صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

فروغ؛ دریچه‌ی رو به زندگی

فروغ؛  دریچه‌ی رو به زندگی نویسنده : علی محبی

فروغ در خاطر من
فروغ را از روزهای دور به خاطر دارم. از تمقول، قریهی کوچک میان بازوان ستبر کوهستانی با تپهها و قولهای فراوان. در هر قول یک خانوار زندگیمیکرد و من با خانوادهام نیز در یکی از همین قولها با زندگی دست به گریبان بودیم. از امکانات  فرهنگی هیچچیز در دسترس نبود؛ نه کتابی بود نه کتابخانهای. تعدادی انگشت شماری قرآن و حافظ خوانده بودند و حافظ هم از جمله کتابهای مقدس در قریه بود. قریهی دور افتاده در جاغوری ولایت غزنی. من فروغ را با همین قریه و کارتنهای کتاب پدرم به خاطر دارم. پدرم وقتی از کابل کوچید وسایل سینمایی و کتابهایش را فرستاد جاغوری، این کارتنها اولین سوغات فرهنگی در قریه دور افتادهی ما بود و من آن زمان دانشآموز دوره ابتداییه بودم.  پیش از ظهرها میرفتم مکتب و بعد از از ظهرها یکی از کارهای لذت بخش من خالی کردن و دوباره پر کردن همین کارتنهای کتاب بود. این کار را هم دزدکی انجام میدادم چون مادر بزرگ اجازه نمی داد.
در بین این کارتنها همهچیز بود، دفترچههای یاداشت، فلمنامه، ویدیو، ضبط صوت، کتابهای سینمایی، رمان، مجله، دفترهای شعر و وسایل گریم. مجموعه شعری فروغ در قطع جیبی و فصلنامه «در دری» نیز در یکی از این کارتنها بود. من از میان مجلهها در دری، از میان دفترهای شعر مجموعهی شعری فروغ فرخزاد را برداشتم. گمان میکنم قطعهای از بهشت علی پیام هم بود و برداشته بودم. در فراغت با اشتیاق و مباهات اینها را میخواندم. گذاشته بودم زیر رادیوی سر میزی پدر بزرگ مرحوم و معمولا پیش چشمم بود و بسیاری اوقات به آنها دستی میکشیدم.  دیوان فروغ کتاب مقدس من بود. هرچند دیگران حافظ و قران را باهم در یک طاق میگذاشتند اما من فروغ و در دری را. دلیل سادهی داشتم؛ چون این دو کتاب را می فهمیدم و آن دو کتاب  دیگر را نه. فروغ برای من دریچهی رو به زندگی است. یاد فروغ نیز همیشه برای من شبیه پنجرهی سراچهی خانه پدری است. پنجره فرح بخش و مشرف بر کشتزارهای قریه با هوای تازه. فروغ برای من دریچهی بسوی جهان هنر و ادبیات باز کرد. با فروغ ابراهیم گلستان را شناختم.
شاملو و نیما یوشیچ را شناختم. صدای پای آب سپهری را شنیدم. اولین تپشهای عاشقانهی قلبم را حس کردم. وقتی سنمگاشه رفتم و با انترنیت آشنا شدم، فروغ اولین نامی بود که در گوگل جستجو کردم. با جستجوی نام فروغ نامهای بیشماری پشنهاد شد و هر کدام از آن نامها افقهای تازه‌‌ای به روی من گشود.
دفترهای شعر فروغ
«اسیر» نام اولین دفتر شعر فروغ است که شامل 43 شعر  میشود و در  سال 1331چاپ شده است. فروغ در این دفتر از رابطه بیولوژیکی عاشق و معشوق میگوید و در بیان عواطف و احساسات زنانه و زنانگی خود بی باک است. فروغ در این دفتر به عاشق خود میگوید: «از تنم جامه برآر و بنوش، شهد سوزنده لبهایم را...» و در جامعهی که بر دهان شاعران پیش از او قفل خموشی زده، از گناهی پر ز لذت خود پرده بر می دارد:
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی آهنین بود
«دیوار» نام دفتر شعری دوم فروغ بود. این دفتر شامل 25 قطعه شعر بود که یکسال پس از جدایی فروغ  با پرویز شاپور در سال 1335 به چاپ رسید. در دفتر شعری دیوار، فروغ از فراق میگوید و از عشق بی‌‍زوال و اندوه تنهایی خود میسراید:
شادم که در شرار تو می سوزم
شادم که در خیال تو می گریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم
«عصیان» سومین دفتر شعری فروغ است. این دفتر شامل 17 شعر بوده و در سال 1336 چاپ شده است. میتوان گفت فروغ در این دفتر  با رویکرد فلسفی به زندگی و جهان نگاه کرده است.  فروغ در این دفتر عصیان میکند و مهمتر از آن خدا را به عصیان همنشینی با بندگانش فرامیخواند:
ساختی دنیای خاکی را و میدانی
پای تا سر جز سرابی ، جز فریبی نیست
ما عروسکها، و دستان تو در بازی
کفر ما، عصیان ما، چیز غریبی نیست
از زندگی میگوید، از پوچی و گاهی نیز مخاطبینش را چون خیام به کام گرفتن از زندگی تشویق میکند:
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
چهارمین دفتر شعری فروغ «تولد دیگر» است. دفتر شعر تولد دیگر شامل 35 شعر  میشود و در سال 1341  توسط انتشارات مروارید نشر شد. فروغ در مصاحبه ای با صدر الدین الهی در مورد مجموعه «تولد دیگر» میگوید: «شعر من با خود من پیش آمده است. من متاسفم که کتاب های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» را بیرون دادهام. افسوس میخورم که من چرا این شروع را با «تولدی دیگر» شروع نکردم.»  فروغ در ادامه میگوید «به هر حال باید بعد از «تولد» بزرگ شد، باید رشد کرد، این تولد برای من در آستانه ۳۰ سالگی به وقوع پیوست و حالا تصور میکنم شعری که خالی از فکر باشد، نمیتواند مرا راضی کند.
من خودم برای خودم فکر دارم، از دیگران متاثر نمیشوم و تلاش میکنم که صاحب یک فکر مستقل باشم، شاعرهای فرنگی روی من اثر زیادی نگذاشتهاند.»  فروغ در تولد دیگر میگوید:
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» آخرین دفتر شعر فروغ است. فروغ در همین فصل ما و جهان ما را بدرود  گفت. این دفتر شامل 7 شعر بوده و در سال 1342 نشر شد. فروغ در این دفتر شعری خود را زنی تنها در آستانه فصل سر میدید. زنی در ابتدای درک هستی آلوده زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی. در این فصل به جفتگیری گلها میاندیشید و به این میاندیشید که: چگونه میشود به آن کسی که میرود اینسان: صبور، سنگین، سرگردان؛ فرمان ایست داد؟! در همین فصل با دل گرفته در ایوان رفت تا پرواز را بخاطر بسپارد:
دلم گرفتهاست
دلم گرفتهاست
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکاند
چراغهای رابطه تاریکاند
کسی مرا به آفتاب
معرّفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانیِ گنجشکها نخواهد برد
پرواز را بهخاطر بسپار
پرنده مُردنیست
شعر فروغ در موسیقی افغانستان
در جایی خواندم که مردم افغانستان فروغ را با آهنگهای احمد ظاهر میشناسند و این در حد گزافهگویی است. واقعیت ندارد. اما شاید تعدادی از ایرانیها احمد ظاهر را با شعرهای فروغ بشناسند. گمان میکنم استاد زلاند بعد از دیدار مادر فروغ فرخزاد، تصنفی برای شعر دختر بهار از دفتر شعر اسیر ساخت. رحیم جهانی هنرمند گرامی کشور شعر دیگر فروغ فرخزاد، «موج» را از مجموعه «دیوار» اجرا کرد. قابل یادآوری اینکه مرگ من روزی فرا خواهد رسید از ساختههای درخشان احمد ظاهر است و شادروان احمد ظاهر را من با این آهنگ درخشانش دوست دارم. همچنان تعدادی زیادی از محلیخوانان نیز به صورت ذوقی بیشتر از مجموعه اسیر در آهنگهای محلیشان کار گرفته اند.
شعر فروغ در موسیقی نواحی و موسیقی اکادمیک افغانستان نقش و جایگاه ویژه دارد.
واپسین کلام
فروغ اسیر به دنیا آمد. برای رهایی سر بر دیوار زندگی کفت، عصیان کرد و در آستانهی تولد دیگر در آغاز یک فصل سرد گفت پرواز را بخاطر بسپارید و چنان عقابی از آسمان جهان ما پرید و رفت، اما برای من هم در شعرهایش، هم درنامههاییکه برای پرویز شاپور و هم در نامههایی که به ابراهیم گلستان نوشته است، همچون تک ستارهی درخشان در آسمان شعر و هنر است.  فلم «این خانه سیاه است» از اثرهای درخشان سینمای مستند ایران است. من هنوز آن گزیده اشعار شعر فروغ را باخود دارم. آن مجموعه مرا با آدمها و کسان زیادی آشنا کرد و در شادی و اندوه و بیهودگی مرا همراهی کرد.
یاد او را که مهربانی، زندگی، عشق، بیباکی و عصیان را گسترش داد و عمومیت بخشید گرامی میدارم.