صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

رهنورد زریاب و نامه‌هایش

رهنورد زریاب و نامه‌هایش

کمی قبلتر از به دنیا رفتن استاد رهنورد زریاب از روی اتفاق شروع کرده بودم به خواندن کتاب «نگارههای بر دیوار زندگی» از حسین فخری. این کتاب نامه جمعی از فرهنگیان افغانستان به حسین فخری است که در سالهای بین ۱۳۷۴ الا ۱۳۷۹ نوشته شده است. ایم کتاب نامههای فرهنگیان سرشناس نسل قبلی ماست؛ فرهنگیان و چهرههای که از آنها و از دغدغههاشان غافل ماندهایم. این مجموعه نامهها وضعیت و روزگار فرهنگیان و نویسندگان دیروز ما را و نوع ارتباط و رفتار آنها را با همدیگر به خوبی و زیبایی ترسیم و تصویر میکند.
نامهها از چهار گوشهی دنیا میرسند: از ماسکو و بیشکیک تا لاس انجلس و سان فرانسیسکو و آکسفورد. از دنمارک و هلند تا قم و مشهد و تهران و اسلام آباد و کابل.
حزب و گروه و دستهای که شبها و روزها با هم بودهاند و بعضیهاشان که همدیگر را هیچ ندیدهاند و اکنون این چنین پراکنده شدهاند. از آنجاییکه نامههای از استاد رهنورد زریاب این نویسنده زیبانویس و شیرین سخن نیز در این مجموعه وجود دارد، پس از وفاتش خواندن نامههایش به آقای فخری بیشتر از هرچیزی برایم اولویت پیدا کرد.
به باور من آدمها بیشتر از هرچیزی در نامههایشان به دوستان و اطرافیان شناخته میشوند.
آدم با تصویری که در ذهن خود دارد، به صورت زنده و عینی و مستقیم رابطه برقرار میکند و در آنوقت از احساسیترین وضعیتش کار میگیرد و از روزگار خوب و بد زندگی‌‌اش درد دل و قصه میکند.
بی هیچ عجله و فشاری و این به واقعی بودن و زیبایی نامه کمکی شایانی میکند.
به باور من چنین چیزی دقیقا در نامههای رهنورد زریاب به حسین فخری نیز دیده میشود. نامهها بیهیچ تعارفی نوشته شده و زریاب صادقانه از وضعیت و روزگار غربتش برای فخری مینویسد.
این نامهها درست زمانی رد و بدل میشده که رهنورد زریاب در فرانسه اقامت داشته است.
او در نامههایش از فقر، از کتاب، از دوستان، از سیاست، از جریدههای فارسی که در سراسر دنیا پخش میشود و از بسیار چیزهای دیگر میگوید.
دغدغههای فرهنگیاش مدام در نامهایش تبلور مییابد. او میگوید که چگونه در این وضعیت خفقانآور زندگی میکند و چگونه با مردم اینجا بیگانه است و مثل یک آدم کر و لال زندگی میکند.
او در یکی از نامههایش با ناامیدی بسیار یادآوری میکند که زبان فرانسوی نمیداند و در جای که او است یک صفحه هم به زبان فارسی یافت نمیشود.
زریاب مکان که در آن زندگی میکند را به جهنم واقعی و زندان مجردها تشبیه میکند و خودش را هم به یک حیوان بیزبانی که هیچ حرف از دیگران نمیفهمد.
استاد زریاب همینگونه در جایی دیگری از نامهاش از فقر که دامنگیرش است مینویسد.
مینویسد که حتی توانایی خریدن یک خودآموز فرانسهای - انگلیسی را ندارد و نیز مینویسد در مدتی سه سال که در فرانسه است فقط توانسته است تنها دو بار به سینما برود.
او از نابهسامانیهای روانیاش نیز سخن به میان میآورد.
اینکه اگر روزی شنیدید مزاح مزاح خودم را نابود کردهام تعجب نکنید و یا اینکه یک وقتی شنیدید به خراب آباد کابل نه برای زندگی کردن که برای مردن آمدهام هم تعجب نکنید چرا که آنجا یک وجب زمین پیدا میشود برای مردن و همان گورستان خانوادگی بسیار غنیمت است و حداقل کنار پدر و مادر است.
شکسته بالتر از من میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است
وی با آنکه در غربت به سر میبرده اما از پیگیری و خواندن مجلههای که در بیرون از افغانستان و در مهاجرت چاپ میشده هرگز دست نمیکشیده است. در تمام نامههایش از اینکه کدام مجله به دسترسش قرار گرفته و کدامها نه و اینکه مجله تعاون با مدیر مسوولی خود حسین فخری چقدر پیشرفت و چه چیزهای گفته است سخن به میان می‌‌آورد.
جالب توجهتر از همه این است که نویسندگان در آن زمان بیهیچ درخواستی به همدیگر کتاب میفرستادهاند و از کتابهای جدید چاپ شده به همدیگر خبر میدادهاند و مهمتر از همه قبل از چاپ در مورد داستان و رمان و حتی انتخاب نام کتابشان از همدیگر نظر میخواستهاند.
در حالیکه این روزها شاعران پروژه بگیر و نویسندگان پروژه بگیر به هیچچیزی جز جان زنی و حاشیهسازیهای مسخره و آوازههای پوفکی فکر نمیکنند. و وای بر این روزگار که چنین فرهنگیانی مسخرهای بار آوردهاند.
البته رهنورد زریاب نیز در جا جای از نامههایش از اینگونه آدمها بصورت پیدا و پنهان نام میگیرد و در لفافه باهمدیگر چیزهای مینویسند که ظاهرا نمیشود تنها از نامههای زریاب درآورد که چه حرف و حدیثی بین اینها بوده است. فهمیدن این حرفها بودن و خواندن نامههای حسین فخری به رهنورد زریاب را نیز میطلبد.
پیگیری حتی یک واژه از سوی استاد زریاب برای من حداقل، خیلی عحیب و غریب است.
زریاب در نامهای از حسین فخری درخواست میکند که معنی واژه «قرنفل» را در لغتنامهها جستجو کرده و در نامه بعدی بفرستد.
در نامه بعدی بازهم از اینکه این واژه را از لغتنامه دهخدا بیروننویس کرده و برایش فرستاده است فراوان اظهار شکران و امتنان میکند و به باور من همین پشتکار، کنجکاوی و این پیگیریهاست که از محمد عظیم، رهنورد زریاب میسازد.