صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

کاتب هزاره؛ چیرگی حقیقت و فرزانگی بر سانسور و استبداد

کاتب هزاره؛ چیرگی حقیقت و فرزانگی بر سانسور و استبداد

حسین معرفت :
بهتازگی، وزارت اطلاعات و فرهنگ یکجا با بیناد کاکر و نهاد انسان، از 15 تا 22 جدی را «هفتهی تاریخ» نامگذاشتهاست. این نامگذاری بهدلیل وقوع وفات ملا فیض محمد کاتب هزاره در 16 جدی و  وفات پروفیسور حسن کاکر در 17 جدی صورت گرفتهاست. بهبهانهی این نامگذاری و همچنین نودمین سالگرد وفات کاتب هزاره، پدر تاریخنگاری افغانستان، یادی از او تازه میکنیم و بر زندگی و کارنامهی او دگرباره نگاه گذرایی میاندازیم.
از آوارگی اجباری تا مهاجرت برای آموختن
علامه فيض محمد کاتب در 16 رمضان 1279 هجري قمري در روستاي زردسنگ مربوط به ولسوالي قرهباغ ولايت غزني متولد شده است. نام پدرش سعيد محمد (مشهور به وکيل سعيد محمد) بود. بهروایت خودش، کاتب هژده ساله بود که جنگ سخت قومي و فرقهاي سبب شد که هزارهها و از جمله طايفه‌‌ي محمد خواجه که پدر کاتب رييس آن بود، به ناهور کوچ کنند. کاتب جريان اين جنگ را در جلد دوم تحفه الحبيب آورده است. کاتب تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش انجام داد و سپس به قندهار، لاهور، کابل و نجف رفته و حکمت، لغت، نجوم و رياضيات را آموخت. در برخي از منابع از سفر تحصيلي او به ايران نيز ياد شده است. او همچنان زبانهاي پشتو، اردو، انگليسي و عربي را فرا گرفت. از استادان کاتب نام و اطلاعي در دست نيست. به باور حاج کاظم يزداني، پژوهشگر تاريخ، کاتب بيشتر به خاطر استعداد طبيعياش کسب دانش کرده است. کاتب در سراج التواريخ تنها از ملا سرور اسحاقزي ياد کرده است که از او تحرير اقليدس، خلاصه الحساب و شرح چغمني را فراگرفته است. آشنايي کاتب با دربار و عضويت در دارالانشا هم از طريق همين استادش صورت گرفته است.
تاریخنگاری
کاتب در دورهي عبدالرحمان خان و پسرش حبيب الله خان به عنوان نويسندهي فرمانها و نامههاي دولتي کار کرده است. حبيب الله خان با شناختي که از توانايي کاتب در تاريخنگاري حاصل کرده بود به او اجازه داد تا کتابي در مورد تاريخ افغانستان از دوره احمد شاه ابدالي تا دوره حکومت خودش بنويسد.
از اين رو همه اسناد و مدارک دولتي، نامهها، فرمانها و گزارشهاي روزمره و همهي نوشتههاي موجود را در اختيار او گذاشت. کاتب کتابهاي تحفه الحبيب و سراج التواريخ را در همين زمان نوشت.
آثار کاتب علاوه بر دست اول بودن منابع و ادبیات فاخر آن، اهمیت دیگری نیز دارد؛ او حقایق تاریخی را با مهارت و استعداد خاصی بیان کرده است. درواقع، کاتب در دستگاه استبداد علیه استبداد کار کردهاست. او توانسته است بر سانسور غلبه کند و با هنر منحصربهفردش واقعیتها را برای نسلهای بعدی روایت کند. کاتب با کنایهنویسی و اغفال دستگاه حاکم موفق به این کار ارزشمند شدهاست. نسل امروز و فردای افغانستان بخش اساسی از آگاهی تاریخیشان را مدیون کاتب و فرزانگی، مهارت، تعهد و پشتکار او است.
فعالیت سیاسی
همانطور که در بالا ذکر شد، کاتب تنها يک مورخ نبوده است. اما اهميت آثار او سبب شده است که بعد تاريخ‌‌نگاري شخصيت او برجسته شود و درباره ديگر ابعاد شخصيتياش کمتر پرداخته شود.
در اين ميان فعاليت سياسي کاتب موضوعيست که کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله نقش او در جنبش مشروطيت اول کاتب يکي از پيشگامان اين جنبش بوده است. اين جنبش متشکل از  عدهاي از روحانيون و روشنفکراني بوده که بهمنظور تغيير رژيم و بهميان آمدن دموکراسي و آزادي در کشور بهصورت سري فعاليت  ميکردهاند.
