صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقد و بررسی (آیا می‌توانید همیشه من را ببخشید؟)

نقد و بررسی (آیا می‌توانید همیشه من را ببخشید؟)

کارگردان : Marielle Heller
نویسنده : Nicole Holofcener , Jeff Whitty
بازیگران : Melissa McCarthy, Richard E. Grant, Dolly Wells
ای. او. اسکات - نیویورک تایمز
شاید «لی ایزرائل» (Lee Israel ) به تنهایی تبدیل به جذابترین شخصیت حاضر در فلم های امسال برای شما شود، کسی که البته این گزاره به این معنا نیست که همراهان خوبی هم دارد. به احتمال قوی او همین حس را نسبت به شما خواهد داشت، به جز آن قسمت «جذاب»، مگر اینکه شما یک گربه یا «دوروتی پارکر» (Dorothy Parker ) باشید. مدت قابل توجهی از اینکه یک مدل جهانی و زنده از افراد انسان گریز مثل لی روی پرده نقرهای آمدهاند می گذرد، نه یک فرد نارسیسیت حال به هم زن یا یک ضد قهرمان نمایشی و پر زرق و برق، بلکه یک انسان باهوش و غیر عادی که به طرز ملموسی از گوشت و خون ساخته شده است. و همچنین در کنار او نوشیدنی الکلی، زردآب و جوهر ماشین تحریر هم وجود داشته باشد.
یک «لی ازرائل» واقعی وجود داشته است، یک نویسنده که به معنای واقعی کلمه به یک جاعل تبدیل شد و در سال ۲۰۱۴ نیز جان باخت. در «هرگز میتوانی مرا ببخشی؟» (Can You Ever Forgive Me ?) که با اقتباس از کتاب خاطرات ازرائل با همین نام ساخته شده است، نقش او توسط «ملیسا مک کارتی» (Melissa McCarthy ) ایفا شده است، یک نقش آفرینی که به خوبی «زندگی مهمانی» (Life of the Party ) و «قاتلان وقت خوش» (The Happytime Murders ) را جبران می کند. اگرچه مک کارتی در گذشته نقش شخصیتهای کمدی نابهنجار و آسیب پذیر را ایفا کرده است – این یکی از تخصصهای اوست – ولی «لی» یک مدل سه بعدی از یک گروه کاملا جداست.
در اوایل فلم، او از این سوی منهتن و از خیابان هشتاد و دوم غربی که خانهاش است به آن سوی شهر و یک مهمانی ادبی در منزل مدیر برنامههای خود می رود، جایی که حسابی از خانه خودش شیکتر است. «لی» نوشیدنیاش را می خورد، با استهزا و غر غر کنان به گیلاس خود توجهی میکند؛ با مدیر برنامههای خود، که اسماش «مارژوری» (Marjorie ) است وارد اختلاط میشود؛ و در نهایت با چند تکه دستمال کاغذی، یک مشت بزرگ از میگو (تا با گربهاش، «جرسی» تقسیم کند») و اورکت یک شخص دیگر مهمانی را ترک می کند.
سال ۱۹۹۱ است و «لی»، نویسنده چندین بیوگرافی پرطرفدار بر اساس زندگی سلبرتیهای از یاد رفته، خودش را در یک برزخ شغلی گرفتار میبیند، یا شاید هم یک سقوط آزاد حرفهای. هنوز خیلی زود است تا افسوسهای او را در اینترنت ببینیم، همانند نویسندههای بعد از او. به خاطر دلایلی که «مارژوری» (با بازی «جین کرتین» (Jane Curtin )) زیادی مشتاق است تا آنها را مطرح کند، کار روی یک هنرپیشه پرکار یعنی «فنی برایس» (Fanny Brice ) یک کار بیهوده است. کتاب قبلی او در مورد «استی لادر» (Estée Lauder ) در یک فروشگاه مخصوص کتاب ‎‌های دسته دوم با تخفیفی وحشتناک در حال فروش است. اجاره خانه عقب افتاده است. پولی برای پرداخت هزینه های دامپزشکی «جرسی» باقی نمانده است. زندگی مجرمانهای در راه است.
چالهای که لی به درون آن می ‎‌افتد یک جنایت پیش پا افتاده نیست، و شریک جرم او نیز یکی از آن نوچههای دنیای جرایم زیرزمینی نیست. برای مدتی، تنها همراه غیر گربه ‎‌ سان که «لی» میتواند تحمل کند «جک هاک» (با بازی «ریچرد ای. گرنت» (Richard E. Grant ) است، یک مرد خوب با جذابیتی بیانتها، بدون هیچ پیشینه مشخص و سرشار از غرایض مبهم. اگر «لی» یک «دوروتی پارکر» نیازمند به اجاره خانه است، «جک» یک «اسکار وایلد» (Oscar Wilde ) عاشق کاناپه محسوب می شود، کسی که به معنای واقعی کلمه از ادبیات هیچ چیز نمیداند ولی طبیعتا شوخ طبع است و رفت و آمد با او پر از جذابیت است. او برای هر کاری هم پایه است، حتی اگر آن کلاهبرداری سریالی باشد.
