صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بصیراحمد دولت‌آبادی؛ نهال خودروی سنگلاخ‌ها و صخره‌های خشک تاریخ

بصیراحمد دولت‌آبادی؛  نهال خودروی سنگلاخ‌ها و صخره‌های خشک تاریخ

پنجشنبه 15 قوس سال 1397، بنیاد اندیشه با همکاری دانشگاههای «ابنسینا» و «گوهرشاد» محفلی را تحت عنوان «گرامیداشت مقام فرهنگی و پژوهشی زندهیاد بصیراحمد دولتآبادی» در هوتل انترکانتیننتال،در کابل برگزار کرد. در این محفل، جلالتمآب استاد سرور دانش؛ معاون دوم ریاست جمهوری، دکتر محمدامین احمدی، دینمحمد جاوید، دکتر جواد صالحی دربارۀ دولتآبادی و کارنامۀ درخشان وی صحبت کردند.
اجرای این محفل را علی امیری و حسینعلی کریمی به عهده داشتند. برنامۀ گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی دولتآبادی با اجرا و مقدمۀ علی امیری دربارۀ دولتآبادی شروع شد. به گفتۀ وی بصیراحمد دولتآبادی مربوط به یک زمانه‌‌ای بود که در آن زمانه وضعیت فرهنگی و اجتماعی به انحطاط گراییده بود و فرهنگ نفسهای آخرش را میکشید. برعکس همۀ ما و به رغم نارساییهایی آن روزگار، بصیراحمد دولتآبادی هرگز تسلیم این وضعیت نشد، بلکه دست به قلم برد و سعی و تلاش کرد تا از یکسو جلو این انحطاط را بگیرد و از سوی دیگر کاروان عدالتخواه را نیز که در راستای «انسانی کردن سیاست» قدم برمیداشتند، همراهی و همگامی کند. وی افزود: «آنچه که بصیراحمد دولتآبادی را از بسیاری معاصرینش جدا میکند، تعهد و پایداری مستمر و لاینقطع آرمان عدالتخواهی و تلاش و کوشش فرهنگی در این راستا است. » امیری تسلیم نشدن بصیراحمد دولتآبادی را به زوال فرهنگی آن روزگار؛ یکی از ویژگیهای بارز و شاخص شخصیتی و فکری وی دانست و کارهای وی را منحصربهفرد خواند.
اولین سخنران برنامه جلالتمآب استاد سرور دانش، معاون دوم ریاست جمهوری بود که ایشان سخنان خود را در سه بخش دربارۀ کارها و کارنامههای دولتآبادی ارائه کرد. بخش اول سخنان ایشان دربارۀ «نسبت بین فرهنگ و سیاست» بود. استاد دانش گفت: «فرهنگ از نگاه مصداق همۀ شاخههای علوم، مکتبها و اندیشههای فلسفی و دینی، همچنان تکنالوژی، هنر، ادبیات، باورها، ارزشها، هنجارها، و حتا عادات، سنن، رسمورواجها و کیفیت زندگانی جوامع بشری را شامل میشود. اگر در پهلوی فرهنگ تمدن را هم اضافه کنیم، باید گفت که ماندگاری همۀ جوامع بشری و میزان قوت و ضعف آنها با مطالعۀ فرهنگ و تمدن به جا مانده از آنها ارزیابی میشود و حتا سلسلههای حاکمان و زمامداران در جوامع بشری، با فرهنگ و تمدن خلق شده در زمانۀ آنانان سنجش میشوند.» استاد دانش فعالیتهای پژوهشی را یکی از مصداقهای والا و برازندۀ فرهنگ در جوامع مختلف دانست و گفت: «کسانی که کار رسانهای و نشراتی میکنند، در حقیقت خداوندگاران فرهنگ و آفریدگاران فرهنگ سیاسی یا سیاست فرهنگیاند.» همچنان استاد دانش فرهنگ و سیاست را جداناپذیر و فرهنگ را چهرۀ فکری و معنوی سیاست برشمرد و افزود: «و در مقابل، سیاست هم اعمال قدرت است برای تحقق ایدههای فکری و فرهنگی. » به اعتقاد استاد دانش فرهنگ هم زبان سیاست است. استاد دانش سیاست را مدیون فرهنگ دانست. به گفتۀ ایشان همۀ انقلابهای سیاسی در اول به انقلاب فرهنگی ضرورت داشتهاند. همچنان استاد دانش سیاست را روند مسلط و ناپایدار برشمرد و برعکس فرهنگ را ماندگار و مانا خواند. به باور ایشان ماندگاری سیاست زمانی تضمینشدنی است که چهرۀ فرهنگی به خود بگیرد.
