صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

شیوۀ تاریخ‌نگاری میرخواند و خواندمیر هراتی – بخش اول

شیوۀ تاریخ‌نگاری میرخواند و خواندمیر هراتی – بخش اول نویسنده : علی جعفری

چکیده
یکی از علومی که در تمدن اسلامی از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و است، علم تاریخ است که در طول تاریخ اسلامی شاهد فرازوفرودهایی بوده است. عواملی چون شرایط زمان و مکان، روی کار آمدن سلاطین مقتدر و علمدوست، ظهور علما و دانشمندان متخصص در رونق یابی این علم دخیل بودهاند. سلاطین تیموری و وجود دانشمندانی چون میرخواند و خواندمیر در دربار آنان موجب شد که در این دوره، تاریخ اسلامی از رونق و شهرت خاصی برخوردار شود؛ بهطوریکه سبک ویژهای را در تاریخنگاری پایهریزی کنند. این مقاله، درصدد است  ضمن معرفی این دو مورخ و آثارشان، شیوه تاریخنگاری و نقش آن دو را در تاریخنگاری اسلامی عصر تیموری بررسی کند.
کلیدواژهها: تیموریان، میرخواند، خواندمیر، شیوۀ تاریخنگاری.
1)مقدمه
سلاطین مغول و تیموری در ابتدای امر از ارزش و اهمیت زبان و ادب فارسی بیاطلاع بودند. به همین دلیل، میل چندانی به مدح ستایشگران و شاعران و ادیبان پارسیگو نداشتند. ازاینرو، در دورة آنان شعر و ادب رو به زوال نهاد؛ اما با مرور زمان، به زبان و ادب رغبت پیدا کردند و خواستند که شرح جهانگشاییشان در تواریخ ثبت شود. با این منظور، مورّخان و نویسندگان را به دربار خویش دعوت کردند. لذا در این دوره شاهد آثار تاریخی درخشانی چون: تاریخ جهانگشای جوینی، جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله، تاریخ وصاف، حضیره شیرازی، زبدة التّواریخ حافظ آبرو، ظفرنامة تیموری و تاریخ روضه الصفا میرخواند و... هستیم.
با روی کار آمدن تیموریان، تاریخنگاری در عرصة فرهنگی جلوهای چشمگیر یافت و مورخان رویدادهای گوناگون تاریخی را به شکلی نو و منسجم گزارش میکردند. تاریخنگاری این دوره را میتوان در دو طیف اساسی تاریخنگاری عمومی و تاریخنگاری سلسلهای بررسی کرد.
تاریخنگاری عمومی دورة تیموری دنبالة تاریخنگاری عمومی ادوار پیشین و مشتمل بر معیارهای آنها بود؛ یعنی بهرهگیری از متون تاریخی و گزارش رویدادهای زمان خود و انضمام آن بدان با شیوة ذیل نویسی. نمونة این نوع تاریخنگاری را در آثاری چون روضة الصفا فی سیرة الانبیا و الملوک و الخلفا تألیف میرخواند (838 هـ.ق)، خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار، حبیبالسیر فی بیان الاخبار البشر (927 هـ.ق) تألیف خواندمیر میتوان مشاهده کرد.
تاریخنگاری محلی تیموریان بسی پر مایه است. آثاری چون روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات اثر معین الدین محمد زمچی اسفزاری، مطلع السعدین و مجمع البحرین اثر عبدالرزاق سمرقندی، منشأ الانشاء ابوالقاسم شهاب الدین خوافی از این نوع میباشند، که علاوه بر بهرههای ادبی، اهمیت تاریخی هم دارند و اسناد و مدارک آنها میتواند ما را با نحوة اداره مملکت و احوال اجتماعی سدة نهم و اوایل سدة دهم هجری آشنا کند و بسیاری از مطالب مکتوم را بر ما روشن کند. از اینرو در این نوشتار، ضمن معرفی میرخواند و خواندمیر و آثار آنها، به نوع تاریخنگاری آن دو نیز اشاره خواهیم کرد.
