صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چه عواملی شورش طالبان در افغانستان را دوامدار کرده اند؟

 چه عواملی شورش طالبان در افغانستان را دوامدار کرده اند؟ منبع: میلیتری هیستوری نو / نویسنده: فیل هلتون / برگردان: خیرمحمد مقدسی

شکست شورش با استفاده از ابزارهای نظامی ممکن نیست؛ اگر چه عملیاتهای ضدشورشی با استفاده از گزینه نظامی طی دو دهه گذشته فکر بسیاری از نظامیهای غربی را به خود جلب کرده است، اما استفاده از ابزارهای نظامی تنها برای تضعیف یا جلوگیری از رشد شورش مؤثر است تا زمینه را برای توافق سیاسی و مصالحه میان طرفهای مختلف درگیر در جنگ فراهم کند.
با وجود نزدیک به ۱۸ سال عملیات نظامی نیروهای غربی در افغانستان، هنوزهم درک درستی از عوامل جنگ در این کشور وجود ندارد. بدون درک روشن از عواملی که سبب طولانی شدن این درگیری و خشونت در افغانستان شده است، اقدامات نظامی و سیاسی غیرمتمرکز و احتمالا بدون دستآورد باقی خواهد ماند.
هیچ محرکی به تنهایی نمیتواند توضیح دهد که چرا شورشیان به جنگ ادامه میدهند، بلکه مجموعی از عوامل  وجود دارد که به ما کمک میکند تا ریشههای این درگیری را درک کنیم. برخلاف دانشمندان غربی که دشمن را به "بنیادگرایان" و "میانهروها" تقسیم میکند افغانها به گونهای متفاوتتری به این مسأله مینگرند. آنها از کسانی که انگیزههای ایدئولوژیکی دارند و کسانی که به دلیل نارضایتی شخصی دست به شورش زدهاند، صحبت میکنند.
عواملی که باعث شورش شده اند به صورت درست، درک نشده اند. عدم شناسایی عوامل جنگ به تطبیق طرحهای اشتباه و طراحی معیارهای ضعیف برای سنجش موفقیت، منجر میشود.
عوامل شورش در افغانستان قرار ذیل است؛
فساد فراگیر در افغانستان
فساد فراگیر نخستین عاملی است که جنگ در افغانستان را دوامدار کرده است. پس از سقوط حکومت کمونیستی در کابل و شکست شوروی توسط مجاهدین، جنگ داخلی در افغانستان میان مجاهدین در گرفت. شکست این عناصر به دست طالبان در دهه ۱۹۹۰ میلادی باعث طولانی شدن جنگ در افغانستان شد.
امنیت شخصی
ضرورت به مصؤنیت شخصی با اینکه ظاهرا با جنگ متناقض به نظر میرسد، اما سبب شده است که تعداد زیادی از افراد، شورشگران فعال باقی بمانند. یکی از محرکهای دوامدار شدن جنگ در افغانستان به زمان خروج نیروهای شوروی از افغانستان برمیگردد. در کشور در حال جنگی مثل افغانستان، بدون شک بودن و زندگی کردن بدون جبههگیری مشکل است. بازگشت به زندگی غیرنظامی برای کسانی که در شورش شرکت کردهاند، در افغانستان گزینه مناسبی نبوده است. شورشیان که به صلح رو آورده‌‌اند، در معرض تهدیدات گسترده از طرف قربانیان پیشین جنگ و همقطاران سابق شان قرار دارند. با توجه به این شرایط، انگیزه کافی برای یک فرد شورشگر، باقی نمیماند تا دست از شورش بکشد.
از دستدادن فرصت
مصرف مقدار زیادی از پولهای خارجی برای توسعه اقتصادی در سراسر افغانستان نتیجه مثبت و قابل توجه نداشته است، بلکه برعکس باعث افزایش درگیری میان گروههای شده است که بین همدیگر رقابت میکنند. سرمایهگذاری مستقیم از سوی دولتهای خارجی و سازمانهای غیردولتی علاوه بر ناپایدار بودن، ساختارهای اقتصادی دولت افغانستان را نیز تضعیف میکند.
انگیزههای اقتصادی
به دلیل تخریب زیر ساختهای اقتصادی و چهار دهه جنگ در افغانستان، فقر در این کشور فراگیر شده است. شورشیان با استفاده از کشت و تولید مواد مخدر در افغانستان پول بیشتری به دست میآورند. آن ها با تشویق و یا مجبور کردن دهاقین در امر کشت مواد مخدر موفق عمل کرده است. این کار شورشیان هم سبب ایجاد فرصتهای اقتصادی شده است و هم آنها را قادر به انتقامگیری از نیروهای دولتی، رقبای اقتصادی و سایر گروههای شورشی کرده است.