فرهنگ سیاست را انسانی میسازد. به تعبیر استاد: «فرهنگ به چهرۀ خشک سیاست طراوت و لطافت میبخشد.»
به باور استاد، جنبشهایی به موفقیت انجامیدهاند که از پشتوانۀ محکم و استوار فرهنگی برخوردار بودهاند.
استاد دانش از استاد مزاری و سیاست ایشان به عنوان نمونه یاد کرد که فعالیتهای فرهنگی و خیزشهای فکری و قلمی آن باعث ماندگاری و مانایی آن شد. استاد دانش تبلور این این درهمآمیختگی فرهنگ و سیاست را در چهرۀ زندهیاد بصیراحمد دولتآبادی دانست.
بخش دوم سخنان استاد دانش مربوط به «شخصیت فرهنگی و انسانی» بصیراحمد دولتآبادی بود. به گفتۀ ایشان دولتآبادی به رغم اینکه تحصیلات دانشگاهی منظم نداشت، اما قدرت درک و دریافت وی ستودنی و تحسینآفرین بود. خود را با وضعیت وفق میداد و باکاروان و رهروان جدید همراه بود. استاد دانش گفت:
«بدون شک، فرهنگیان آن دوره و به خصوص، بصیراحمد دولتآبادی؛ نهالهای خودرویی بودند که در میان سنگلاخها و سخرههای خشک و خشن روییده و به درختهای تنومند و پرشاخوبرگی تبدیل شدند.»  به گفتۀ استاد دانش دولتآبادی یک سرباز فرهنگی با آرمانها و ایدههای سیاسی بود. تبعیض و ستم، محرومیت و نابرابری، رسیدن به برابری و عدالت از جمله مؤلفههایی بودند که باعث شده بودند که او دست به قلم ببرد و اینهمه را با قلم روایت  کند، دردها و زخمهای مردم خود را با قلم مرهم گذارد و هویت آنها را احیا کند. استاد دانش در ادامۀ سخنانش دولتآبادی را نویسندۀ پرکار، سختکوش و منظم توصیف کرد و گفت: «شغل همیشگی او خواندن و نوشتن بود.» همچنان وی را آدم متواضع، سادهزیست، و دارای آرمانهای بلند خوانده، طولانینویسی و با جزئیاتنویسی را از ویژگیهای نوشتاری او برشمرد. به همین ترتیب به کتابها، مقالهها، خاطرهها و فعالیتهای وی در نشریات دورۀ جهاد؛ مانند «حبلالله»، «سراج» و «نشریۀ وحدت نیز اشاره کرد و حضور دولتآبادی را برجسته و چشمگیر توصیف کرد: «او یک چیریک فداکار، یک سرباز شجاع و قلمبه دست استاد مزاری، راوی رنج و محنت تودهها و یکی از احیاگران هویت فرهنگی و تاریخ مردمش بود. »
بخش سوم سخنان استاد دانش دربارۀ «وضعیت فرهنگ و فرهنگیان امروز کشور» بود. استاد دانش ضمن اشاره به نبود و کمبود امکانات در گذشته و انگیزه و پشتکار بالا در وجود فرهنگیان، خلای دیروز را از نگاه امکانات و دسترسی به وسایل و ابزار فرهنگساز پر دانست و انگیزهها را مرده و آرمانها را فروخفته توصیف کرد. به گفتۀ استاد دانش به رغم دیروز که بخش بزرگی از کارهای فرهنگی به دوش احزاب بود، احزاب سیاسی امروز از فرهنگ و کارهای فرهنگی کناره گرفتهاند و کمترین