صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

شصت و یکمین سال‌مرگ خالق «بیگانه» و «افسانه‌ سیزیف»

شصت و یکمین سال‌مرگ  خالق «بیگانه» و «افسانه‌ سیزیف» نویسنده : حسین معرفت

امروز 4 جنوری، برابرست با 61مین سالمرگ آلبر کامو، یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم؛ نویسندهای که در عمر کوتاهش رمان، داستان، نمایشنامه و مقاله های بیبدیلی را نوشت و زندگی‌‌ای پرماجرا و مسألهداری را گذراند. به این بهانه نگاهی میاندازیم به زندگی و آثارش تا یادی از او تازه کرده باشیم.
آلبر کامو (Albert Camus ) در هفتم نوامبر ۱۹۱۳ میلادی در الجزایر که آنزمان تحت استعمار فرانسه بود، متولد شد. در زندگینامهاش آمده است که خانوادهاش اصالت اروپایی داشت، پدرش لوسین کامو آلزاسی تبار و مادر وی اهل اسپانیایی بود. مادرِ کامو بیسواد و کم حرف بود که بهگفتهی کامو «تنها ۴۵۰ کلمه بلد بود، اگر که اصلا حرف میزد». پدرش، کارگر مزرعه. لوسین کامو در یکی از نخستین نبردهای جنگ اول جهانی زخمی شد و مدتی بعد درگذشت. مرگ پدر اوضاع اقتصادی خانواده سهنفرهی کامو را بدتر کرد. آلبر کوچک و مادر و برادرش سالهای زیادی از زندگیشان را در فقر گذراندند. آلبر کامو از همان دوران کودکی کار میکرد. او در «طاعون» از خانواده اش با احترام یاد می کرد: با سکوتشان، با خودداری شان و با غرور طبیعی و محدودشان، این افراد، که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند، بزرگ ترین درس ها را به من دادند. کودکی کامو در محلهی فقیرنشین بلکور با مادر و برادرش سپری شدهاست. «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»
کامو ده ساله بود که یکی از معلمانش به استعداد او پی برد و به حمایتش پرداخت. لویی ژرمن که تحت تاثیر آلبر تیزهوش قرار گرفته بود، به او کمک کرد تا به تحصیلش ادامه بدهد. کامو با هزینهی دولتی وارد دورهی تحصیلات متوسطه شد. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزایر مختص ثروتمندان بود. از این پس کامو در دو دنیای جداگانه زندگی میکند؛ روز را در کنار ثروتمندان در تحصیل  و شب، بر عکس، در کنار بینوایان در شرایط دشوار روزگار میگذارند. شاید او بهتر از هرکس دیگری تناقض زندگی را درک کرده باشد.

 

 

 

 

 

 

