صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

(The Wife) همسر

(The Wife) همسر

در حین تماشای «همسر» (The Wife )، به یاد این افتادم که فلمها قبلا چگونه بودند. در دهه نود، چیزی شبیه به این فلم کاملا معمول بود: یک داستان درگیرکننده که با دو نقش آفرینی قدرتمند همراه شده است. «گلن کلوز» (Glenn Close ) همان قدری خوب است که همیشه بوده است (اگرچه به صورت خاص من میتوانم به «روابط خطرناک» (Dangerous Liaisons ) به عنوان کوبندهترین نمایشاش اشاره کنم؛ برخی ممکن است نظرشان روی «جذابیت مهلک» (Fatal Attraction ) باشد) و «جاناتان پرایس» (Jonathan Pryce ) هم یک همراه بینقص برای اوست. این دو در کنار هم یک موسیقی زیبا را پدید میآورند حتی زمانی که رابطه شخصیتها تبدیل به نجوایی نابهنجار و ناهماهنگ میشود. یک المان رازآلود هم اینجا در قالب نتیجه کنجکاویهای یک روزنامه نگار و  در ردای یک سری فلش بکها وجود دارد. هیچ چیز خیلی خاص و مهمی در مورد «همسر» وجود ندارد ولی فلم به عنوان یک درام شخصیت محور و یک بیانیه تمثیلی در مورد تبادل قدرت میان زنان و مردان در ازدواجهای قبل از قرن بیست و یکم، موثر عمل میکند.
اگر بخواهیم تا معانی جامعه شناسانه «همسر» را نادیده بگیریم، همان قدری احمقانه است که بخواهیم آن ‎‌ها را زیادی بزرگ کنیم. فلم یک بیانیه سرراست ارائه میدهد، نه فقط در مورد اینکه چگونه کلیشه «همسر بسیار درد کشیده» حسابی شخصیت اصلی را به درد میآورد، که در مورد اینکه چگونه همسران (خصوصا -ولی نه صرفا- آن مردان از لحاظ اجتماعی، رده بالا) اغلب یک رفتار انحصار طلبانه در مورد شوهرانشان و سنگین برخورد کردن آنها (حداقل در مکان عمومی) دارند تا نه تنها شهرت همسران خود را حفظ کنند که  شکوه خود را هم در معرض نمایش قرار دهند. ولی، با نقل قول گرفتن از «شبکه» (Network )، «ژوان کسلمن» (با بازی «گلن کلوز») بسیار عصبانی است و دیگر نمیتواند این را تحمل کند. تماشای ژوان، که به مانند هر زن شصت و چند ساله دیگری که دهههاست با یک مرد صاحب جلال ازدواج کرده آرام آغاز میکند، آرام چنان به جوش میآید که همسرش به درستی آن را به مانند غل زدن رنجشها تشبیه می کند، همان قدری حاصل یک بازی خالص است که ممکن است در بهترین سطح یک نفر پیدا کند. کارگردان سوئدی یعنی «بیرون رانج» (Björn Runge ) جز اینکه دوربین را رو به «کلوز» قرار دهد و اجازه دهد تا او هر کاری که دوست دارد انجام دهد، کار خاص و پیچیده دیگری را لازم نبوده تا انجام دهد.
داستان ساختگی این فلم در دنیای واقعی رقم می ‎‌خورد و آن قدری باورپذیر ساخته شده که، به محض بازگشت از سالن سینما، دو بار به سراغ چک کردن لیست اسامی برندگان جایزه نوبل ادبیات رفتم تا ببینم که نکند این اثر مبتنی بریک حقیقت باشد. سال ۱۹۹۲ است و نویسنده تحسین شده یعنی «جو کسلمن» (با بازی «جاناتان پرایس») در حالی از خواب عمیق خود بیدار میشود که به او خبر می رسد که قرار است او برنده جایزه نوبل ادبیات شود. او و همسرش به شکلی خصوصی جشن میگیرند (که این شامل بالا و پایین پریدن روی تخت خواب مثل ترامپولین نیز میشود) ولی، وقتی نوبت به تحسینهای عمومی میرسد، رفتار او شروع به سرد شدن میکند. جوی خودپسند در کانون تمامی توجهات قرار می گیرد (خصوصا توجه یک زن فلمبردار جذاب که قرار است تا تمامی واکنشهای او در هنگام دریافت جایزه در مراسم رسمی را هم ضبط کند). او به شکلی نمادین از خود فروتنی نشان می دهد و هیچ ‎‌ گاه هم در گشودن لب به تحسین همسر خود، کسی که به گفته خود جو، بدون او، او هیچکس نبود، شکست نمیخورد. با این حال، علی رغم تمامی اینها، ژوان به شکلی فزاینده حسی تدافعی و منفی پیدا می کند درست به مانند رازی که او در دل نهفته و ذره ذره از وجود او خورده میشود. و وقتی که یک روزنامه نگار به نام «ناتانیل بون» (با بازی «کریسشن اسلتر»)، که قرار است تا بیوگرافی جو را بنویسد، به این اشاره میکند که از حقیقت باخبر است، ژوان با یک حق انتخاب روبرو میشود.
به اضافه تمرکز اصلی روی کشمکشهای خانواده کسلمن (که خود شامل یک پسر عبوس، با بازی «مکس آیرنز» و یک دختر خوش بر و رو، با بازی ««الیکس ویلتون رگان» نیز میشود)، «همسر» جنبههای مختلف نگارش / خلاقیت را هم مورد بررسی قرار میدهد. فلم بیش از صرفا چند خط دیالوگ را به آن اختصاص می ‎‌دهد چرا که این تبدیل به یکی از همان بلوکهایی شده است که رابطه جو و ژوان روی آن بنا شده است. فلش بکهایی به دهه ۵۰ نشان میدهد که چگونه جو (در آن زمان، با بازی «هری لوید»)، یک پروفسور دانشگاه متاهل، به سراغ وسوسه ژوان ( با بازی «آنی استارک»، دکتر «کلوز» که کار موثری در ایجاد یک نسخه جوانتر از مادر خود کرده است) که دانشآموزش است میرود. نوشتن یک المان کلیدی در ارتباط آن هاست. همچنین مشخص میشود که این به مانند یک خار در رابطه او با پسر عبوس خود است، کسی که یک نویسنده آرزومند و در انتظار ستایش پدرش است ولی هیچ گاه به آن نمیرسد.
«همسر» چیزیست که شاید بتوان آن را تحت عنوان «مستقل خالص» توصیف کرد، به این معنا که فلم با یک بودجه معقول ساخته شده و تمرکز روی شخصیتها و روایت است.
 بازیگران نه به خاطر جذب مردم و موفقیت در گیشه که به خاطر مهارتهای نمایشی انتخاب شدهاند. اگر یک اشتباه در فلم وجود داشته باشد، آن شخصیت روزنامه نگار با بازی «اسلتر» است که انگار جایی در فلم ندارد، یک وسیله است که توسط فلمسازان به کار گرفته شده تا آن راز به شکلی دیگر از صرفا فلش بکها افشا شود.
به هر روی،  این یک به حاشیه رفتن جزئی است، و باعث میشود تا مدت زمان فلم به مقدار معقول ۱۰۰ دقیقه برسد.  «همسر» انتظارات معقولی دارد و در تحقق آنها موفق عمل میکند. ای کاش که فلمهای بیشتری شبیه به این فلم وجود داشتند.