صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

موضع‌گیری داستان‌نویسان ایران دربارۀ انتخابات ریاست جمهوری

موضع‌گیری داستان‌نویسان ایران دربارۀ  انتخابات ریاست جمهوری

فرهنگ از سياست جدا نيست؛ بلکه از همديگر متأثر هستند. نويسندگان خلاق يا داستاننويسان، بخشي از پيکرة فرهنگ يک کشور را ميسازد يا شايد فراتر از تأثيرگذاري فرهنگي فضاي سياست را شکوفا ميسازد. زماني يک جامعه زنده است که تمام هويتهاي صنفي خود را در برابر رخدادهاي يک جامعه مسئول بداند و موضعگيري کند. شايد براي شما جالب باشد که تعداد 224 نفر از داستاننويسان ايران دربارة انتخابات رياست جمهوري دورة دوازدهم بيانيهاي را امضا و منتشر کردهاند و در برابر رويداد سياسي کشورش موضع گرفتهاند.
موضعگيري داستاننويسان ايران در برابر انتخابات رياست جمهوري چند امر را در خود پنهان دارد:
اولا ديگر هرگاه دست به مقايسه وضعيت فرهنگي افغانستان با ديگر کشورها بزنيم، به روشني ميبينيم که ديگر کشورها از نظر فرهنگي چقدر غني است؛ مثلا در يک فراخوان تعداد دوصد و بيست چهار نفر در يک تشکل صنفي هماهنگ در برابر رويداد سياسي موضع مشترک فرهنگي ميگيرند که نشان دهندة پويايي و زنده بودن هويت صنفي داستاننويسان آن کشور را نشان ميدهد. البته در حالي که نام بسياري از داستاننويسان ايران در پاي اين امضا نيست، اگر چنانچه تمام داستاننويسان اين کشور را بشماريم شايد ليست بلند بالايي را رقم بزند.
دوم درک سياسي اهالي داستاننويسان در ديگر کشورها بسي جالب است اينکه داستاننويسان بخشي از هويت صنفي فرهنگي يک کشور در يک تشکل صنفي کنار هم صفوف صنفي خود را محکم کرده و موضعگيري خود را دربارة سياست اعلام ميکنند با اين ايده که سياست و فرهنگ از همديگر جدا نيستند بلکه سياست و فرهنگ از همديگر متأثر هستند.
سوم مطالبات فرهنگي داستاننويسان ايران در رابطه با موضعگيري سياسي نيز جالب است؛ آنجا که از تعابيري چون «به سرِ کار آمدن دولت فرهنگي، کارآمد، و همهجانبهنگر» فهم فرهنگي خود را نشان دادهاند. در بيانية اين نويسندگان آمده است: «ما داستاننويسان با اعلام وضعيت نامطلوب نشر و کتابخواني و توليد فرهنگي در کشور و مغفول ماندن بسياري از فرصتها و ظرفيتهاي مليمان، بهخصوص با داشتن استعدادهاي جوانِ بسيار...» که اين نگاه مسئولانه ميتواند الگوي مناسبي براي طيف فرهنگي کشور ما باشد.
چهارم در بيانية اين داستاننويسان از پيوستن به معاهدة جهاني کاپيرايت سخن به ميان آمده است و استدلال شده است که «پيوستن به معاهدهي جهاني معروف به کپيرايت براي کمک به نظاممند شدن نشر و حمايت از ارتباطِ درستتر نشر» مي شود.
پنجم همين بيانيه درخواست جالب ديگري نيز دارد که همانا عبارت است از «گذاشتن واحدهاي درسي مختص کتابخواني و بهخصوص ادبياتخواني در مدارس و دانشگاهها، و ترغيب دانشآموزان و دانشجويان به تحقيق در ميان کتابها به جاي سوق دادنشان به حفظ کردن متون براي کسب نمرههاي بالاتر.
علاوه بر قرار گرفتن کتابخواني و ادبيات خواني در نصاب درسي مکاتب و دانشگاهها، همين داستاننويسان خواسته است تا حکومتي که بعد از انتخابات روي کار مي آيد اين موارد را مورد توجه قرار بدهد: «توجه ويژه به نويسندگاني که سالها براي ادبيات و فرهنگ کشورمان قلم زدهاند، با انتشار بيقيد و شرط کتابهايشان و نيز برقراري حقوق معنوي و مادي براي ايشان.
همچنين مطالبات ديگر اينها در اين بيانية رسمي اين است که از حکومت آينده خواسته است تا «احداث کتابخانههاي متعدد و متناسب با شأن فرهنگي و جمعيت حال حاضر کشور، تا مبادا کساني به دليل کمبودهاي مالي از خواندن (که روشناي زندگي و دليل و طريق درست زيستن است) محروم مانده باشند» روي دست بگيرند.
اين در حالي است که کشور همسايه ايران با توجه به وضعيت مطلوب کتابخانه و منابع توليدي با کشور افغانستان اصلا قابل مقايسه نيست. افغانستان کشوري که کتابخانة مرکزي پايتختش با داشتن سابقة 50 ساله در يک ساختمان کهنه و کوچک توانايي اراية خدمات کتابداري نميتواند.
خلاصه اينکه بحث تأثير و تأثر ادبيات و سياست بحث دقيق و عميقي را ميطلبد. اينكه آيا داستان نويسي افغانستان و يا جريان داستاننويسي افغانستان چقدر شريك سياست است و يا اصولاً ادبيات تا چه ميزان بر سياست دخيل است؟ به تعبير ديگر، آيا سياست و داستان تأثير بر همديگر دارند و يا هر كدام راهشان جداست و هيچ دخالتي به همديگر ندارند؟ کالبد شکافي و تحليل راهبردي ميخواهد.
هرگاه منظور از سياست در اين بحث ، سياست به عنوان صورت حاكم بر فضاي عمومي يك جامعه است و زمامداري و اداره كردن مملكت ، حكومت كردن، رياست كردن باشد، مسلما داستاننويسي بخشي از ادبيات است و ادبيات دخيل در حوزة سياست
البته سياست در يك معنا يعني سرنوشت ؛ سرنوشتي كه با زندگي يك جامعه گره خورده است . اگر ما سياست را عين سرنوشت بدانيم و سرنوشت يعني زندگي ، پس مسئله مفروض است که داستاننويسان عناصري باشند که در حوزة سياست پويا و فعال باشند و تنها افرادي نباشند که در کنجي غنوده باشند و در برج عاج متوطن که به دور از فضاي تصميمگيري روزگار بگذرانند.