کلاهبرداری به طوری اتفاقی آغاز میشود. لی به شکلی اتفاقی دستش به یک نامه «فانی برایس» میرسد – باشد، در واقع میدزدد – و متوجه می شود که یک بازار مهجور اما پرسود برای چنین یادآورهایی در فروشگاههای کتاب دسته دوم شهر وجود دارد. مشکلی که وجود دارد این است که نامههایی که برای فروش قرار میگیرد معمولا حوصله سر بر هستند، عمدتا یادداشتهایی نه چندان مهم که فقط به خاطر امضای آن شخص معروف به فروش میروند. «لی» به این فکر می ‎‌افتد که این نامههای ثبت شده را بهبود ببخشد (و قیمت آنها را هم بالا ببرد) و این کار را از طریق نوشتن نامههای جعلی خیره کننده از طرف امثال «پارکر»، «لیلیان هلمن» (Lillian Hellman ) و «نوئل کوارد» (Noël Coward ) پیش ببرد. (نام فلم هم بخشی بیارزش از یادداشت دروغین پارکر است.) این یک سرقت ادبی پرجزئیات است، ولی همچنین، «لی» این حس را پیدا می کند که، نوعی سبک ادبی جدید را برای خود پایه گذاری کرده است.
«هرگز میتوانی مرا ببخشی؟» به کارگردانی «ماریل هلر» (Marielle Heller با سابقه کارگردانی «دفتر خاطرات دختر نوجوان» (The Diary of a Teenage Girl )) برای علاقه مندان به کتاب به شدت جذاب است. همچنین این فلم برای تمام کسانی که از یک دوره مهجور و چندان دیده نشده از تاریخ نیویورک، وقتی که جادوی بالای شهر کمی خدشه دار شده، آخرالزمان مناطق شهری به عقب افتاده بود و، منهتن پر شده بود از کتاب فروشیها و بارهای نامرتب مخصوص به افراد همجنسگرا، خاطره دارند نیز دلپذیر جلوه میکند. خیلی از اینها هنوز هم وجود دارد – مثل کتاب فروشی «آرگوسی» در خیابان پنجهاه و نهم شرقی و «جولیوس» در خیابان دهم غربی – تا به فلم لوکیشنها و حس و حالی واقعی و مطابق با ستینگ اثر بدهند. در آن زمان خبری از فضاهای مشترک کاری و باجههای «استارباکس» نبود. یک فرد میتوانست نفسی بگیرد و، مطالعه کند.
تا حدی به این خاطر که فلم غرق در شخصیتهایش و محیط پیرامون آنهاست، خیلی بیشتر از صرفا یک اثر برای علاقه مندان جدی به کتاب و کتابخوانی با مخاطب ارتباط برقرار می کند. خانم هلر و فلمنامهنویسان، «جف وایتی» (Jeff Whitty ) و «نیکول هالفسنر» (Nicole Holofcener ) بزرگ، در مقابل این وسوسه که در مورد کارهای اشتباه «لی» پند و اندرز دهند یا بخشهای منفی او را با هالهای از مثبت نگری نمایش دهند مقاومت کردهاند. مانند « دفتر خاطرات دختر نوجوان» که توانست متریال اولیه ناراحت کننده را با شکوه و شوخ طبعی مناسب همراه کند، «هرگز میتوانی مرا ببخشی؟» نه قضاوت میکند و نه از نظر اخلاقی خنثی است. «لی» و «جک» میتوانند با خوشحالی توجهی به مسئولیت پذیری و اعمال خود نکنند، و برای توجیه کارهای خود حسابی سنگ تمام بگذارند، ولی آنها کاملا از معرفت و هوشیاری عاری نیستند.
در شرایطی که شاید بتوان آن را تخطی از عرف زندگی هنرمندان دانست، «لی» با یکی از اهداف خود، یک کتاب فروش به نام «آنا» (با بازی «دالی ولز» (Dolly Wells )) دوست می ‎‌شود. «آنا» هم یک طرفدار و هم یک روح آزاده است، حداقل تا جایی که به ذائقه مربوط می شود، و احتمال یک رابطه عاطفی میان آنها شدت میگیرد. (این حقیقت که هم «جک» و هم «لی» هر دو همجنس گرا هستند هم به شدت مهم و هم بدون اهمیت است.) این دردناک است که تلاش غریزی «لی» برای جلوگیری از اختمال صمیمیت را ببینیم، ولی تنهایی لجبازانه او از برخی جهات بی نقص و یکپارچه است. آخرین چیزی که میتوان برای او حس کرد، حس متاسف بودن است.
که من را به همان جایی که متن را آغاز کردم برمی گرداند. «لی» جذاب است چرا که او به شدت خودش است، حتی وقتی که او زندگیاش را طوری جلوه میدهد که انگار ادای دیگران را درمیآورد. نویسندگانی که او ادای آنها را در میآورد به خاطر شخصیت بزرگتر از حد اندازه خود دوام میآورند، کیفیت قوه اختراع گستاخانه او که او میتواند از آن در امر جعل استفاده کند چون که آن را به اشتراک میگذارد. البته فقط یک «دوروتی پارکر» وجود دارد. شاید این را هم باید گفت – «لی ازرائل» خودش هم شاید گفته باشد، در نقش خودش یا نقش پارکر – که یک مجرم مجرم دیگر را به خوبی میشناسد.