صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مروری بر مجموعه شعر «بادهاخواهران من‌اند» اثر خانم محبوبه ابراهیمی

 مروری بر مجموعه شعر «بادهاخواهران من‌اند»  اثر خانم محبوبه ابراهیمی فریده فریاد :

«بادها خواهران مناند» نخستین مجموعه شعر خانم محبوبه ابراهیمی است. این مجموعه حاوی چهارده غزل، دو چهارپاره و ده شعر سپید است که هر کدام از شعرهای او و بیتبهبیت عالمی از معنا را انتقال میدهد. خانم محبوبه ابراهیمی چون در دنیایی مهاجرت مثل دهها شاعر دیگر به سر میبرد، شعرهایش نیز جدا از موضوعات دیگر، رنگ و بوی مهاجرت میدهد و این تجربههایی است که خانم محبوبه ابراهیمی در عالم مهاجرت سروده است.
وقتی دفتر شعر «بادها خواهران مناند» را باز میکنیم با خوانش آن میبینیم که قالب مورد علاقۀ این شاعر گویا غزل است؛ گرچند در دیگر قالبهایی که نام برده شد، نیز دست باز داشته و تقاضای خواننده را از شعر خیلی خوب برآورده میکند.
آمده باز هم بهار، ولی
هرکجا میرود به میل خودش
بچهها! این زمین بازیگوش
بازهم دور زد به میل خودش

کسی از راه دور آمده باز
چون شما خسته و کولهبار به دوش
میخرد از شما کلوچه و غم
بچهها، بچههای دستفروش!
یا در چهارپارۀ دیگر، غم، اندوه، جنگ، ستمهای اجتماعی،برادرکشی، آوارگی و هزاران درد دیگر با طنین صدایش فریاد میکشد و دست اعتراض را بلند میکند، ولی در بین این همه اعتراضهای عام به دردی که در بیت بیت این شعر جاریست، یک خشم و خروش دیگری است که صدای منحصربهفرد شاعر را نشان میدهد و این صدای منحصربهفرد جزء همان نگاه زنانه و بینش زن مدارانه چیزی دیگری نیست که اینگونه نگاه اعتراض آمیز را در شعرهایی از این قبیل کمتر شاهد هستیم. این صدای منحصربهفرد اوست که به شعرهایش هویت زنانه میبخشد. البته این سخن به این معنا نیست که خانم ابراهیمی آغازگر این راه باشد و یا پیش از او و بعد از او کسی چنین صدایی را نکشیده است، ولی زیبایی کار خانم ابراهیمی در این است که او از تحولات چشمگیر، از بدبختیهای چند دهه اخیر سخن میگوید، بدیختی، بحران و تحولات نفسگیری که در شعر دهها شاعر دیگر نیز به چشم میخورد؛ اما در شعر خانم ابراهیمی رنگ و بوی زنانه را به خود میگیرد.
بازهم بهار شد پرندهها!
باخبر! دوباره جنگ میشود
دشتها و تپههای دهکده
باز لانۀ تفنگ میشود

بازهم کنار چشمه بین ما
 از ستاره و بهاره یاد شد
سال پیش اول بهار بود
قبرهای دهکده زیاد شد

چهارپاره این شاعر دل هر خوانندهای را به درد میآورد؛ به خصوص خوانندگانی که از جنس خود اوست. او از تلخترین تجربههای عالم آورای سخن میراند و اندوه کولهبار کشورش را با نگاه زنانۀ خود فریاد میکشد؛ چهقدر فریاد تلخ و اندوهبار. بازهم در همان چهارپاره:
باید این بهار هم درختها
رختهای تو دوباره تن کنند
خوش به حالشان که نیستند مثل ما
سال نو به جانشان کفن کنند
آی بچههای ده! دعا کنید
تا خدا بهار را نیاورد
تا همیشه برف باشد و کسی
جنگ را به خانهها نیاورد
خانم محبوبه ابراهیمی در غزلهای از عالم آوارگی حرف میزند و یک سرنوشت تلخ و اندوه بار را برای خودش و هزاران زنی دردمند دیگری کشورش رقم میزند. سرنوشت اندوهبار، سرنوشت ملالآور و سرنوشتی که سراسر آن پر از غم است. او از صبحی سخن میگوید که اصولا تمام جنبوجوشهای زندگی، امیدها و آرزوها از همان سپیده دم صبح آغاز میشود، ولی صبحی را که او آغاز میکند چهقدر ملالآور و پر از خستگی است؛ صبحی که هیچ امیدی را به زندگی نمیدهد. این صبح شاعر روایت از تمام زندگی را میکند و در این صبح شاعر زندگی سنتی را به تصویر میکشد که این سنتها هیچگاهی از دورن خانهها پاک نخواهد شد.
صبح میشود و باز کودک بهانهگیر
خستگی، ملال، غم، نان و چایی و پنیر
پشم را نمیشود روی صبح وا کنی
صبح چادری به سر، رفته پشت نان و شیر
صبح رختهای چرک- صبح، کوه ظرفها
در اتاق کوچکی باز میشود اسیر
در خودت فشردهای ابرهای تیره را
صبح تازهات بخیر آسمان دور و دیر
معلوم که او در این غزل از دید یک زن خانهدار به زندگی نگاه میکند که معمولا در افغانستان زنان بیشتر این تجربههای تلخ را میچشد و میمکد و درد میکشد؛ زنانی که از سپده دم صبح تا دل شب در چهارچوب خانههای مثل یک اسیر محبوس است و حق پاگذاشتن به بیرون از خانه را ندارد. او از زبان اینگونه زنان سخن میگوید و چه دردمندانه فریاد میکشد:
نه! به دست و پا زدن، دل رها نمیشود
یا پرنده شو، بپر! یا به خانه خو بگیر!
صبح، سیب، صبح، گل- از دقیقهها بچین
پیش از آنکه بسپری دل به خاک ناگزیر
از گلوی خستهام زندگی! غزل بخوان
زیر دست و پای غم، ای ترانگی نمیر!
چنانچه میبینیم که فضای شعر امروز هنوز هم همان فضای مردانه و مردسالارانه را دارد که شعرهای این مجموعه نیز در همین فضا خلق شده است. در شعر عصیان دیده میشود که نگاه به شعر امروز است؛ اما شاعر بعدا متوجه شده و مساله حوا در میان میآورد. در کل «بادها خواهران مناند» مجموعه شعر موفق است که از دید متفاوت و تصاویر جدید برخوردار است و این دید شاعر و خلق تصاویری که او از جامعه خود به خصوص زنان جامعهاش دارد، رنگ و رونق بیشتر به شعر او بخشیده است.
باید نبود ماه و نتابید بر زمین
-این گریهزار حسرت بانوی اولین-
ما چشم بر بهار و زمین وا نکردهایم
حوا! بهشت کو؟ که نگرییم بیش از این
حوا! زمین ما، چه بگویم؟ جهنم است
اینجا نمیشود دلمان آسمان نشین
حالا بگو چگونه تحمل کند مرا
جغرافیای خسته این خاک آتشین؟
من چیدهام شبیه تو این سیب سرخ را
من امتداد دست توام، ماه خوشهچین!