2)۱ـ میرخواند
3)الف- زندگینامه
نام وی سید بن امیر برهان الدّین خاوند شاه بن شاه کمالالدّین محمود بلخی، معروف به «میرخواند» یا «امیرخواند» (م903 هـ.ق) است. مؤلّف، نام خود را در کتاب، محمد بن خاوندشاه ذکر کرده و میافزاید که عنوان «میرخواند» را دیگران به وی دادهاند. (میرخواند، 1380: 5) میرخواند باوجود حسب و نسب عالی داشتن، از تکبّر و افتخار عاری بود. (خواندمیر، 1362: 76) از خردسالی در حدیث و دیگر اصناف، ازجمله علوم معقول تبحر کامل داشت و در علم انشاء بیهمتا بود. خواندمیر در «حبیبالسیر» مینویسد:
«حضرت مخدوم امجد، خواند محمد، از سایر اولاد عظام امیر خاوند شاه، بلکه از اکثر علمای فضایل پناه به جودت طبع و سلامت ذهن مستقیم امتیاز داشت و در ایام جوانی تحصیل کمالاتِ نفسانی نموده، در علوم معقول و منقول، نقش مهارت بر لوح خاطر نگاشت» (خواندمیر، 1362: 76).
میرخواند گرچه در بلخ به دنیا آمد؛ اما بیشتر ایام زندگیاش را در هرات گذرانید و مورداحترام و توجه ویژة امیر علیشیر نوایی (وزیر سلطان حسین بایقرا) بود و در خانقاهِ «اخلاصیه» که امیر در هرات ساخته بود، زندگی میکرد و در آنجا با آسودگی خاطر به کار تحقیق مشغول بود. گفتهاند که کتاب «روضة الصفا» را به امر و تشویق آن وزیر آغاز و نیز به نام او ختم کرد. (صفا، 1375: 519)
4)ب- آثار
5)۱ ـ تاریخ روضه الصفا
یکی از منابع مفصّل و مبسوط تاریخ به زبان فارسی کتاب «روضة الصفا فی سیرة الانبیا و الملوک و الخلفا» است که مشتمل بر هفت جلد است؛ اما مؤلّف هنوز قسمت هفتم آن را تمام نکرده بود که مریض شد و در ذیالقعده سال 903 هـ.ق در شصتسالگی از دنیا رفت و او را در هرات در جوار مزار شیخ بهاءالدین، مرشد پدرش به خاک سپردند. (خواندمیر، 1362: 56)
و اما محتوای کتاب عبارت است از:
جلد اوّل: تاریخ انبیا و سلاطین قدیم ایران؛ جلد دوّم: تاریخِ حضرت رسول اکرم (ص) و شرح احوال خلفای راشدین؛ جلد سوّم: تاریخ ائمّه و شرح احوال امویان و عباسیان؛ جلد چهارم: تاریخ طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، دیلمیان، اسماعیلیان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان و ملوک خلج و ملوک کرت و... جلد پنجم: تاریخِ ترکستان، مغول، احوال چنگیزیان، اولادِ چنگیزیان، احوال امرای مغول، چوپانیان و ایلخانان و سربداران و...؛ جلد ششم: امیر تیمور گورکانی، اولاد امیر تیمور، میرزا شاهرخ، احوال اولاد شاهرخ، احوال میرزا ابوالقاسم و احوال سلطان حسین بایقرا؛ و جلد هفتم: ـ با توجه به اینکه مؤلف در این زمان دچار بیماری شده بود و خودش نمیتوانست چیزی بنویسد، لذا غیاثالدین خواندمیر (نوهاش) یادداشتهای او را گرد آورده و با تحقیقات خود آمیخته و تکمیل کرد و تا زمان بدیعالزمان میرزا و سلطنت پسر او محمد زمان میرزا به تاریخ 929 هـ.