صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

زلالی گمشـده در چمچه‌ مستـ و پـل‌سـرخ

زلالی گمشـده در چمچه‌ مستـ و پـل‌سـرخ

وقتی از مسیر غرب، دریای کابل را به سمت مشرق بپیمایی، در حالی که پرتوهای طلوع خورشید صورتت را بنوازد؛ نرسیده به کوه چنداول که دیوارهی بالاحصار کابل هنوز چون دماغی بر صورت کوه جلوهنمایی میکند، منطقهی پلسرخ بر دل خاک حاصلخیز کابل، موقعیت گرفته است. کارتهی سه و کارتهی چهار که نامیست آشنا برای کابلیان و خاطرهی انبوهی از روزگاران تکامل کابل در سینه دارد؛ دست قناعت از قضاوت پلسرخ بر سینه گذاشته و در دو سمت پلسرخ اخذ موقع کردهاند. منطقهی پلسرخ چون قضاوتگر منصفی در میان این دو منطقه بسترش را هموار کرده است که امروز یکی از مهمترین چهارراهیها و بهطور اخص چهارراهیای که هنرکدهها و فرهنگستان کافه و کتاب را در آغوشش جا داده است، در غرب کابل محسوب میشود.
به گفتهی باشندگان این ناحیه، پلسرخ یکی از زیباترین مکانهای کابل قدیم بوده است و آن را میتوان از زمان ظاهرشاه، پادشاه وقت افغانستان برشمرد. زمانههایی که دریایی کابل اوج خروشش را به رخ کابل میکشیده است و تلاطم موجهای آن طراوت و شادابی و دلزندگی به مردم میبخشیده است. در آن موقع در مسیر دریای کابل؛ پلهایی: سوخته، پلسرخ، پل گذرگاه، پل هارتل، پل شاه دو شمشیرهی ولی، پل یکپیسهگی، پل محمودخان؛ در فاصلهی دورتر از هم و متناسب به هم، شمال و جنوب دریای کابل را به هم وصل میکرد که این پلها هر کدام خاطرهی جذاب و بهیادماندنیای از خود در ورقهای تاریخ کابلزمین بهجا گذاشتهاند. عرضیحسین که شصت و هشت سال از عمرش را در کابل گذرانیده است میگوید: دریای کابل از مسیر بین کارتهی سه و کارتهی چهار میگذشت و در تمام فصلهای سال دارای آب فراوان بود که رنگ بلورین آن هیچ وقت از نظرها پنهان نمیشد.
در آن زمان، بین منطقهی کارتهی سه و کارتهی چهار، بر فراز دریا، چهار عدد چوب ضخیمی به واسطهی ستون سنگیای که در میانهی دریا گذاشته شده بود، دو سمت دریا را به هم وصل میکرد که راه عبور و مرور هزاران شهروند این دو ناحیه محسوب میشد. کسانی از مردم کابل، از طریق به دست آوردن ریگ از  کف دریا و فروش آن به ساختمانسازان، زندگی میگذرانیدند که شغل مناسب و درخور مفاد پنداشته میشد. ریگکشها روزهایی در هفته از میانهی دریا ریگ به دست میآوردند که حفرههای ایجادشده در مسیر آب، کولهایی میشد برای آببازی. آنگاه بچههای کابل در گرمای روز تجمع میکردند و در دریا به آببازی میپرداختند. آنگونه که محمداحسان پیرمرد سالکردهی باشندهی این محل میگوید: «آن زمان ما بچه بودیم. زنان و دختران در دو سمت دریا به لباسشویی میپرداختند و ما در میانهی دریا آببازی میکردیم.» طبق گفتهی ساکنان این محل، آن زمان دریای کابل از آب فراوان برخوردار بود که رنگ آسمانی آن هیچ وقت خیره و رنگین نمیشد و آب زلال آن برای همه چیز و همه کس قابل استفاده بود. در بستر دریا چشمههای جوشان از دل دریا غلیان میکردند که حرکت متوازن آب را زیباتر و شفافیت آن را زلالتر میساخت و پرندگان آبی را به خودش جذب میکرد که میآمدند و در ورطههای آب دریا به شنا میپرداختند. به همین سبب مردم آن روزگاران، دریای کابل را به لحاظ جوش و خروش آهنگین آن، دریای چَمچَهمست مینامیدند: «دریا چمچه میکرد و میجوشید.»

