانگونه که روشن است درساختار سیاسی دموکراتیک عنصر قومیت ، نژاد ، مذهب و از اینگونه مسائل اهمیت نداشته و آنچه مهم است شایسته بودن و تخصص داشتن است.

اما در افغانستان در شرایط موجود و در ساختار سیاسی اجتماعی آن از اینگونه مسائل به تعداد زیاد دیده میشود.این گونه مسائل ساختار سیاسی کشور را قوم مدارانه ساخته است ، همچنان در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی نخبه گان سیاسی اکثراً دست به بسیج توده های قومی مذهبی میزدند که این امر از شاخصه های سیاست قومی می باشد.تا زمانی که ساختار سیاسی افغانستان ساختار قوم مدارنه باشد نخبگان سیاسی همواره از بسیج توده های قومی برای رسیدن به قدرت سیاسی استفاده میکنند و این امر در ملموس ترین حالت آن منجر به بحران هویت ملی در افغانستان میگردد.

راهکارهای هویت ملی در افغانستان:
الگوهای هویت ملی در افغانستان ، زمینه ها و پیشینه های اجتماعی موجود برای رسیدن به هویت ملی را به بحث می گذارد. این الگوها به ما کمک خواهد کرد تا بتوانیم رابطه موقعیت جغرافیای اقوام ساکن، مهاجرت های دوران جنگ و نسل دوم مهاجر و ساختار قوم مدارانه قدرت سیاسی در افغانستان را با چگونگی تعریف هویت ملی روشن سازیم .

1- الگوی تکثر گرایی :
تکثر گرایی قومی مذهبی مبنی بر پذیرش تعدد و تنوع فرهنگی ، قومی ومذهبی در چارچوب کلان ملی است .
یعنی اگر اقوام ساکن در افغانستان بتوانند در حوزه فرهنگ ، قوم و مذهب پلورالیست باشند مشکلات جامعه افغانی از نظر هویت ملی حل خواهد شد .الگوی تکثرگرایی در افغانستان را میتوان در ابعاد فرهنگ ،قوم و مذهب مورد بررسی قرارداد. منظور از تکثرگرایی فرهنگی پذیرش تعدد و تنوع فرهنگی درچارچوب ارزشهای ملی میباشد.

به بیان دیگر اقوام افغانی ضمن داشتن خرده فرهنگهای خود به خرده فرهنگهای اقوام دیگر احترام گذاشته و در پی حذف وتحمیل فرهنگی برنییایند، بلکه همه به دنبال ارزش سازی ملی باشند .پلورالیزم فرهنگی در واقع یک نوع هم پذیری را در حوزه فرهنگ به وجود می آورد که این امر نقطه مقابل حذف و تحمیل فرهنگی بوده و جامعه افغانی را به هویت ملی نزدیک میسازد.

تکثرگرایی قومی یعنی همگرایی میان اقوام مختلف .الگوی پلورالیزم قومی می تواند روحیه ی هم پذیری قومی را میان اقوام مختلف در افغانستان بالا برده و منتج به ملت شدن گردد ، زیرا در این حالت روحیه برتری قومی دریک قوم نسبت به اقوام دیگر رنگ باخته و هویت ملی شکل خواهد گرفت .پلورالیزم مذهبی که اکثراً به عنوان پلورالیزم درون دینی در حوزه تفکر مطرح است، یکی از راه حل های مهم در عرصه تعارضات و کشمکش های مذهبی به حساب می آید . با توجه به تعدد مذهبی در افغانستان این الگو برای تطبیق در جامعه افغانستان الگوی مناسب است

.2- گذار به مردم سالاری در افغانستان:
همانگونه که در تیوری قوم مدارانه ساختار سیاسی در افغانستان مطرح گردید ، ساختار سیاسی افغانستان در وضعیت موجود دموکراتیک به شکل واقعی آن نمی باشد ،به همین دلیل اکثر نخبگان سیاسی دست به بسیج توده های قومی زده و در اکثر موارد از آدرس قومی استفاده میکنند که این امر منجر به پررنگ شدن مرزهای قومی گردیده و مرزهای ملی را محو میکند.

تا زمانی که به جای مشارکت سیاسی دموکراتیک، مشارکت قومی و به جای پذیرش رقیب سیاسی در قالب انتخابات دموکراتیک ، حذف رقیب سیاسی با وسایل زور و اجبار وجود داشته باشد جامعه افغانستان از بحران هویت ملی رنج خواهد برد.گذار به مردم سالاری و دموکراتیک شدن جامعه افغانستان به معنای رسیدن به دولت - ملت و در نهایت رسیدن به هویت ملی در افغانستان می باشد.