صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

کارنامه‌ی پربـار از نویسنده‌ی پرکــار

کارنامه‌ی پربـار از نویسنده‌ی پرکــار

محمود دولت آبادی نویسندۀ چیره دست ایرانی، نامی پر آوازه و خالق بلندترین رمان زبان فارسی «کلیدر» است. شاید بیشترین ها دولت آبادی را از روی همین رمانش میشناسند. در افغانستان نیز همینگونه است. از آنجای که آثارهای دولت آبادی در افغانستان هم خوانندهی بسیار دارد و خود یکی از نویسندههای پرکار در خطه زبان فارسی شناخته میشود، بر این شدم که کم و بیش به زندگی و کارنامهی درخشانی محمود دولت آبادی و نیز داستان و رمانهای که منتشر کردهاست، بپردازم که اینکار هم بدون کمک و یاری گرفتن از یادداشتها، کتابها و مستنداتی پیرامونی دولت آبادی، میسر نبود.
زندگینامه و بستر رشد دولتآبادی
محمود دولت آبادی در دهم ماه اسد، سال ۱۳۱۹، در روستای دور افتادهی دولت آباد، در ناحیه بیهق خراسان، «سبزهوار» به دنیا آمد. کودکیاش در خانوادهای پرجمعیت، همراه با کار گذشت. او سالهای زیادی هم زمان با تحصیل، به کارهای گوناگونی از جمله کفاشی و سلمانی و کارگری در کارخانه پرداخت. دولت آبادی در هجده سالگی به مشهد رفته بود، تا گروهبان ارتش شود، اما نشد و به کارگری رفت و همان موقع بود که با تئاتر به طور اتفاقی آشنا شد و عزم کرد که به تهران برود، تا درس تئاتر بخواند. در تهران و در سال ۱۳۴۰، نزد «مصطفی اسکویی» دوره بازیگری را گذراند، آن چنان که در پایان سال اول، به عنوان هنرپیشه اول انتخاب شد و سال بعدش، در «شبهای سفید» نوشته داستایفسکی بازی کرد. حضور بر روی پرده تئاتر، او را به پرده سینما هم کشاند. در فیلم «گاو» ساختهی «داریوش مهرجوی» بازی کرد. اما این کار دوام پیدا نکرد و به زودی سینما را رها کرد. در مستندی که بیبیسی از کارنامه و زندگی دولت آبادی ساخته است، گوینده از محمود دولت آبادی میپرسد: «رابطهتان با سینما چطور است؟» در آنجا دولت آبادی میگوید: «خوب نیست، خوب نبود و خوب نخواهد بود. میدانید من با صنعت که قاطی هنر میشود، نمیتوانم کنار بیایم. تئاتر را به این دلیل دوست دارم که وقتی پرده باز میشود، تا پرده بسته میشود در آنجا کمترین دروغی نمیشود گفت. ولی در سینما میشود گفت، در تلویزیون میشود گفت، در مطبوعات میشود گفت، اما در ادبیات و در تئاتر نمیشود گفت.»
استاد دولت آبادی اولین داستانش «ته شب» را در سال سیزده چهل و یک منتشر کرد. در حالی که پیشهی اصلیاش بازیگری بود، بیشتر و بیشتر به نوشتن روی آورد. تا سال ۱۳۵۳ و قبل از آنکه توسط ساواک و به دلایلی ناگفته بازداشت و به طور کامل از تئاتر و سینما جدا شود، بیش از ده مجموعه داستان، نمایشنامه و رمان منتشر کرده بود. اما از کی و چگونه با ادبیات آشنا شد؟ خودش در همان مصاحبه که با بیبیسی انجام داده است، در این مورد چنین میگوید: «توی دِه هرچه که بود خوانده بودم و شهر که آمدم، هر چه مجله که میآمد، میخواندم و شبها هم کتاب اجاره میکردم. آنچه که خوانده بودم رمانهای ایرانی بود. امیر ارسلان نامدار را به کرات خوانده بودم و... منتها فکر نمیکنم کسی فقط با اتکا به زبانی مادریاش، بتواند رمان بنویسد. من تمامی ادبیاتی که از دنیا به فارسی ترجمه شده، تا آنجای که توانستم خواندم. از شب تا صبح، از صبح تا شب. داخل اتوبوس... .»
کلیدر؛ بلندترین رمان زبان فارسی
کلیدر، شاهکار محمود دولت آبادی و یکی از مهمترین و بلندترین رمانهای زبان فارسی است. او نوشتن این رمان ده جلدی را در سال ۱۳۴۸ آغاز کرد و آن را در سال ۱۳۶۲، به پایان برد. «دولت آبادی پس زمینه مهمترین اثر خود را از زادگاهش میگیرد و روایتش را برگزیدههای از وقایع سالهای کودکیاش استوار میکند. جنازه گل محمد، قهرمان کلیدر در چهارسالگی دولت آبادی در سبزهوار گردانده میشود. با این همه کلیدر یک گزارش تاریخی نیست، روایتی داستانی بر زمینه از رویدادهای تاریخی یک منطقه و جغرافیایی مشخص است که در جلوهی ادبی خود به تاریخ و جامعه ایران تعمیم مییابد. این رمان قصهی رنج و کار، شادی و عشق و زندگی و مرگی شماری از ماندگارترین شخصیت های داستانی در ادبیات معاصر ایران است. قهرمانانی که از همان آغاز، ذهن و خیال دولت آبادی را به خود میخواندند.
