صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

گروه‌های اسلام‌گرا از دین و خشونت استفاده ابزاری می‌کند

 گروه‌های اسلام‌گرا از دین و خشونت استفاده ابزاری می‌کند

نویسنده : حسین احمدی
یک پرسش نه چندان ساده، اما واضح این است که آیا گروههای اسلامگرا و به ویژه جریانهای فعال تروریستی با نقاب اسلامگرایی در افغانستان، خودخواسته و با تصمیم سنجیده شده جهت تحقق اهداف سیاسی و منافع خاص به خشونت رو میآورند یا بر اساس یک ایدئولوژی دینی؟
گروههای تروریستی فعال در افغانستان، منطقه و خاورمیانه همواره مبحث داغ رسانهها و آفت بزرگ به جان انسان قرن بیست و یکم میلادی شمرده میشود که در مراحل و مناطق مختلف، ظاهرا جهان را برای مبارزه با خود یک دست کرده اند. این جریانها هرکدام در ساحه فعالیت شان به خاطر اعمال خشونت و زیر پا گذاشتن تمام مناسبات و ارزشهای انسانی، منحیث عوامل بحرانساز عمل میکند. بحرانهای ناشی از فعالیت این گروهها شامل ناامنی، فقر، تهدید وقوع بحران انسانی، مهاجرت و ویرانی تمدنها است.
اما یک مبحث مهم که در مورد فعالیت این گروهها وجود دارد، این است که اکثریت شان با نقاب دینمداری و با استفاده از بستر عقاید جامعه به تداوم خشونت میپردازند.
هرچند مبنای ایدئولوژیک بودن جنگ گروههای اسلامگرای مخالف دولت در افغانستان سالها قبل زیر پرسش رفته بود و عملکرد این گروهها بیشتر تروریستی و برای رسیدن به قدرت سیاسی با توسل به خشونت و ویرانگری بوده است تا در راستای تحقق حاکمیت یک ایدئولوژی دینی.
آرین شریفی، دکترای امنیت بینالمللی از دانشگاه تافتس ایالات متحده آمریکا نیز میگوید: «برخلاف باورها و پندارهای سنتی در مورد ماهیت جنگ گروههای به ظاهر اسلامگرا، الگویی جدیدی که مطرح میشود این است که هرگاه یک گروه قصد و توان جنگ را داشته باشد، برای رسیدن به قدرت سیاسی به خشونت متوسل میشود و از آن استفاده ابزاری میکند؛ همچنان که از دین.»
آقای شریفی، تیزیس دکترای خود را در مورد «استفاده ابزاری خشونت توسط گروههای اسلامگرا» نوشته است و روز چهارشنبه، 14 قوس 1397 خورشیدی، در مرکز معلومات افغانستان - دانشگاه کابل نتایج تحقیقات خویش را پیرامون افراطگرایی ارایه کرد.
او که دستآورد تحقیقاتش را در این برنامه ارایه میکرد، گروههای اسلامگرا را به سه دسته (خلافتگرا مانند داعش، سیاسی-مصالحهگرا و جهادی-خشونتگرا) تقسیم بندی کرد و گفت که تمرکز جغرافیایی این گروهها نظر به وضعیت و قدرت شان تغییر میکند. به گفته او، خواست و توانمندی جنگ، هردو متغیری است که با رشد همدیگر به جنگ میانجامد و آنچه این گروهها را وا میدارد تا برای رسیدن به قدرت سیاسی به جنگ متوسل شود، دسترسی به سلاح است.
او افزود، با آنکه این گروهها در راستای اهداف معین و استراتیژیک سیاسی-اقتصادی میجنگند ولی نکتهای که در این گفتار مطرح میشود این است که این گروهها بدون در نظرداشت عملکرد شان، نقاب دینمداری دارند و بستر فعالیت شان را نیز براساس شعارها و با استفاده از اندیشههای دینی در کنترول خود نگه داشته است. نمونه بارز این گروهها در افغانستان، گروه طالبان میباشد که نزدیک به سه دهه در نقش یک گروه مسلح مخالف دولت حضور دارد، هرچند اوج و افول قدرت را تجربه کرده است.
