صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

(موتورهای فناپذیر ) Mortal Engines

 (موتورهای فناپذیر ) Mortal Engines کارگردان :Christian Rivers نویسنده :Fran Walsh, Philippa Boyens بازیگران :Hera Hilmar, Robert Sheehan, Hugo Weaving منعقد: جیمز براردینلی

وقتی نوبت به فانتزی و چیزهای علمی تخیلی با دوز کم میرسد، ایده «دنیا سازی» حداقل به اندازه روایت و ساخت شخصیت اهمیت پیدا میکند. «دنیا سازی» به آن توانایی نویسنده یا فلمساز اطلاق میشود که بستری جدید و شگفتآور برای شخصیتاش بسازد تا داستان در آن رخ بدهد، از تمامی ابزار استفاده کند تا این بستر را باورپذیر جلوه دهد و «زنده» بیشتر از آن که فراموش شدنی و بیروح باشد. «موتورهای فناپذیر»، فلمی با اقتباس از رمان نوجوانپسند «فیلیپ ریو» (Philip Reeve) با همین نام، یکی از بهترین نمونههای «دنیا سازی» در سالهای اخیر را ارائه میدهد، که از رقبایی چون «اطلس ابر» (Cloud Atlas) و «والرین و شهر هزار سیاره» (Valerian and the City of a Thousand Planets) و حتی قسمتهای اخیر «جنگ ستارگان» سبقت میگیرد.
به لطف یک داستان با ریتم مناسب (اگرچه بعضی اوقات زیادی سرآسیمه) که هم آغاز، هم اواسط و هم پایان خوبی دارد، «موتورهای فناپذیر» شاید یک شروع خوب برای فرنچایزی جدید باشد که فاکتورهایش بر علیه خودش استفاده نشده است. یکی از شکایات معمول در مورد فلمهای این مدلی – که داستان «تک فلمی» خود را فدای تبدیل شدن به چند قسمت میکنند (این، خیلی بیشتر از نمونههای مثبت، نمونههای منفی دارند، مثلا طرفداران «سنتشکن» (Divergent) به خوبی به آن واقفاند) خیلی اینجا صدق نمیکند. فلمنامهنویسان اثر یعنی «پیتر جکسون» (Peter Jackson) ، «فیلیپا بوینز» (Philippa Boyens) و «فران والش» (Fran Walsh) ، که هیچکدام با فلمهای چندقسمتی غریبه نیستند، اطمینان حاصل کردهاند که «موتورهای فناپذیر» بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد در حالی که این امکان برای دنبالههای احتمالی آن هم وجود داشته باشد تا متولد شوند. (ریو چهار قسمت از کتاب را با این شخصیتها نوشته است.) متاسفانه،  افول شدید بازار آثار نوجوانانهپسند همراه شده با این تصمیم از سوی یونیورسال که خیلی برای «موتورهای فناپذیر» تبلیغ نکند، و این نشان از این دارد که این یک ماجرای تک قسمتی خواهد بود. و، با اینکه من از دیدن ماجراهای بیشتر با این شخصیتها لذت خواهم برد، من سینما را در حالی ترک کردم که از داستانی که شاهدش بودم و «دنیا سازی» که آن را در خود جای داده بود رضایت داشتم.
زمانی فلم شاید مربوط به هزار سال دیگر باشد. در نتیجه تحولات عظیم «جنگی شصت دقیقهای» که این سیاره را به خاک سیاه نشانده، یک آینده پساآخرالزمانی و استیم پانک تشکیل شده که در آن، شهرهای بزرگ و متحرک در مناطق بیآب و علف میگردند تا مناطق کوچکتر را «ببلعند». فلم با یک سری جلوههای ویژه از بزرگترین این شهرها، یعنی لندن پررونق، که اداره آن به دست شهردار «مگنس کروم» (با بازی «پتریک مالاهاید» (Patrick Malahide)) است، در حالی که در حال تعقیب بخش معدنی شهری به نام «سالژاکن» است آغاز میشود. کمی پس از آن، یکی از مهاجرانی که از سالژاکن آمده، زنی جوان به نام «هستر شاو» (با بازی «هرا هیلمار»)، تلاش میکند تا رئیس «هیئت مورخان»، «تادیوس ولنتاین» (با بازی «هیوگو ویوینگ») را به قتل برساند. این حمله توسط یکی از شاگردان ولنتاین، «تام نتسورثی» (با بازی «رابرت شیهن») خنثی میشود، کسی که هستر را در خرابههای سوزان سالژاکن در حالی که لندن آن