همزمان با انتشاری جلدهای نخستین کلیدر، رمان «جای خالی سلوچ» نیز منتشر شد. انتشار این دو اثر موجی از تحسین و ستایش را به همراه داشت. احمد شاملو جای خالی سلوچ و کلیدر را به قلههای مانندکرد که از مِه بیرون است. مهدی اخوان ثالث کلیدر را هم از نظر زمانی و هم از لحاظ ثبت وقایع تاریخی و اجتماعی یک دوره، با ارزش خواند و بزرگ علوی این رمان را بر قلهی ادبیاتی صدسالِ اخیر نشاند، اما با یک شرط، خلاصه کردن آن. در پی انتشاری جلدهای واپسین آن برخی از ستایشگرانِ این رمان هم به طولانی بودن آن اشاره کردند. اما محمود دولت آبادی خود پیرامونی طولانی بودنِ کلیدر چنین میگوید: «به ناشری که در سویس داشت کتاب را منتشر میکرد گفتم، برخی معتقدند که این کتاب توصیفهایش وسیع است، شما نظرتان چه است؟» گفت: «من حاضر نیستم یک کلمه از این کتاب کم کنم!» این هم نگاهی ناشری که خودش یک کارشناسی ادبیات است. دیگر از آن، چرا «در جستجوی زمانی از دست رفته»ی «مارسل پروست» مشکلی ندارد؟ ولی کلیدر حجمش زیاد است؟ این حافظه تاریخی ملت ایران است. این اثر را من اگر نمینوشتم، طبق قوانین تاریخی یکی دیگر باید مینوشت.»
 مهارت ها و ظرافت های دولت آبادی در نگارش
نثرهای محمود دولت آبادی، نثری زنده، جذاب، اثرگذار و با قدرت انتقالی شگفت که گویی خواننده تمام شخصیتها و مناظر و پدیدههای طبیعت را که او توصیف میکند، به چشم میبیند.
مهارت دولت آبادی در توصیف اندام و چهره و حالات روحی قهرمانانش چنان است که تا مدتها پس از مطالعهی داستان، سیمای یک یک آنان در ذهن خواننده میماند.
این قهرمانان، کردهای کوچیده به روستاهای خراسان و چادرنشینانی ایلیاتی اند که با گله داری و کشاورزی روزگار می گذرانند.
در نثر دولت آبادی واژگان محلی (کردی و خراسانی) نیز در کنار واژههای امروزی آورده شدهاند و این موضوع بدون اینکه نقصی در معنای متن ایجاد کند، به شیرینی و زیبایی زبان نثر او می افزاید.
اکنون بیشتر از پنجاه سال است که محمود دولت آبادی یک نفس و بی وقفه مینویسد. اغلب نوشتههایش، سفری به اعماق جامعهای بوده که از آن برخاسته و خود آن را تجربه کرده است.
این تجربه و این درک نزدیک مردمش، در کنار تسلط رشک برانگیزش بر زبان و توانایی کم نظیرش در توصیف مردمان و پیرامون شان و روایت رویدادها، باعث شده تا او چنان دقیق شود که بتواند تصویری دقیق و بکر از روزگارش و دودمانش رقم بزند و در جایگاهی بایستد که زمانه و مردمان به آسانی و ارزانی هدیه هر هنرمندی نمیکنند.
آنچه او با کارهایی مثل جای خالی سلوچ و کلیدر و روزگار سپری شده مردم سالخورده و دهها داستان کوتاه و بلند کرده، دستاوردی است بزرگ و بیبدیل برای زبان و ادبیات فارسی و گنجینهی از آداب و رسوم و مردمانی که اکنون اندک اندک از یادها میروند.
محمود دولت آبادی در آثارش، شاید بیش و پیش از هر چیز رنجهای مردمش را جاودانه کرده است. در سیمای شماری از بیاد ماندنیترین شخصیتهای داستانی ادبیات معاصر ایران: مرگان، گل محمد، بلقیس، خان عمو، بابا سبحان و... .