کار را هم در این راستا انجام نمیدهند. امروز فعالیتهای احزاب تا سرحد برآورده شدن احتیاجات خود تقلیل یافته است. استاد دانش حاصل تلاشهای فرهنگی گذشته را با در نظرداشت امکانات محدود و ناچیز آن دوران، از نگاه کمیت و کیفیت قابل توجه و بهتر از امروز بررسی کرد. به گفتۀ ایشان امروز با درنظرداشت امکانات و توقعی که وجود دارد، سطح تولید اندیشه و فکر کاهش یافته است و آنگونه که باید، انجام نمیشود. به باور استاد دانش «فروخفتن انگیزهها و آرمانگراییها» دلیل این رکود و کاهش است. در اخیر استاد داشت خواستار نشر و بازنشر آثار دولتآبادی شد و اظهار کرد که بنیاد اندیشه برای این کار آمادگی کامل دارد. وی از بازماندگان و دوستان دولتآبادی خواستار همکاری در این عرصه شد و از آنها خواست آثار دولتآبادی را در اختیار بنیاد اندیشه قرار دهند تا اینکه این آثار به شکل خوب و مرغوب چاپ و منتشر شوند.
سخنران دوم محفل دکتر محمدامین احمدی بود. وی دولتآبادی را تاریخنگار و روزنامهنگاری با خصوصیات و ویژگیهای منحصربهفرد دانست و گفت: «تاریخنویسی برای بصیراحمد دولتآبادی یک کار منشیانه و ثبت احوال سلاطین و حکام و ساختن یک تاریخ پرشکوه و باستانی برای یک دولت و ملت نبوده، بلکه تاریخنگاری در نگاه بصیراحمد دولتآبادی متمرکز به دو محور اساسی بود:
اول؛ افشای اسطورهای بودن و ساختگی بودند تاریخ رسمی کشور و از این جهت به شدت منتقد تاریخ رسمی بود. از همین زاویه نکات اساسی تاریخ رسمی را به انتقاد گرفت...» به گفتۀ دکتر احمدی، دولتآبادی معتقد بود که تاریخ سیاسی افغانستان، تاریخ قومی است و اساس این تاریخ قومی را هم سلطۀ قومی تشکیل میدهد. همچنان دکتر احمدی، دولتآبادی را راوی دردهای مردم دانست. او معتقد بود که تاریخ سیاسی افغانستان که اساس آن هم بر سلطۀ قومی استوار بود، با سرکوبها، تبعیضها، ستمها و... همراه بود. حکام و دستاندرکاران قدرت سیاسی تلاش میکردند که این سلطه‌‌شان مدام استوار و پابرجا باقی بماند. به گفتۀ احمدی دولتآبادی تلاش کرد که از این نگاه آن زخمها، دردها، ستمها و بیچارگیهای مردم را روایت کند. دکتر احمدی نقش مهم و ارزندۀ دولتآبادی را احیای هویتهای کتمانشده و فراموششده و به فراموشی سپردهشدهای دانست که  توسط هویت حاکم و هویت مسلط به نابودی و فراموشی سپرده میشدند. به باور دکتر احمدی مبارزات مردم ما را هم در راستای احیای هویت تفسیر میکرد و خود نیز در این عرصه کارهایی زیادی انجام داد. از جمله میتوان از نوشتن کتاب «احیای هویت»، «شهید عبدالخالق هزاره»، «هزارهها از کتمان هویت تا احیای هویت» نام برد.