 از قسمت گذرگاه تا پل سوخته، در میان این دو ناحیه، تنها پلسرخ بود که مردم حول و حوش آن از ریگکشی گرفته تا لباسشویی زنان کابلی و آببازی بچههای کابلی و آبیاری زمینها از سوی باغبانان کابلی روزگار میگذرانیدند. خانههای گِلین قدیمی که بیشتر از دو منزل نداشتند در دو طرف دریا چون مهرههایی از جنس گِل بر زمین روییده بودند و مسجدها شبیه خرمهره‌‌ای در میان آنان بزرگتر دیده میشدند که سیمای خاصی از شهر و روستا را در آن تلفیق کرده بود.
قصر امانی از جنوب و زیارت سخی از شمالشرق، بر زیبایی این محل بیشتر میافزود که مردمان به رفت و گذار در گسترهی این دو محل تاریخی میپرداختند و میانهی دو کوه چنداول و کوه تلویزیون چون دروازهای آسمانی به سمت مشرق دیده میشود که بر زیبایی این ناحیه افزوده است.
سپس پلسرخ در زمان صدارت داکترمحمد یوسف در دههی دموکراسی زمان سلطنت ظاهر شاه، شاه اسبق افغانستان تعمیر شد که طبق گفتهی ساکنان این ناحیه، کتاره‌‌های دو سمت این پل، به رنگ سرخ جلوه میفروخت. و این سبب شد که رفته رفته نام پلسرخ بر آن گذاشته شود که از آن تاریخ به بعد تا کنون به این نام یاد میشود. امروزه نیز چهاراهی پلسرخ به همین نام یاد میشود و گاه از آن، چهارراهی کافه و کتاب هم نام گرفته میشود. بر اساس گزارشی از روزنامهی افغانستان: «این جا پلسرخ است؛ جایی که هر روز کتابی نقد و رونمایی میشود و اهالی فرهنگ به دنبال کتاب میآیند. «شهر کتاب»، اما در این میان هم کافهای است که بتوان از رمانهای الیفشافاک ترکی تا فلسفهی کانت و از نظریههای جامعه شناختی ژان ژاک روسو تا نوشتههای فمنیستهایی چون سیمون دوبووار و نوال سعداوی را در آن یافت و از حکمت و عرفان تا فلسفه و رمان همه را در خود جا داده است.»
چهاراهی پلسرخ امروز یکی از مهمترین چهارراهیها در شهر کابل پنداشته میشود که به سبب داشتن امتیازات ویژهای چون جذب تجمعات فرهنگی در کتابخانهها، کتابفروشیها و کافهها، مرکزهای اقتصادی، کانونهای ادبی، رستورانتهای مجلل، دانشگاههای خصوصی و دولتی در این ناحیه، بر حرارت جذابیت آن بیشتر افزوده است.  همینگونه موقعیت دانشگاه مرکزی کابل در جوار پلسرخ، سبب شده که این منطقه به یکی از مهمترین مرکزهای کتاب تبدیل شود. سیمای امروز کابل و اخص پلسرخ، با دههی چهل تا پنجاه خورشیدی کابل سابق تفاوت بسیاری کرده است و امروز شاهد خیلی از ترقیها در زمینه میباشد.
در این میان، اما دریای کابل انگار غیب شده است. از آن دریای خروشان که مردم به آن دریای «چمچهمست» میگفتند، امروزه تنها رود فاضلابی بر جای مانده است که در بستر دریا جز زباله و خاشاک چیزی به نظر نمیرسد. «چمچهمست» از نام دریاچه به نام کوچه کناری این رودخانه تبدیل شده است. و رقتانگیزتر این که پلهای یادشدهی زیبای کابل، امروزه مرکز تجمعات معتادان و مریضان آلوده به مواد مخدر شده است که تعداد آنان روزافزون است. در کنار این همه زیبایی که در پلسرخ ایجاد شده است، این معضلها نیز دیده میشود که توجه عابران را به خود معطوف داشته است.