صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

«زندگی‌نامه یک عشق»؛ درس درک و دلدادگی

«زندگی‌نامه یک عشق»؛ درس درک و دلدادگی محمد باقریان:

«زیباترین دیوانگیها، نه عشق ورزیدن به دیگری؛ بلکه اجازه دادن به اوست تا به خود عشق بورزد» (ژاک سالومه)
این جمله، در نخستین صفحات کتاب «زندگینامهی یک عشق» نوشته شده است. میتوان گفت که جمله بالا، پیوند عمیق و نزدیک با محتوای کلی این رمان دارد. کتاب بیشتر حول محور درک، شناخت، عشق و احترام میچرخد. در کنار این موضوعات چالشهای زندگی مشترک، تنشهای معمول و گریزناپذیر زن و شوهر به صورت مفصل مورد توجه و دقت قرار گرفته است؛ به همین جهت میتواند نکات مفید و قابل استفاده داشته باشد.
نویسندهی کتابِ «زندگینامهی یک عشق»، الکساندر ژردن است. ژردن متولد ۱۴ اپريل ۱۹۶۵م. پسر دوم پاسکال ژردن، رمان نویس مشهور و معروفترین فیلمنامهنویس سینمای بعد از جنگ فرانسه است که فیلمنامههایش بسیاری از هنرپیشگان و کارگردانان را به شهرت و محبوبیت رسانده. بریژیت باردو، ژان گابن، آلن دلون، آنيس واردا، کلود سوته و بسیاری دیگر از این جمله اند. او در ۲۳ سالگی با تنها زن زندگی خود ازدواج کرد. در سال ۱۹۸۰ درگذشت.
این رمان، روایت از زندگی یک زن و مرد است. زن و مردی که در مسیر زندگی مشترکشان با فراز و فرود فراوان روبهرو میشود. درلابهلای روایت داستان، زندگی الكساندر و خانمش ژن با روشنی، روانی و رسایی تمام بازتاب یافته است.
کتاب با این پرسش بسیار عمیق آغاز میگردد که زندگی واقعی کجاست؟ از لابلای روایت داستان و گفتار و کردار شخصیتها چنين استنباط میشود که زندگی واقعی، زندگی است که در آن افراد احساس شادمانی و سعادت نمایند. همچنان به صورت ضمنی مطرح میگردد که سعادت و خوشبختی زندگی بیش از آنکه منوط و مربوط به بیرون خانه باشد، بیشتر بستگی دارد به وضعیت درون خانه و رفتار متقابل خانواده با همدیگر.  افرادی بیشتر سعادتمند هستند که در درون خانه بین اعضای خانوادهایشان درک و شناخت، محبت و مهر، عشق و تعهد، احترام و ارزش، همدردی و همدلی، کرامت و همدیگر پذیری وجود دارند. بنیاد  و اساس سعادت خانواده، در میزان تفاهم و زندگی بدون نزاع خانواده - به ویژه مرد و زن - است. این دو محور و هستهی تمام فضای خانواده است که تا حدی زیاد چگونگی اعضای خانواده را تحت تأثیر دارند. هر قدر زوج یک خانه، همدیگر را درک و تحمل کنند، به همان نسبت خوشی و رضایتمندی به سراغ آن دو و خانوادهی شان میرود. درک متقابل نیازها، احساسات و دنیای درون مرد و زن، برای یک زندگی با نشاط، ضروری است. در کتاب به تفاوت حالات روحی و روانی مرد و زن دقت میشود و فضای وضعیت عاطفی و احساسی شان ترسیم میگردد. « مردها هرگز نمیتوانند، دلتنگیشان از کمبود مردانگی را آن طور که باید و شاید، ابراز کنند؛ زیرا به اسیران مدهوش و عاری از استعداد میمانند که اجازه تقسیم حقیقت خود را به دیگران نمیدهند؛ در حالیکه زنها در انزوای چارهناپذیرشان، حتی ابعاد اندوه و یأس خود را نمیتوانند، تصور کنند، درست مانند اندوه نابینایان که تصور میکنند، میبینند؛ ناشنوایان که فکر میکنند، میشنوند و لالهای که به خیال خود زبان بازکرده اند.»( ص 235)     
در کتاب به روشنی نشان داده شده است که رعایت در روابط زناشویی بین طرفین(مرد و زن)، اساس یک زندگی پرشور و خوش شمرده می شود. برآورده نمودن نیازهای جنسی و عاطفی مرد و زن، نخستین پایههای یک زندگی پر نشاط است. اگر رضایت و خشنودی در رابطه زناشویی و جنسی بین مرد و زن وجود داشته باشد، بخش های دیگر زندگی نیز تاحدی خوب و مناسب پیش می رود؛ اما اگر ناخشنودی و بی احساسی به سراغ این رابطه نزدیک دو طرفه بیاید، چنان زندگی را سرد و بی روح میکند که زندگی مشترک به زندان زجرآور و ویرانگر تبدیل میگردد؛ در آن صورت دو شریک زندگی فقط مثل «بُت» سرد و بیاحساس در کنار هم قرار می گیرند و از روحیات و نیازهای همدیگر چیزی نمی فهمند و سرانجام دنیای درون شان پر از عقده، خشم، نفرت و عصیان میگردد. در چنین موقعیتی، زندگی به جهنمی تبدیل میگردد که دو طرف زره زره در آن میسوزد و میپوسد.