بنابراین از لحاظ عقاید دینی به چنین گروهها لقب افراطگرا داده میشود که علمای دینی جهان اسلام در این مورد چندین بار در نشستهای صلح افغانستان فتوای صریح صادر کرده است. آنچه از متن اعلامیه نشست علما در کابل و جده-عربستان و اندونیزیا برداشت میشود هم این است که گروههای مخالف دولت در افغانستان ضمن آنکه جنگ شان ماهیت دینی و عملکرد شان بنیاد همخوانی با دساتیر اسلام ندارد، گروههای افراطی هستند که برداشت دگرگونه از اصول اسلام را مطرح میکنند و در یک مسیر ناروا(حرام) پا گذاشته، از نام اسلام استفاده ابزاری میکنند.
مبشر مسلمیار، استاد دانشکدهی شرعیات دانشگاه کابل در گفتوگو با "روزنامه افغانستانما" گفت: گروههایی خشونتگرایی که اکنون داعیهدار اسلامگرایی است، در واقع افراطگرایانی هستند که از دساتیر دینی تفسیر متضاد با اصل آن را مطرح میکند و برای رسیدن به اهداف شان خودخواسته به خشونت نیز متوسل میشوند.
اما مبارزهی خشونتآمیز این گروههای افراطگرا در بسیاری از موارد ظاهرا برای مبارزه با ناملایمات اجتماعی و سیاسی است که متضاد اندیشه خود میپندارند و آن عبارت از جنبشهای تفریطی است.
آقای مسلمیار در این مورد میگوید: «افراطگرایان مبنای عملکرد شان را به نحوی مبارزه با تفریط میدانند و قصد دارند خشونتهای شان را با شعار نفی تفریط توجیه کند؛ زیرا آنها موقف افراط شان را نوعی مبارزه با جریانات تفریطی میدانند.»
جالب است اگر پنداشته شود که مبنای پیدایش و تداوم تروریزم بینالمللی ناشی از اندیشه افراطگرایی در مسایل دینی است و این افراط در نتیجه ظهور اندیشه‌‌های تفریطی باشد.
این استاد علوم اسلامی بر این باور است که جریانات تفریطی که در جوامع سنتی و پابند بر مناسبات اجتماعی-فرهنگی به وجود میآید، در نقطه مقابلش ایدئولوژی افراطی را نیز تقویت میکند و از تضاد این دو جریان خشونت در جامعه بحرانآفرین میشود. بنابراین گروههای افراطگرا ضمن آنکه اهداف سیاسی و قدرتطلبی خود شان را دنبال میکنند بستر فعالیت شان را نیز در جوامع دین‌‍مدار بر محور اندیشههای دینی انتخاب کرده به تداوم خشونت میپردازند که ممکن از هر ابزاری استفاده کنند و دین هم برای آنان ابزاریست که در راستای اهداف شان قربانی میشود.
حالا در افغانستان و دیگر جوامع اسلامی که گروههای تندرو و بنیادگرا با ظاهر اسلامگرایی از دساتیر دین اسلام تعبیر و تفسیرهای افراطگرایانه دارند و برای رسیدن به اهداف شان در ساختار گروههای مسلح ظاهر میشوند، جهت سرنگونی نظامهای حاکم میرزمند. اما تصمیم آنان یک انتخاب سنجیده شده بر مبنای اهداف سیاسی پنداشته میشود، نه ایدئولوژیک و دینمحور که برای ارزشهای دینی به مبارزه بپردازند؛ زیرا در بسیاری موارد گروههای اسلامگرا بر ارزشها و مناسبات دین اسلام پابندی نداشته اند. شاید سربازانی بسیاری در درون این گروهها طعمه ‎‌‌ی اهداف سیاسی بنیادگذاران این گروهها شود ولی واقعیت این است که کارشناسان همواره ایدئولوژیک بودن جنگ آنان(استوار بر ایدئولوژی دینی-اسلام) را رد کرده و بدین باور اند که برای رسیدن به اهداف سیاسی و قدرت از دین استفادهی ابزاری میکنند و خشونت نیز ابزاریست برای تحقق این رویا.