ق ـ یعنی 26 سال پس از مرگ (پدربزرگش) میرخواند ـ را به رشتة تحریر درآورد (میرخواند، 1380: فهرست کامل). استاد همایی مینویسد: «باید دانست که صاحب روضة الصفا تفسیر احوال و وقایع حوادث عصر پسران ابوسعید را به مجلّدِ هفتم موکول میکند، که اثری از آن در دست نیست و اگر دراینباره و قسمتهای دیگر از قبیل تاریخ ایام ممدوحان و مربّیان خود، یعنی سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی چیزی نوشته باشد، شاید از سواد به بیاض نیامده و اصلاً از بین رفته یا سوادش به دست نوة دختری او خواندمیر افتاده و او در تألیف حبیبالسیر از آن استفاده کرده است» (خواندمیر، 1362: 3). در خاتمة جلد هفتم روضة الصفا، مطالبی جغرافیایی، تحت عنوان «ملحقات» نوشته شده که معلوم میشود این ملحقات نظر و عقیدة نویسنده است. جواد مشکور مینویسد:
«این ملحقات به عقیدة نگارنده، بایستی از خود میرخواند باشد که بعدها به دست خواندمیر افتاده و آن مطالب را با جرحوتعدیل و تقدیموتأخیر، بیشتر با عین عبارت در جلد چهارم کتابِ خود (از صفحه 619 تا 702) آورده است» (میرخواند، 1380: فهرست،9-10).
میرخواند در تألیف این کتاب از منابع و مآخذ معتبر عربی و فارسی استفاده کرده، که فهرستی از آنها را در مقدّمة کتاب ذکر میکند از آن جمله: مغازی محمد بن اسحاق، تاریخ طبری، معارف بن قتیبه، تاریخ اعثم کوفی، تجارب الامم ابن مسکویه، منتظم ابن جوزی، غرر الاخبار ملوک الفرس ثعالبی، اخبار الطوال ابوحنیفه دینوری، تواریخ سعودی، شاهنامة فردوسی، تاریخ ابوالفضل بیهقی، طبقاتِ ناصری منهاج سراج، تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ گزیدة حمدالله مستوفی، جامع التّواریخ خواجه رشیدالدّین فضل الله و تاریخ حافظ ابرواست. (میرخواند، 1380: مقدمه، 23).
6)۲ـ سبک و شیوة تاریخنگاری میرخواند
نثر روضة الصفا معروفترین نثر آن زمانه است. مؤلّف، صنایع و بدایع، مانند تشبیهات، استعارات، مراعاتالنّظیر و جناس؛ احادیث، امثال، ترصیعات، تعقیدات و تطولات و مترادفات را که در آن روزگار عام بود و مردمان میپسندیدند، به کاربرده است. امّا این شیوة عبارت یا سبک نگارش که مشتمل بر تعقیدات و تکلّفات و تطوّلات و خودنمایی است، برای تاریخنویسی امروزی چندان خوب به نظر نمیرسد. خود میرخواند دربارة این سبک مینویسد:
«کتابش با سبکی منشیانه و متکلّفانه که مشحون از تشبیهات و ترصیعات و استعارات و تضمین آیات و احادیث و امثال و اشعار میباشد، به رشتة تحریر درآمده و این سبک منشیانه در آن روزگار معمول و رایج بوده است» (میرخواند، 1380: فهرست،217). البتّه باید در نظر داشت گر چه سبک تحریر روضه الصفا پیچیده و مشکل است، ولی از تعقید و تکلّفِ سبک نگارش، مانند تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف و غیره عاری است و قابلِ فهم و درک.
روضه الصفا تا کنون سه بار چاپ شده: یکی در سال 1271 هـ.ق در بمبئی (نوشاهی، 1365: 2706)؛ و دیگری به شمولیت روضه الصفای ناصری از 1270 تا 1274 هـ. ق در تهران با چاپ سنگی (خان بابا، 1350: 455-458)، انتشار یافت و برای بار سوّم، به اهتمام کتابخانة خیام در سال 1338 تا 1339 هـ.ش (ِ خان بابا مشار،1344: 446).
ادامه دارد...