صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاهی به فلم مادر؛ مادری که تن به‌ تن‌فروشی می‌دهد تا تن فرزندش سالم بماند

نگاهی به فلم مادر؛  مادری که تن به‌ تن‌فروشی می‌دهد تا تن فرزندش سالم بماند نویسنده : قربان دانش

شبها که به نیمه میرسد و سایه سنگین خواب، یارای پلک گشودن را از شوهی میگیرد. آکیکو از شیرینی خواب میگذرد، در میان خواب و بیداری به صورت معصومانهی کودکش نگاه میکند و سپس به نرمی تنهاش را به راست پهلو میدهد. سینهی «ریو» را بو میکشد. با موهای سینهاش بازی میکند. شروع میکند به حرف زدن و خودش را در او میچسپاند. به در گوشش میگوید: «بیا تمام کنیم.» آهسته پتو را کنار میزند تا لذت شیرینتر از خواب نیمهشبی را تجربه کند. شوهی که صدای نفسهای آنان را میشنود، بیصدا میخیزد، میرود و در کف حمام میخوابد. شوهی، عادت کرده است به عادت مادرش و مهمانهای ناخواندهای که مدام در نیمهشبها خواب را بر او حرام میکند و ناچار است در کف حوضچهی حمام خیس و تاریک، مثل گنجشککی که لانهاش را سیلزده باشد و او در راه فرار و ناچاری  در گوشهای پناه ببرد/ پناه میبرد. پاراگراف فوق، بخشی از سکانسی فلم مادر است. روایت از زندگی غمانگیز و دردآلود مادر مجردی که با یک فرزند سهساله ، از خانه پدریاش بیرون رانده میشود. نان شب ندارند. سرپناه ندارند. بیخانمان و آواره. آکیکو، دختر از یک خانواده فقیر جاپانی است که شوهرش سالهاست برای درآورن پول و نان  از شهر رفته و هیچ وقتی برنگشته است. آکیکو، مانده است و کودکش که نان میخواهد و جای برای خواب. مادر شوهی، نه مکتب رفته است و نه دانشگاه. بههمین خاطر است که در هیچ جای برای کاری استخدام نمیشود. وقتی هم که اعضای خانهی پدریاش از بیکاری و بار دوش بودن او خسته میشوند، او و بچهاش را میاندازند بیرون. آکیکو، از سر ناگزیری و سیر کردن شکم کودکش تن به تنفروشی میدهد. فلم Mother ، محصول سال ۲۰۲۰م کشور جاپان است. این فلم در ژانر خانوادهگی – اجتماعی محبوبترین و پربینندهترین فلم در جاپان تا نیمه‌‌ی ماه دسامبر بوده است. فلم مادر در سوم ژوئیه ۲۰۲۰ اکران شد. تاتسوشی اوموری، کارگردان شناخته شدهای جاپانی این فلم فوقالعاده را کارگردانی کرده است. سینماهای شرق، در سالهای اخیر پیشرفت و درخشش خیرهکننده داشتهاند و آهستهآهسته همپای هالیوود حرکت کردهاند. تاجای که گمان می‌‌رود در سالهای نهچندان دور شرقیها، سینمای هالیوود را پشتسر خواهند گذاشت. همین پارسال بود که فلم کرهای «انگل» اولین فلم غیرانگلیسی به کارگردانی بونگ جون -هو نخل طلای اسکار را به خانه آورد. سال ۲۰۲۰م، هرچند سال نحس و بحرانی بود. اما، زیر سایه این بحران کارها متوقف نشده بود. در این سال، با وجود مشکلات بسیاری ناشی از بحران کرونا سینماهای شرق محصولات جدید تولید و به بازار سینما عرضه کردهاند. محصولاتی که اغلبا در حد جهانی و اسکار هستند. یکی از همین محصولات که به زعم منتقدین این فلم، روی فرش سرخ اسکار خواهد رفت، فلم جاپانی Mother است. داستان فلم، چند واقعیت دردآور و مسالهساز خانوادهگی و اجتماعی را به چالش کشیده است. واقعیتهایی که در متن نظام اقتصادی، زیرپوست، در دوردستهای جامعه توسعهیافته چون جاپان جریان دارد، مردم را میرنجاند، مردم را تباه میکند. مردمانی قربانی آن میشود. نسلی عقب ماند. نسلی در آن میسوزد. من، تلاش میکنم برداشتم را از این فلم و به موضوعات مهم که داستان فلم روی آن چرخیده، اشاره کنم.
یکم؛ فقر
فقر، زاییده نظام سرمایهداری است. نابرابری اجتماعی ریشه در نظام نابرابر بازار آزاد دارد. این نابرابری به برابری نمیرسد، مگر اینکه نظام اقتصادی بدل شود. درست است که نظام سرمایهداری رونق و پیشرفت و آبادانی و توسعه و رفاه را به ارمغان آورده است. اما به همان پیمانه که رفاه و آسایش آمده، شکاف و فاصله میان ناداران و سرمایهداران نیز بیشتر شده است. اقلیت سرمایهدار، زندگی اکثریت نادار جهان را به دست و در خدمت گرفتهاند. این نابرابری است. نابرابری که پیامدهای وحشتناک چون فقر، فساد، خشونت، تجاوز و قتل درپی دارد. در داستان فلم مادر، اولین مساله که به آن پرداخته شده، فقر است. آکیکو مادر تک فرزندش «شوهی» است. داستان زندگی آکیکو، داستان زنان فرودستی است که ناچارند به خاطر گذرندان زندگی و سیر کردن شکم بچهی شان، تن به تنفروشی بدهند. با مردهای بیگانهای همبستر شوند، تا سرپناهی شب، و نان شام شان مهیا شوند. در نظام سرمایهداری، عدالت تامین نمیشود، زیر اساس آن بر نابرابری بنا شده است. طبقهی پایین جامعه به همان میزان که در منجلاب فقر سقوط میکنند، به موازات آن در دریا فساد نیز غرق میشوند. نظامسرمایهداری، به نابرابری دامن میزند، نابرابری فقر میآورد. فقر، زنجیره ناگسستنی انواع فساد را سر راه زندگی قرار میدهد. در این زنجیره خشونتها، تجاوزها و قتلهای بیشماری اتفاق میافتد که ریشه آن همان نظام است و همان فقر تباه کننده. 
دوم؛ دزدی و پرخاشگری
زندهجانها که در ناچاری قرار گیرند، دست به هر کاری میزنند. آدمها که از گرسنهگی و فقر به ستوه آید دست به خشونت و فساد و کارهای غیرقانونی میزنند. آکیکو، که از تنفروشی خسته میشود، به پسر بچهی چهارسالهاش میگوید، پنهانی چیزهایی دزدی کند. وقتهایی نیز روشهای اغفال مردم را به او یاد میدهد تا پول جمع کند، که شبی با آن صبح کنند. ناداری، نه تنها زندگی یک نسل را نابود میکند که آثار او روی زندگی و باورهای نسل بعدی هم به قوت باقی میماند. مادری که در فقر به سر میبرد، کودک فقیرزادهاش نیز دزد و راهزن و پرخاشگر بار میآید. مادر وقتی میبیند، تمام راههای قانونی که او بتواند از آن طریق کار کند و زندگی را بگذراند، بهرویش بسته شده است. راههایی را پیشروی بچهاش میگذارد و نشان میدهد که آخرین گزینههای جستن از دام مرگ است. آکیکو، در حالیکه میداند اینکارهایش درست نیست، اما راههایی زنده ماندن را دراین جامعه نابرابر به کودکش نشان میدهد.  