به همین ترتیب، دکتر احمدی درباۀ پیامدهایی سیاسی شدن هویتهای افغانستان نیز صحبت کرد. به گفتۀ وی درست است که بعد از یک تاریخ سرکوب و تبعیض و قلعوقمع شدن، مبارزههای هزارهها نتیجه داد و هویتشان را احیا کردند؛ اما این تلاشها و تلاشهای دیگر اقوام هویت را در کشور به شدت سیاسی کردند. سیاسی شدن هویتها از یک سو ضروری است؛زیرا اقوام میتوانند به صورت منسجم در راستای عدالت و نظم مبارزه کنند و این در کوتاهمدت جوابگو است؛ اما در درازمدت سدی میشود در برابر به وجود آوردن عدالت و وحدت ملی. مردم (مردم افغانستان) نمیتوانند برای عدالت فراگیر دستبهدست هم بدهند و در تأمین آن سعی و تلاش کنند؛ چرا؟ چون هویتها در افغانستان به شدت سیاسی و قومی شده است.
دکتر احمدی، بصیراحمد دولتآبادی را روزنامهنگار آرمانگرا دانست که ده سال تمام حبلالله را به گونهای به پیش برد که در آن هرگز نامی از خود نبرد. راه دولتآبادی و همراهان وی(استاد دانش، حسین شفایی، شفایی کیو و...) راه عدالتخواهانه بود.
همچنان دکتر احمدی زندهیاد دولتآبادی را به گفتۀ خود وی از ناقلان جنوب دانست و گفت: «اما اینکه از کجای جنوب بود، خودش به من چیزی نگفت.» به گفتۀ دکتر احمدی، وی شخص آزاده، قناعتپیشه، اهل دوستی و رفاقت و صادق بود.
دکتر احمدی در ادامۀ سخنانش خاطرنشان کرد که هر کسی از ما میتواند دولتآبادی دیگر شود. میتواند راه زرین او را دنبال کند و از خود آثار گرانبهایی بگذارد. به باور احمدی با به وجود آوردن تأسیسات فرهنگی، تقویت آن و ایجاد ظرفیت میتوان به چنین آرمانی دست یافت.
سخنران دیگر محفل دینمحمد جاوید بود که سخنان خود را در سه بخش دربارۀ دولتآبادی بیان کرد. وی از چگونگی آشنایی خود شروع کرد و با  همکاریهایی خود با دولتآبادی در «حبلالله» ادامه داد. به گفتۀ جاوید این آشنایی زمینۀ همکاری را فراهم آورد که پس از آن همواره در قسمت گزارشها و عکسهای «حبلالله» همکاری میکرده است.
جاوید دولتآبادی را شخصیت صمیمی، فداکار، پرتلاش خوانده گفت: «آقای دولتآبادی چنان خطی بود که هیچ وقتی با مسئلهای که به خطش بر نمیخورد، سرسازگاری نداشت. تفاهم و همپذیری و خیلی از مسائل پیش او اصلاً معنا نداشت. اگر خطش بود، همرایش همسویی میکرد، اگر در خطش نبود، میگفت به امان خدا.» به گفتۀ جاوید او از به رغم خیلیهای دیگر میتوانست از منافع خود به راحتی کنار برود؛ اما از منافع جمعی و مردمی و عام هرگز نمیگذشت.
همچنان آقای جاوید دربارۀ کتابها و مقالههای دولتآبادی، خصوصیات و شیوۀ کار وی در آنها نیز صحبت کرد و از این نگاه آنها را استثنایی دانست.
جواد صالحی سخنران دیگر برنامه دولتآبادی را یکی از سرمایههای فکری دانست و اظهار داشت تا وقتی که زنده بود، مرکز تولید اندیشه، فکر، روشنایی و آگاهی بود. به گفتۀ صالحی وی و همراهان وی در شرایطی قلم برداشتند و دست به نوشتن زدند که مردمشان از لحاظ فرهنگی و اجتماعی در سطح پایینی قرار داشت. او از یک جامعۀ کاملاً سنتی برخاست و دست به روایتگری زد. دکتر صالحی نقش دولتآبادی و همراهان و هکاران وی را مؤثر و کارا خوانده و افزود که اینها در واقع فرهنگ سیاسی مردم ما را از فرهنگ سیاسی طبیعی به فرهنگ سیاسی مشارکتی تغییر دادند.
دعای حجة الاسلام و المسلمین احمدعلی علیزاده، یکی از یاران دولتآبادی در «مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان»، پایانبخش این محفل بود.