صفحه نخست » فرهنگ و سینما » نویسندگان و ساختار اجتماعی
نویسندگان و ساختار اجتماعی
شايد هيچ عنصري بيشتر از قلم نتوانسته باشد رنج و آلام بشر را در طول تاريخ پر از تحولات و پيچوخمهاي تکاملي انسان بيان کند. انسان همواره يگانه موجود متفکري بوده است که بينظيرهاي آفرينشي خودش را خلق کرده و به خاطرة پر از رمز و راز تاريخ سپرده است؛ بينظيرهايي که گاه چنان فاجعهآميزند که هيچ عقل سليمي به باور نمينشيند و نميپذيرد، زخمها و داغهايي که هيچگاه التيام نمييابد. گاه چنان جلوهاي به خرج ميدهد و چشم در چشم زيباييها ميدوزد و جلوههايي را ميآفريند که عقل به حيرت مينشيند. همين گوناگونيهاي رفتاري و کرداري و آفرينشهاي بيمانند است که انسان را به عنوان برترين موجود علم کرده و يقينا يگانة عصر و تاريخ زمانهاش هست. در اين ميانه و کش و قوسها، قلم نيز يگانه دريچهاي براي بيان تمام سوز و گداز و رنج و غربت انسان است و تصوير کنندة رنجها و زيباييها. قلم رازهاي بسياري را در سينه دارد؛ رازهاي بگو و رازهاي مگو.
وقتي از قلم حرف مي زنيم منظور بيان احساساتي يک امر انتزاعي نيست. بلکه از يک واقعيت و موجود واقعي به نام نويسنده حرف به ميان ميآيد. در واقع اين تيپ و طيف نويسنده است که پنهاي در پيچش قلم، در طول تاريخ رنجها و آلام بشر را به دوش کشيده و گذشته و کجرويهاي کرداري بشر را به تصوير کشيده به آيندگان پيشکش مينمايد. درک و دريافت اين قضيه به همين راحتي هم نيست. ما هنگامي که يک اثر و صحنههاي خلق شده در آن را ميخوانيم و حس و حالي را از آن دريافت کرده همذاتپنداري ميکنيم، يقينا به صحنههاي شاد آن شاد مي شويم و نسبت به صحنههاي فاجعهآميز، روح و روان ما دچار قبض و فروبستگي ميشود و همراه با داغهاي گذشته ميگرييم. اين حس و حال به آساني به دست نميآيد، بلکه برخاسته از نوع تکنيک و کارکرد و عرقريزي روحي نويسنده است که توانسته اين امر را به ماي خواننده انتقال دهد. از اين امر نيز نبايد غافل بود که امر نويسندگي گام برداشتن با تمام صحنهها و کارکترهايي است که در يک اثر خلق شده است. پس اگر ما اوج فاجعه بشري را در اثري ميبينيم و ميخوانيم و دچار گرفتگي روحي ميشويم، يقينا ميدانيم که نويسنده در هنگامه خلق اين صحنهها بيش از ما در اين فجايع و درد گريسته است و در صحنههاي شاد و خلق زيباييهايش بيش از ما به شادماني نشسته و به آسمان پريده و قلمش چنان آهويي بر کاغذ دويده است.
از سوي ديگر نويسندگان تيپ و طيفي هستند که همواره به عنوان چراغ راهنماي جادههاي ناهموار تعاملات بشري گام برداشتهاند. اگر نويسندهاي رنجي را به تصوير ميکشد و به دست خوانندگانش ميرساند، به همان اندازه روح و روان او نيز به فرسايش نزديک ميشود و اين رنج بدون شک رنجي بدون هدف و پا در هوا نيست و هدف بزرگ تکامل فکر و فرهنگي را در پي داشته و دارد.
در تاريخ فکر و فرهنگ ما نيز همواره نويسندگان بودهاند که براي ثبت و تکامل فکري و فرهنگي رنجهاي بيان نشدني را تحمل کردهاند. نويسندگان اين سرزمين اگر نمي بودي ما امروز از ميراث گذشته خود محروم و بيبهره بوديم. همچنين در زمينه فرهنگي و قالبهاي مدرن هيچ دستآورد و تکامل و پيشرفتي را نداشتيم. ما که امروزه در زمينههاي قالبهاي مدرن نويسندگي حرفي براي گفتن داريم و راههاي تکاملي را پيمودهايم، برخاسته از تلاشها و رنجهايي است که نويسندگان ما در تنهاييهاي خودشان چشيدهاند، بدون اين که کسي از احوال او خبر داشته باشد.
با اين همه سؤال اساسي اين ميتواند باشد که در ساختار اجتماعي امروز نويسندگان ما از چي جايگاهي برخوردارند. آيا ما امروز نويسندگان را به عنوان يک تيپ، با هويت و داراي جايگاه و حق و حقوق اجتماعي ميشناسيم. اصلا نگاه ما نسبت به اين تيپ چگونه است؟ آيا به عنوان انسانهاي پيشرو و با نگاههاي تيزبين نسبت به مسائل اجتماعي به آنها مينگريم؟
آيا نويسندگي در کشور ما به عنوان يک شغل تعريف ميشود؟
ادامه دارد…