بیگانههراسی
کسانی که در افغانستان دست به شورش میزند، به این باور است که کشورشان مدتهاست که از سوی قدرتهای جهانی به عنوان میدان بازی بزرگ استفاده شده است. از حضور خارجیهای هم چون اسکندر کبیر و چنگیزخان گرفته تا امپراتوری بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی، در این کشور همه منبع بیاعتمادی بوده است. یک نظرسنجی که در ماه جولای سال ۲۰۱۰ میلادی در ولایتهای کندهار و هلمند انجام شده بود، تنها ۱۲ درصد از پاسخدهندگان به این باور بودند که حضور خارجیها در این کشور برای برقراری صلح و امنیت است.
عاملهای دینی
ارزشهای اخلاقی، که از سوی گروههای شورشی به ویژه طالبان و دولت اسلامی حمایت میشود، جالب توجه است زیرا این گروههای شورشی وانمود میکنند که بخشی از ارزشهای اخلاقی متعلق به جوامع سنتی آنهاست، در حالی که شاید خود آنها هرگز در چنین جوامعی نبوده و زندگی نکرده است. برداشت سطحی و سادهانگارانه گروههای شورشی از اسلام، نسبت به تفسیرهای مختلف از اسلام که توسط گروههای رادیکال دیگر در مصر، فلسطین و سایر کشورها میشود بسیار متفاوت است.
بزرگنمایی افسانههای شورش در افغانستان
شماری زیادی از خارجیان عوامل جنگ در افغانستان را اشتباه شناسایی میکنند. به همین دلیل بسیاری از تصمیمهای استراتژیک که برای رسیدگی به این عوامل گرفته میشوند، نتایج منفی در پی دارند.
تعداد از این عوامل بیشتر شبه افسانه میماند که قرار ذیل اند؛
افغانها از جنگ لذت میبرند
«من علیه برادرانم، من و برادرانم علیه پسران کاکایم، من و پسران کاکایم علیه جهان» این ضربالمثل قدیمی است که غربیها اغلب برای توضیح جنگ جاری در افغانستان به آن متوسل میشوند. عبارت مشابه دیگری که در این مورد استفاده میشود این است که: «پشتون هرگز در آرامش نیست، مگر این که در جنگ باشد.» این اعتقادها در مورد جنگ افغانستان بیشتر شبه افسانهها میماند که هرگز منجر به یافتن راه حلی برای منازعه افغانستان نمیشود.
جنگ افغانستان منازعه قبیلهای است
قومیت و قبیلهگرایی نیز به عنوان یکی از عوامل جنگ  و خشونت در افغانستان دانسته میشود. اختلافات قومی و قبیلهای در افغانستان یک واقعیت است، اما فهم و برداشت غربیها از ساختارهای قبیلهای این کشور سطحی است. زیرا، قبیله و شاخههای فرعی آن در طول زمان و بنابر دلایل مصلحتی باهم ادغام و از هم جدا میشوند. روابط و مواضع میان قوم و قبیلهها همواره در حال تغییر است. در عصر حاضر این تغییرات بسیار معمول است زیرا به دلیل سالها جنگ و درگیری این ساختارهای قبیلهای تضعیف شده اند.
عامل جنگ در افغانستان پاکستان است
بسیاری به این باوراند که عامل اصلی جنگ در افغانستان پاکستان است. بدون شک اسلامآباد از طالبان حمایت کرده است، اما در نقش این کشور برای ایجاد و بقای شورش در افغانستان اغراق شده است. ارتباط میان مقامات پاکستانی و شورشیان افغان به ۴۰ سال پیش بر میگردد که از آن زمان به بعد ارتباطات میان گروههای شورشی و جامعه پاکستان گسترده شده است. که این ارتباطات ریشه در ازدواج، اقامت طولانی مدت، تجربه مشترک جهاد و همکاری نظامی و سیاسی بین جامعه پاکستان و افغانستان دارد.
جنگ افغانستان بخشی از جهاد جهانی است
با وجود این واقعیت که طالبان سالها به رهبری القاعده پناه داده بود، اما این گروه برای گسترش منازعه به بیرون از افغانستان و پاکستان علاقه کمتری نشان داده است. با وجود تلاشهای زیاد از سوی گروههای شورشی خارجی برای کشاندن منازعه افغانستان به خارج از این کشور، درگیری و جنگ هنوز هم در سطح محلی باقی مانده است.
ساده انگاری بیش از حد مسایل ریشهای، به عنوان ابزاری برای نادیده گرفتن ریشههای شورش در افغانستان استفاده شده است، در حالی که این ریشهها صرفا خارجی و پیچیده هستند. مجموعهای پیچیده و به هم پیوسته محرکها، در عقب شورش، یکجا با هم روایت قدرتمندی را ایجاد میکند، که این روایتها و محرکها باعث میشود تا سازمانهای تروریستی مانند طالبان، جذابیت غیرقابل انکار در میان بخشهای مختلف مردم افغانستان پیدا کند.
شناسایی این محرکها و درک این واقعیت که بسیاری از آنها در نارضایتیهای مردم ریشه دارند، نخستین گام ضروری برای پایاندادن منازعه افغانستان از طریق مذاکره و ایجاد صلح پایدار است.