پایان این رمان، همراه است با اعترافات بسیار صمیمانه زن و مرد به همدیگر. اعترافات که خشم و دلخوری را بیرون میریزد و جایش را درک و دیگر دوستی میگیرد. سرانجام هردو طرف(زن و مرد) به آرامش روانی و ذهنی میرسد و آگاهانه در کنارهم همدیگر قرار میگیرد و با رضایتمندی و شادابی زندگی را به پیش میبرد. برشی از این اعترافات تخلیه کننده و رهاییبخش در قالب یک نامه، در آخر داستان چنین است:« تو حادثه غیر منتظرهای هستی که در من این میل را بر انگیخت تا بهتر از خودم باشم و تا میتوانم خودم را بالا بکشم و به مردی مبدل شوم که روزی فصول زیبای دیگری از خوشبختی را در جزیرۀ «اسپیریتو سانتو»به تو هدیه کند. کینهها و بغضهای تو مطمئنترین ناخدای من بوده اند تا بادبانهای فرو افتادۀ عشق ما را، از نو بر افرازد و به باد بسپرد. دیگر نمیخواهم تو را همانند دریاپیمایی مقتصد، با شتابی اندک و سرعتی ناچیز دوست بدارم. من خود را در خوردگیهای زشت و تحمل ناپذیر انباشته در وجود تو یافته ام. ... من با بیتوجهی به تو، به عشق بی حرمتی کرده بودم، با غفلتهای خود به رویاهای تو توهین کرده بودم. انتظاراتت را به استهزاء گرفته بودم. ثمرههای عشق واهی من و مهم جلوه دادنِ حرفهایم، عدم تواناییام را آشکار میساخت؛ اما بعد، خودنمایی و تظاهر، به من نشان داد که تا چه حد با وجودِ بودن در نقطۀ اوجِ محبتها، از چشماندازِ بیپایان دلبستگیهایم فاصله داشتم!
روی آن تخت فلزی بود که فهمیدم تو در تمام مدت هفت سال با من بودی، بیآنکه من با تو باشم! همه مرا در کنار تو خندان میدیدند و خوشبخت میانگاشتند؛ من از رنجانیدن تو رنجیده خاطر بودم و از زخمی کردن تو، زخمی شده بودم. حالا منی در من به وجود آمده که میتواند به کج خلقیهایت آرامش ببخشد، تسکینی بر کینههایت باشد و تو را از بندِ ترسهای کهنهات برهاند و از باورهایی که تو را تحت فشار قرار میدهند و افکار واهی و وحشتناکی که از دوران کودکی با خود داشتی و تصوراتی نابسامان که ازخود در ذهنت میساختی نجات دهد. من حریصانه خواسته بودم که مرد ایده آلِ امیدهای تو باشم، مردی که با  توانایی در رها ساختن خویش، موفق و شایستۀ بخشیدن وجودش به تو باشد و با فراهم آوردن موقعیتی گرم و دلپذیر، بگذارد که تو، خودت را دوست بداری. جاهطلبی من در این خواستۀ دل، زنده باقی ماند تا تو این عشق آرام را که محافظ و منجیِ وجودت از خود خواهیها و عواقب آن است، تا ابد برای خود شعلهور، زنده و محفوظ نگهداری.»( صص 269 و 270)
در جامعهی ما، بیشترین نابسامانیهای خانوادگی از همین روابط ناخشنود و بدون درک زن و مرد ناشی میشود. تعداد زیادی از مردان و زنان، بدون اینکه روحیات و نیازهای همدیگر را بفهمند درکنار هم به ویرانکردن زندگی میپردازند. این نوع برخورد در جامعهی ما خیلی زیاد است. هر روز، زن و مرد باهم دعوا و نزاع و پرخاشگری دارند و زندگی را به تنگناهای تحملناپذیر میکشاند. اساس این چالش بین زوجها، درک نکردن همدیگر و نفهمیدن خواستها و نیازهای عاطفی و احساسی متقابل است.
فکر می کنم زندگی نامهی یک عشق، متن و محتوای بسیار ارزنده دارد. محتوای این کتاب، فرازمانی و فرا مکانی بوده، درون مایه آن برای همگان بی نهایت سودمند خواهد بود. فرقی نمیکند که در چه حالت مدنی به سر می بریم (مجرد، متأهل، نامزد)، برای هرکسی می تواند درسهای خوبی مفاهمه و دوستی بدهد؛ لذا خواندن این کتاب برای هر دختر و پسر، مرد و زن، جوان و پیر سودمند و باارزش خواهد بود. از این داستان چیزهایی فراوان میتوان آموخت و در تجربههای روزانه و عادی به کار گرفت. امید که سراغ این کتاب خوب را بگیرید.