نگاهی اجمالی به داستان /رمانها
محمود دولت آبادی پس از نشر اولین داستانش «تهشب»، «ادبار» را به همراه داستانهای «بند»، «پای گلدسته امامزاده»، «هجرت سلیمان» و «سایههای خسته»، در مجموعه «لایههای بیابانی» در سال ۱۳۴۷ منتشر کرد. داستان بعدی او «هجرت سلیمان» و «سایههای خسته» است که از نظر ساختار با آثاری که تا به آن روز منتشر کرده بسیار متفاوت است. در این اثر، دخالت نویسنده بسیار ناچیز است، دیالوگ و عمل داستانی ماجرا را به پیش میبرد که نقش تأثر در آن غیر قابل انکار است. اثر بعدی دولت آبادی «بیابانی» است که نقطه عصیان آثار دولت آبادی نیز به شمار میرود، داستان دیگری از ناکارآمدی ساخت و ساز نوین اجتماعی. پس از آن، دولت آبادی اولین رمانش را تحت عنوان «سفر» به چاپ رساند. این رمان از طرح داستان محکمی برخوردار نبود. «سفر» داستان یک گره، یک بنبست است، داستان با یک بحران آغاز میشود؛ از بیکار شدن مختار و طلیعه دنیای جدید و ورود ماشین که این گرفتاریها را آغاز کردهاست. پس از آن دولت آبادی رمان «اوسنه بابا سبحان» را منتشر کرد که از ساخت خوبی برخوردار است. رمان، با بابا سبحان آغاز میشود و بعد عروسش شوکت و آنگاه پسرها صالح و مصیب و دیگر شخصیتها، در شبکهای منطقی از روابط اجتماعی روستا و تعاملی معقول و ناگزیر، یکییکی پا به صحنه داستان میگذارند. رمان بعدی دولت آبادی «باشبیرو» است که این اثر با آثار قبلی دولت آبادی تفاوت فاحشی دارد. دولت آبادی داستانهایی دارد که پرده داستان به روی یک زن باز میشود. «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» و نیز «باشبیرو» از آن جملهاست. پس از آن «گاوارهبان» را مینویسد که رمانی کوتاهتر از «باشبیرو» و نه به خوبی «اوسنه بابا سبحان» است، «گاوارهبان» نیز چون همیشه با یک بحران آغاز میشود. داستان بعدی دولت آبادی، «مرد» است که در سال ۱۳۵۱ یک نوشته میشود، ولی در سال ۱۳۵۳ به دست مخاطبان میرسد. داستان کوتاه نسبتاً بلندی راجع به مرد شدن یک پسر نوجوان، این نوشته مثل بقیه آثار دولت آبادی داستان فقر است، اما داستان نکبت نیست و این درست در جهت عکس نوشتههای نویسندهای مثل صادق چوبک است که در آنها میتوان بوی چرک و کثافت را فهمید، ولی تفاوت دولت آبادی با چوبک در این است که وقتی دولت آبادی از مردم عادی یا فرودست جامعه صحبت میکند، نگاه او نگاهی آرمانی و حتی حماسی است. اثر بعدی او «عقیل عقیل» است. این اثر دیگر با بحران شروع نمیشود، بلکه داستان با فاجعه آغاز میشود؛ زلزله! در مرکز فاجعه عقیل قرار دارد که همه کساش مردهاند جز دخترش شهربانو، که با او به صحرا رفته بودهاست و جز پسرش تیمور که در گناباد به سربازی رفتهاست. در «عقیل عقیل» این پدر است که پسر را گم کردهاست، اما در واقع تیمور تنها پسر عقیل نیست که همه کس و کار اوست؛ پس باز هم عقیل پدر گم کردهای بیش نیست. پس از آن «از خم چنبر» را منتشر میکند که بسیاری معتقدند، موضوع یا ماجرا در این داستان اهمیت ندارد. اثری دیگری که از دولت آبادی منتشر شده «دیدار بلوچ» سفرنامه کوتاهی و شرحی سفری است که دولت آبادی به زاهدان و آن حدود داشته است. سفرنامه از مشاهدات وی از زاهدان آغاز شده و بعد همراه راوی به میرجاوه و زابل هم سری میزنیم. در این اثر برخی افکار و روحیاتی که دولت آبادی در جا بهجایی آثارش به تفکری محوری در داستانهایش بروز داده است، در این اثر بروز آشکار و مستقیم پیدا میکند. اثری دیگری او «جای خالی سلوچ» است. این داستان با غیبت سلوچ با جای خالی او آغاز میشود، پدر نقطه اتکا و اطمینان خانواده، ناگهان نیست شده، یا از بین رفته است. آثارهای دیگری از جمله «کلیدر»، «سُلوک»، «روزگاری سپری شده مردمان سالخورده»، «کلُنل» و... نیز است که بررسی آنها از حوصلهی این نوشته و عهدهای صاحب این قلم خارج است. در یادداشتهای بعدی اگر فرصتی باقی بود، به بررسی و معرفی کتابهایش به صورت جداگانه خواهم پرداخت.

منابع: - کلیدر/محمود دولت آبادی - نونِ نوشتن/محمود دولت آبادی - کارنامه سپنج/محمود دولت آبادی - محمود دولت آبادی/ ویکی پدیا، دانشنامه آزاد - گفتگوی جمشید بزرگر خبرنگار بی‌بی‌سی با محمود دولت آبادی