صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مردی بدون سایه - نقد و بررسی

مردی بدون سایه - نقد و بررسی کارگردان: علیرضا رئیسیان / نویسنده: علیرضا رئیسیان, / قد و بررسی فلم‌ به قلم عباس نصرالله ی

مشکل اساسی فلم‌‌های علیرضا رییسیان در همه این چند سال اخیر، این است که او نمیداند بناست تا از کجا به کجا برسد، اصلا حرف اصلی او چیست و قطعا باز هم نمیداند که سینما در دوره جدید لحن و دغدغههایش تغییر کرده و پرداختن به موضوعاتی که دم دستی هستند، بدون آنکه کوچکترین پیچش و چالش درستی بتوان به آنها اضافه کرد، دیگر در سینما جایی ندارند. اینکه تنها آغاز فلم‌‌های او(مثل فلم دوران عاشقی که تا رسیدن به نقطه عطف، قابل تحمل و حتی میتوان گفت دیدنی بود، و پس از آن به ناکجاآبادی رفت که هیچکس فکرش را نمیکرد) کمی گیرا هستند و پس از آن بلا استثنا فلم‌‌ها به بیراهه میروند، تنها از یکچیز نشات میگیرد، آن هم عدم وجود فلمنامهای منسجم و درست است که بتوان به نقاط، نکات و ویژگیهایش اتکا کرد و کارگردانی ضعیف و سطحی اثر را نادیده گرفت، اما زمانی که نه فلمنامه درستی موجود است و نه کارگردان میداند که چگونه از ابزارش استفاده کند، گرچه که با همان ضعف اول کار فلم تمام است، اما دومی دیگر جایی برای بحث نمیگذارد.
«مردی بدون سایه» ظاهرا قرار بوده که نمایندهی فلمی از سینمای دیوید لینچ و یا حتی دیوید فینچر در سینمای ما باشد(حداقل کارگردان اینگونه فکر کرده) و بیننده با تریلری روانشناسانه مواجه شود، اما اینکه توهم کارگردان هیچ کمکی به فلمش نکرده و آن را در بدترین حالت ممکن قرار داده، قطعا از چشم هیچ بینندهای دور نخواهد ماند. فلم فاکتورهایی دارد که ظاهرا میخواهد روی آنها تاکید و در پیشروی داستان از آنها استفاده کند، اما نه فاکتورهایش جاندارند و نه استفاده از آنها میتواند کمکی به فلم کند.
نخست تصویری است که در ابتدای فلم بیننده با آن مواجه میشود، زنی چادری در حال فرار از دست شوهر چاقو به دستاش در میدانی خاکی است(اینکه چرا زن به سمت دیگری نمیرود و خود را نجات نمیدهد جای بسی سوال است). سکانسی که با مرگ هر دو این شخصیتها تمام میشود و بعدا بیننده متوجه میشود که این تکهای از یک مستند ساخته شخصیت اصلی فلم (علی مصفا) بوده است. مستندی که البته جلوتر نیز نمایان میشود که اصلا مستند نبوده و بازیگرانش، بازیگر بودهاند و نه شخصیتهای واقعی، در پس نمایش این مستند سه گاف بزرگ در فلم به وجود میآید: نخست اینکه وقتی این مستند ساختگی بوده، چرا برادر دختری که ظاهرا مستند از روی زندگی او ساخته شده تا این حد نتراحت است و کارگردان مستند را تهدید به مرگ میکند؟دیگران و حتی خود او چگونه میخواهند ثابت کنند که این مستند (مستند؟؟؟!!!!) از روی اتفاقی که برای خواهر او رخ داده ساخته شده است؟ چرا این موضوع کارگردان را ناراحت و سازمان او را جریمه میکند(بیننده به سینما میرود تا چیزهایی که میبیند را باور و یا برای خود تجزیه و تحلیل کند، بیآنکه بخواهد چیز بیشتری بداند و یا سوالات بیشتری برایش به وجود آید). دوم حضور دختری که در مستند بازی کرده، در جشن فامیل کارگردان/تهیه کننده مستند، که بیننده قطعا متوجه خواهد شد که او همان دختری است که در مستند بازی کرده، اما خود شخصیت اصلی فلم و کارگردان مستند این را متوجه نمیشود(در صحنهای با بازی به شدت بد و سطحی علی مصفا، بیننده متوجه خواهد شد که اینها یکدیگر را نشناخته و حضور دختر در فلم تنها برای نمایش بحث اخلاقی فلم است، اینکه کارگردان با ساخت مستندی زندیگی یک دختر را تحت تاثیر قرار داده و حالا خودش درگیر تلاطم از هم پاشیدگی زندیگ شده است، موضوع نخنما با بیانی نخنما تراز علیرضا رییسیان). سوم که دو موضوع قبلی را در بر میگیرد، صحبت از اخلاق در سطحیترین حالت ممکن است، یانکه اگر تو با زندگی کسی بازی کنی، با زندگی تو بازی خواهند کرد، و یا اینکه اگر تو پیش از محکوم کردن قصاص کنی، پیش از محکوم شدن قصاص میشوی(البته که این برداشتها بسیار زیاد و بزرگ هستند برای این فلم کوچک و سطحی).