سوم؛ خشونت
اغلب خشونتهای خانوادهگی ناشی از اوضاع ناجور اقتصادی است. وقتی چرخهی روزگار به میل نچرخد، روح و روان آدمی آشفته و پریشان میشود. بیحوصلهگی، بداخلاقی، دعواهای لفظی از سر کسر و کاستی‌‌ها در زندگی است. وقتی همه چه به روال است، نه مشاجرهایست، نهدعوایی و نه خشونتی. در داستان فلم مادر، به این مهم با ریزبینی تمام پرداخته شده است. آکیکو، تنها یک فرزند دارد. مادر مجردی که از جانش مایه می‌‌گذارد تا جان بچهاش آسیبی نبیند. با همه خودگذریهای که این مادر، برای فرزندش میکند، اما روح خسته و اخلاق خشناش، مدام او را به نامهربانی می‌‌کشاند. حتی، پساز سالها وقتی شوهی نوجوان میشود، به حرفهایش گوش نمیدهد. به علایقش توجه نمیکند. به انتخابهایش احترام نمیگذارد.
از کلامش خشونت میبارد. در رفتارش رد پای خشونت پیداست. واکنشهایش بیرحم و قهرآمیز است.
چهارم؛ قتل
آلبرت بندورا، روانشناس، پژوهشگر و نظریهپرداز مطرح امریکایی در مهمترین نظریهاش یعنی نظریه «یادگیری اجتماعی» میگوید که انسانها را میتوان با آموزش، رفتارهای اجتماعی آنان را کنترل و چیزهای نوی آموزش داد. به زعم بندورا، به اضافهی اینکه رفتار انسانها تاثیرپذیر از مشاهدات و محیط آن است، بستهگی به نحوی آموزش و یادگیری هم دارد. مثلا آدمی که از خون و خونریزی میترسد و هنوز چنین صحنههایی را در زندگی ندیده، برایش خونریزی یک عمل وحشتناک و زشت و تکاندهنده است. اما میشود با تمرین و آموزش، آن عمل قبیح را نزد او به لذتبخشترین کار یا دستکم، کاری عادی بدل کرد. برای توضیح میشود به افراد معمولی اشاره کرد که از کشتن همنوعش قلب شان میایستند. اما وقتی به دستگاه نیروهای ارتش میپیوندند، آموزش میبینند و دیگر جنگ و خون و کشتن یک امر عادی برای شان تلقی میشود. موضوع دیگری که در داستان فلم آمده است، مساله یادگیری خشونت است. خشونت، در زنجیره تنگدستی و فقر گره خورده است. داستاننویس، کوشیده سایههای تاریک فقر و بازتولید آنرا با توسل به فساد در خانوادههای فرودست روایت کند. فقر از آدمی، موجود بیرحم، شرور و فاسد میسازد. آن کسی که با نداشتهها میجنگد، داشتههای دیگران را در معرض فنا قرار میدهد. فقر و فساد و خشونت و قتل یک زنجیره ناپاره شدنی است که برای رهایی از آن بایست قفل نظام اقتصادی را عوض کرد.