را برای کسب انرژی میبلعد تعقیب میکند. این تعقیب به بیرون افتادن هر دوی آنها از سفینه میانجامد، در حالی که ولنتاین هم نشان میدهد که آن آدم بیادعا و خوب و صادقی که نشان میدهد، نیست. بیرون از آنجا و در «زمین شکار بزرگ»، تام و هستر با چالشهای مختلفی مواجه میشوند که کوچک‌‌ترین آنها، این است که باید به یکدیگر اعتماد کنند. آنها به یکی از ماموران گروه ضد قدرت یعنی «آنا فنگ» (با بازی «جیهی») میپیوندند تا تلاش کنند جلوی استفاده ولنتاین از یک سلاح کشتار جمعی را بگیرند. و از آن سو هستر تبدیل به هدف اصلی شکار «استاکر شرایک» (با بازی «استفن لنگ») میشود، کسی که اذعان دارد هستر یک قول را زیر پا گذاشته است.
اگر «موتورهای فناپذیر» بعضی اوقات شبیه به «جنگ ستارگان» است، این یک تصادف نیست.  ولی این به آن خاطر نیست که «ریو» و فلمنامهنویسان حسابی تحت تاثیر فلمهای «جرج لوکاس» قرار گرفتهاند (اگرچه سادهانگارانه است که تاثیر او را هم نادیده بگیریم) ولی به این خاطر است که، همان طور که اکثر اوقات روایت لوکاس مورد بررسی قرار گرفته است، استعارهها و اسطورهها دستمایه کلی نه تنها «جنگ ستارگان» بلکه خیلی از داستانهای حماسی بودهاند. ظاهر فلم، که دستپخت کارگردان فلم اولی خود (و عاشق جکسون) یعنی «کریستین ریورز» است، برخی الهامات را از منابع آشنای استیم پانک مثل «مد مکس» و «شهر کودکان گمشده» (The City of Lost Children) گرفته تا برخی از ماجراهای «تری گیلیام» (Terry Gilliam) گرفته است، در حالی که همچنان هویت خود را حفظ میکند. جلوههای ویژه واقعا هم ویژه هستند و لیاقت این را دارند تا روی پرده بزرگ دیده شوند (هرچه بزرگتر، بهتر). این یکی از آن معدود فلمهاییست که استفاده گسترده از CGI توی ذوق مخاطب نمیزند.
برای نقش اصلی، فلمسازان به سراغ بازیگر ایسلندی تبار یعنی «هرا هیملار» رفتهاند، کسی که توانسته یک کارنامه نسبتا فوقالعاده (هرچند بی سر و صدا) را برای خود در سالیان اخیر دست و پا کند.  او توانسته قدرت، تنهایی، آسیبپذیری هستر را به خوبی نشان دهد و یک ارتباط خوب را با شخصیت عجول «رابرت شیهن» یعنی تام برقرار کند. «شیهان»، مثل «هیملار»، تقریبا یک چهره جدید به نظر میرسد، اگرچه این اولین باری نیست که او در آثار نوجوانانه پسند حضور دارد. (او قبلا در فلم «شهر استخوانها» (City of Bones) هم حضور داشته بود.) شناختهشدهترین بازیگر در «موتورهای فناپذیر» کسی است که بیشترین وقت از فلم را به خود اختصاص داده است: «هیوگو ویوینگ»، کسی که ولنتاین بدجنس را با کاریزمایی به نمایش میگذارد که نمیتوان نادیدهاش گرفت. ویوینگ، که رابطه طولانی مدتی با جکسون داشته است (او در فلمهای مربوط به سرزمین میانه نقش «الروند» را داشته است)، کاری کرده تا ولنتاین آن قدری دوست داشتنی باشد که بیشتر به چشم یک ضد قهرمان به او نگاه کنیم تا یک آدم بد سنتی. (ممکن است برخی یک نسخه متفاوت از این فلم از زاویه دید او را تصور کنند.)
این که آثار جدید اینچنین بزرگ و پر زرق و برق ساخته شوند روز به روز کمتر میشود. در شرایط امروز، تقریبا هر چشم اندازی یا یک دنباله یا یک بازسازی است. «موتورهای فناپذیر» نه انقلابی است و نه از لحاظ روایت و تعامل شخصیتها «از خط بیرون میزند». ولی موفق میشود تا یک داستان درگیرکننده را روایت کند با هیجان کافی و طوری آن را پیش ببرد که هیچگاه پا را از گلیم خود فراتر نگذارد و بیشتر از حد مورد نیاز، طولانی نشود. با هدایت فلمسازانی که به جلوههای بصری و روایت داستانی علاقه خاصی دارند، «موتورهای فناپذیر» دو ساعت لذتبخش است.