صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

آیا با آتش بس یک‌طرفه می توانیم به صلح دایمی برسیم؟

-

سؤال اساسی که ذهن شهروندان افغانستان را فراگرفته اینست که آیا دولت می‌‌تواند با طرح آتش بس یک طرفه، زمینۀ صلح دایمی را برای افغانستان فراهم کند؟ واقعیت اینست که نه خیر! زیرا اگر در خوشبینانه‌‌ترین وضعیت، طالبان را به تندرو و میانه‌‌رو تقسیم بندی کنیم، قدرت مدیریت و رهبری جنگ در دست طالبان تندرو می‌‌باشد. آن بخشی کوچکی از طالبان که علاقه به تعامل داشته باشد، نقش شان در آوردن صلح و یا کاستن از شدت جنگ خیلی اندک است. نمونۀ واقعی‌‌اش را در آتش بس و پروسه صلح حزب اسلامی با دولت افغانستان به وضوح دیدیم که هیچ تأثیری برکاهش ناامنی در افغانستان در پی نداشت.
علاوه برآن، آتش بس موقت در عید گذشته، اندک تأمل و تعاملی برای پروسۀ صلح از جانب طالبان در پی نداشت که هیچ که حتی فاجعۀ غزنی نیز پس از آن پدید آمد. این می‌‌رساند که هم طالبان و هم حامیان آنان استراتژی حساب شدۀ خودش را از سال‌‌ها قبل تعیین کرده و به آن به شدت معتقد و پایبند اند. زیرا نتجۀ آن را به وضوح دیده و ثمرۀ آن را احساس کرده اند. استراتژی پاکستان و دیگر حامیان طالبان برای پیروزی این گروه، همان استراتژی است که برای شکست شوروی سابق و سقوط رژیم وقت کابل تجربه شده است. تصرف ولسوالی‌‌های دوردست و حملات بی‌‌رحمانه و پی‌‌هم در مرکز ولایات، سرانجام مردم را به ستوه آورد، سربازان را خسته کرد و دولت را به ورشکستگی رسانید. "استراتژی نظامی هزار زخم" سرانجام شوروی را مجبور ساخت که افغانستان را ترک کند و دکتر نجیب نیز نتوانست دوام بیاورد. آنچه که شهروندان را آزار می‌‌دهد و به ناامیدی می رساند خاطرۀ سرانجام پیروزی این استراتژی هزار زخم است. به همین دلیل طولانی شدن جنگ های فرسایشی پس از  2001 تاکنون مردم را به یاد همان خاطرۀ جنگ خانمان سوز گذشته می‌‌اندازد و این آزار دهنده است.
ریشۀ تمرکز طالبان بر ادامۀ جنگ و کشتار و دوری از تعامل و گفتگو با دولت افغانستان نیز به همان استراتژی بر می‌‌گردد و مخالفت شهروندان افغانستان و برخی صاحب نظران با برخی از کوتاه آمدن های دولت به همان خاطرۀ تلخ گذشته برمی‌‌گردد.
اما در یک برداشت دیگر شاید حکومت وحدت ملی نیک دریافته باشد که با تعامل، گفتگو و آتش بس یک طرفه می‌‌تواند بخشی از طالبان را از بدنۀ شبکه طالبان جدا کند و اندک اندک دیگران را نیز به صلح فراخواند و به جهانیان نشان دهد که افغان ها همان‌‌گونه که اهل جنگ اند اهل صلح وطنی نیز می باشند. این برداشت در اصل یک نگرش نیکوست. ولی اشتباه کار در اینست که اینجا مسئله تنها مسئلۀ بین الافغانی نیست. مسئله اینست که یک عده از افغان‌‌ها به نمایندگی از استخبارات و سیاست‌‌های منطقه‌‌ی در افغانستان می‌‌جنگند که یا اختیار خودشان را ندارند و یا چیزی برای سرنوشت و منافع افغانستان برای آنان مطرح و یا اصلا قابل فهم نیست. در این گونه جنگ‌‌ها هیچ گاه حکومت مرکزی نمی‌‌تواند، زمینۀ گفتگو و صلح دایمی بین الافغانی را مطرح و به سرانجام برساند.
در برابر جنگ‌‌های که هدف مخالفین فقط سقوط و نابودی حکومت مرکزی و تغییر نظام است، تنها راه واقعی و رسیدن به صلح دایمی همان نابودی دشمن یا ناامیدی دشمن از پیروزی در جنگ است. دقیق همان‌‌گونه که سوریه و عراق از همین روش کار گرفت و به نتیجۀ خوب هم رسیدند.
علاوه بر این، کشور‌‌های حامی حکومت ملی و مرکزی باید صادقانه و با جدیت تمام وارد عمل شود، چه آن‌‌که شکست حکومت مرکزی و ملی شکست استراتژی آنان نیز می باشد. آمریکا به عنوان متحد افغانستان به درستی درک کرده است که بخشی از آن چه را که افغانستان می پردازد تاوانی است که به خاطر حضور آمریکا اعمال می گردد. روسیه، پاکستان و دیگر کشورهای منطقه با حضور و موفقیت آمریکا در افغانستان مخالفت غیر مستقیم داشتند و آمریکا این را می دانست و می داند ولی آن گونه که باید قاطعانه عمل نکرده است. انتظار می‌‌رفت که استراتژی آمریکا در جنوب آسیا سرانجام پاکستان را وادار سازد  که در موضع خودش راجع به افغانستان تجدید نظر کند ولی این استراتژی هیچ تأثیر و تغییری بر سیاست پاکستان در برابر جنگ و صلح افغانستان پدید نیاورد. آمریکا می توانست قاطعانه تر از این وارد عمل شود ولی نشده است.
اعلام آتش بس یک طرفۀ حکومت افغانستان و نیز آمدن زلمی خلیلزاد در افغانستان، حکایت از این امید دارد که مسایل افغانستان از طریق گفتگو و چانه زنی های برد ـ برد میان طالبان و حامیان آنان و حکومت افغانستان و آمریکا، حل و فصل شود. مردم افغانستان صلح می‌‌خواهد و زنده ماندن را آرزو دارد. اگر واقعیت چنین است و حکومت افغانستان نیز این شیوه را برای رسیدن به صلح مطمئن تر درک کرده است،  ملت را متقاعد سازد و حقیقت را در میان بگذارد تا با یک بسیج عمومی از این شیوه حمایت شود. جنگ و صلح یک مسئله ملی است و عزم ملی می خواهد. واقعیت اینست که ملت می بایست در مسئله جنگ و صلح نه تنها انتقاد که عملا باید اشتراک داشته باشد. در برابر مسایل کلان ملی هم حکومت و هم ملت مسئولیت یکسان دارد.

دیدگاه شما