آلبر کامو در سال ۱۹۳۱ در دانشگاه الجزیره شروع به تحصیل فلسفه کرد و با جدیت به مطالعه ادبیات به ویژه آثار نمایشی پرداخت. همزمان در همکاری با گروههای تئاتر دانشجویی، شروع به نوشتن نمایشنامه کرد و کارهای خود را به روی صحنه برد. مدتی نگذشته بود که به بیماری سل مبتلا شد. این بیماری بر زندگی او اثر گذاشت؛ از جمله مجبور شد بازی فوتبال را که بسیار به آن علاقمند بود، ترک کند.
کامو در سال ۱۹۳۴ به حزب کمونیست پیوست. اما به زودی تغییر مسیر داد و به اتحاد شوروی پشت کرد و به انتقاد از استالین پرداخت؛ امری که سبب شد او را به گرایش به افکار تروتسکی متهم کنند. او در 1937 از حزب اخراج شد و سپس به جریان رقیب کمونیستها یعنی «حزب خلق الجزایر» پیوست، که یک سازمان سوسیالیستی و از نظر کامو به توده مردم زحمتکش نزدیکتر بود.
او در 1940 به دلیل نوشتن گزارشی از فقر عربهای الجزایر مجبور به ترک کشور شد و به پاریس رفت. چندی بعد به ویراستاری انتشارات معتبر گالیمار رسید و همزمان در روزنامه زیرزمینی «کومبا» (نبرد) نوشت و پس از پایان جنگ سردبیرش شد.  رابرت زارتسکی در مقالهای در لارب نوشته است: «کومبا پرنفوذترین روزنامۀ زیرزمینیِ جنبش مقاومت فرانسه بود. کامو بهسرعت تبدیل شد به تنها صادرات قابلعرضه برای کشوری که در خون و خشونت غرق شده بود: روشنفکر فرانسوی که اندیشهها برایش در حکم مرگ و زندگی بودند.»
آلبر کامو در سال ۱۹۴۲ که هنوز به ۳۰ سالگی نرسیده بود، دو اثر مهم منتشر کرد رسالۀ «افسانه سیزیف» و رمان «بیگانه» که شناختهشدهترین و مهمترین آثار او را تشکیل میدهند. پس از نشر این دو اثر و بهخصوص با تبصرهی که سارتر بر «بیگانه» نوشت، کامو در زمرهی اگزیستانسیالیستها قرار داده شد؛ هر چند که خود کامو با چنین تعبیری موافق نبود.
در «بیگانه»، زندگی مردی بهنام مرسو روایت میشود. او در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند و در عین حال هیچ ناراحتی و احساس خاصی از خود نشان نمیدهد. مرسو انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی است که هیچ رابطهی احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمیکند و در بیتفاوتی زندگی اش را سپری میکند. او به کمک همسایهاش ریمون سنته با زنی رابطه برقرار میکند. مدتی بعد مرسو یک «مرد عرب» را که برادر آن زن است، بدون دلیلی میکشد. مرسو در محاکمهاش اتهام بیخدا بودن را میپذیرد و اعتراف میکند که هیچ احساس و عاطفهای ندارد.
در «افسانه سیزیف» اما کامو دیدگاه فلسفی خود را به صراحت بیان کرده است. او میگوید که زندگی به خودی خود امری پوچ (ابزورد) است و هیچ معنایی نمیتوان برای آن یافت. در نگاه کامو بیهودگی با سیر بیمعنا و مکرر زندگی آمیخته است. کامو این گذران عبث را با سرنوشت دردناک سیزیف در اساطیر یونان توصیف میکند: زئوس، خدای بزرگ، خشمگین از نافرمانیهای سیزیف، او را محکوم کرده بود که تخته سنگی را تا قلهی کوهی بالا ببرد، اما تخته سنگ هر بار نزدیک قله پایین میغلتید، و سیزیف ناگزیر بود بار دیگر آن را به زحمت بالا ببرد و به قله برساند. تکرار کاری بیهوده و عبث بزرگترین عذابی بود که خدایان شناخته بودند.
از نظر کامو سیزیف خوشبخت است زیرا سرنوشت خود را پذیرفته است. اما این پذیرفتن سرنوشت نباید منجر به انفعال و تسلیم در زندگی انسان شود، بلکه برعکس آدمی باید بیتوجه به پوچی زندگی در برابر هر گونه استبداد و خشونت بایستد.
کامو در ۴۴ سالگی جایزه ادبیات نوبل را از آن خود کرد و سه سال پس از آن در یک سانحه رانندگی جان سپرد و «آدم اول» را ناتمام گذاشت.
سایر آثار آلبر کامو
رمانها
طاعون/ ۱۹۴۷
سقوط/ ۱۹۵۶
مرگ خوش
نمایشنامهها
مرثیهای برای راهبه/ ۱۹۵۶
سوءتفاهم/ ۱۹۴۴
حکومتنظامی/ ۱۹۴۸
دادگستران/ ۱۹۴۹
تسخیرشدگان/ ۱۹۵۹
آثار غیرداستانی
پشتورو/ ۱۹۳۷
عیش/ ۱۹۳۸
انسان طاغی/ ۱۹۵۱
متافیزیک مسیحی/ ۱۹۵۳
وقایعنامه الجزایر/ ۱۹۵۸