دوم وجود شرکت، حضور لیلا حاتمی در آن و سفرش به خارج به همراه همکارانش. فصلی از فلم که به شدت سرد، بیروح و در اجرا در بدترین حالت ممکن است. در شبی از سفر این گروه به اسپانیا، مدیر شرکت در حال گرفتن فلمی از جشن است که لیلا حاتمی را میبیند و از او فلم میگیرد، این فلم بعدها دسیسهای میشود تا علی مصفا به همسرش شک کند، تا اینجا با همه اشکالات، میتوان پذیرفت که کسی شیطنت کرده، اما همین فلم وقتی به دست پلیس میرسد، از سه زاویه مختلف و از نزدیکترین فاصلهها از شخصیتها گرفته شده، سوالی که اینجا مطرح میشود این است که چگونه از چنین فاصلهای با موبایل از آنها فلم گرفته شده و آنها متوجه نشدند؟ و بر فرض اگر غرضورزی شخصی بوده، چرا تا انتهای فلم هیچ نشانهای از این غرض نشان داده نمیشود و این همه تقلا در فصل میانی فلم را میتوان بدون هیچ اشکالی از آن حذف کرد بیآنکه لطمهای به اثر وارد شود.
سوم فصل پایانی فلم و بازگشت مسافران از اسپانیاست، جایی که علی مصفا به فرودگاه میرود تا همسرش را به خانه ببرد، در جایی مشخص میشود که این دو با هم هماهنگ بودهاند و قرار بوده تا این اتفاق بیفتد، اما بیآنکه تماسی با هم برقرار کنند، هر یک به دنبال کار خود می روند، تا فلمساز فکر کند که زمینهای را فراهم کرده که میتواند دعوای زن و شوهری خوبی به راه بیندازد، اما گویا نمیدانسته که منطق فلمش به شدت در هوا معلق است و باران و خون و عصبانیت نیز به کارش نخواهند آمد. به ناگاه لیلا حاتمی غیبش میزند، تا نام فلم معنا پیدا کند(البته در خیال فلمساز) از اینجاست که علیرضا رییسیان حس کارگردانان بزرگ تاریخ را میگیرد و به ناگاه روایت فلمش از سوم شخص به اول شخص تغییر میکند، با علی مصفا به طور کامل همراه شده و حتی وارد ذهن او میشود، بدون آنکه لحظهای تلاش کند تا پاسخ سوالهای بیشمار فلمنامه بیمنطقش را بدهد، بیآنکه تلاش کند بگوید فلمی که مادر شخصیت زن برای پلیس فرستاده از کجا، چه زمانی و به چه شکلی ارسال شده و چرا پلیس در پیگیری او ناتوان است، چرا برادر دختری که مستند را از او ساخته بودند همچنان پیگیر کارگردان است؟ و چرا فلمساز فکر کرده که پس از بیست و چند سال فلمسازی(البته به قول خودش) میتواند اینچنین زننده، زشت و در سطحیترین حالت ممکن پیامهای اخلاقی بدهد و شخصیتهایش را با بدترین اجراهای ممکن روی هوا به حال خود رها کند.
«مردی بدون سایه» در فلمنامه، (که البته اگر وجود داشته باشد)، آنقدر دچار مشکل است که مسائل فنی(که باز هم اگر وجود داشته باشند) یا به چشم نیایند و یا مهم نباشند. و در نهایت بیننده با اثری ناقص و شعارزده مواجه شود که حتی نمیتواند پاسخ سوالهای ساده درون خود را نیز بدهد.