عبدالحي حبيبي در کتاب «جنبش مشروطيت در افغانستان» مينويسد: «مؤلف سراج التواريخ كه نويسنده فاضل و اديب روشنفكر و از جمله مشروط خواهان اول بود و در «شيرپور» محبوس گرديد اما به سبب اين كه امير حبيب الله او را از دوران شهزادگي ميشناخت و در نگارش سراج خدمت ميكرد بعد از مدت كمي رها شد». کاتب در اوايل حکومت امان الله خان منشي هيئت متشکل از مولوي آخوندزاده قندهاري و بدري بيگ را عهدهدار شد. اين هيئت وظيفه داشتند تا قوانين کشور را بر اساس موازين شرعي تنظيم کنند. وي که اثر «اتحاد نظر مجتهدين و فقرات شرعيه» را نوشته بود فتوا به لغو نظام بردگي در افغانستان دادند و با تأييد امانالله خان بسياري از اسيران هزاره، بدخشاني و نورستاني از بردگي نجات يافتند. همچنان کاتب يکي از اعضاي لويهجرگه پغمان بوده و در آن خواستار رسميت مذهب تشيع گرديده اما با واکنش منفي مواجه شده و حتي توسط عدهاي از ملاهاي افراطي  لتوکوب گرديده است. از اين معلوم ميشود که کاتب انديشهي مبارزاتي و آزاديخواهانه داشته است و يک نويسندهي متعهد بود. آنطور که غلام محمد غبار اورا برخاسته از ميان مردم و بازگوينده رنج ها و آلام مردم ميدانست.
وفات
کاتب در 16 جدي 1309 در کابل وفات نمود. باور اغلب اين است که او در نتيجه ضرب و شتم حميدالله برادر حبيب الله کلکاني بيمار شد و در نتيجهي آن درگذشت. غلام محمد غبار در صفحه 830 کتاب «افغانستان در مسير تاريخ» مينويسد: «حكومت بچه سقو هيأتي به هزاره جات فرستاد كه مركب بود از ملا فيض محمد مورخ، محمد عظيم كوهستاني، ميرآقا مجتهد و خليفه غلام حسن خان، مدافع اوني مير فتح خان اينها را محبوساً از كوتل اوني به نزد محمد امين خان (برادر امان الله) فرستاد و مردم دعوت هيأت مذكور را رد نمود، خودشان را از راه وردك به كابل رجعت دادند. در نتيجه همين رفت و آمد هيأت بود كه بچه سقو به ملا نويسنده سراج مشتبه گرديد و او را چوب بسيار زد، وي مريض شد، براي معالجه به ايران رفت و از ايران برگشت، از دنيا رفت».
آثار
کاتب نيم قرن از عمرش را در خدمت به فرهنگ اين سرزمين سپري کردهاست. استعداد و دانش کاتب و مهارتش در نويسندگي و بهخصوص تاريخنگاري و همچنان دسترسي اش به منابع دستهاول و آرشيف اسناد دولتي سبب شده که آثار ارزشمندي از خود بهجا بگذارد. آثار او راه تاريخنگاران بعدي را باز کرده و به آنها بهره داده است. بسياري از آگاهان عرصهي تاريخ، آثار کاتب و بهخصوص سراج التواريخ را مستندترين و مهمترين کتاب در مورد تاريخ افغانستان ميدانند.
صديق فرهنگ در مورد کاتب ميگويد: «مورخ و محقق و دانشمند فيض محمد هزاره مولف سراج التواريخ نه تنها معلومات جامع و کاملي را در مورد دوره سلطنت سدوزايي و محمدزايي براي بار اول در يک تأليف نفيس جمعآوري نموده بلکه سعي ورزيده است تا در زير پرده عبارات تعارفي که گريز از آن در شرايط آن عصر خارج از امکان بود يک سلسه حقايق را در مورد نواقص اداره و بيدادگري زمامداران بهگونه مفصل و مستند ثبت تاريخ کند»
آثار ديگر کاتب عبارتند از: تحفه الحبيب، تذکره الانقلاب، نژادنامه افغان، تاريخ عصر امانيه، فقرات شرعيه، فيضي از فيوضات، تاريخ حکماي متقدمين، امان الانشاء، وقايع دارالسلطنه، هزارجات و ترکستان، زمامداري و سياست کشورداري، استقلال افغانستان .