صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

زنان و قدرت؛ بازخوانی فرایند انزوا و سکوت

زنان و قدرت؛ بازخوانی فرایند انزوا و سکوت نویسنده : محمد باقریان

جنبش دفاع از حقوق زنان(فمینیسم) پس از شکل گیری، در زمینهها و زمانههای گوناگون، مردسالاری را نقد کرده و به چالش کشیده است. هرچند، در دامن این جنبش، موجها و گرایشهای متفاوت و متنوع سر بر کشیده و به مبارزه پرداخته؛ اما در آرمان و هدف کلی همهی این موجها و دستهها، اعتراض بر نظام مردسالار، مبارزه با ستمهای جنسیتی و دستیابی به حقوق انسانی و اساسی زنان، مشترک است.
کتاب «زنان و قدرت» هم در ذیل همین گرایش فمینیستی شکل گرفته است. این کتاب در ابتدا، دو تا بیانیه بوده که در سالهای 2014 و 2017 توسط خانم مری بییرد ایراد گردیده. بییرد سپس این بیانیهها را بازبینی و ویرایش نموده و به شکل کتاب چاپ گردیده. «صدای زنان در اجتماع» و «زنان در قدرت» بخشهای اصلی و اساسی این کتاب است؛ برعلاوه یک بخش جزئیتر و فرعیتر دیگر تحت عنوان «سخن آخر» نیز دارد که درآن به توصیهها و پیشنهادهای مشخص میپردازد. کتاب توسط شبنم سعادت ترجمه و در سال 1398 به زبان فارسی چاپ و نشر گردیده. نویسنده کتاب( مری بییرد)، استاد فرهنگ و ادبیات یونان و روم باستان در دانشگاه کمبریج و همچنان استاد اکادمی سلطنتی هنر بریتانیا است.
در بخش اول کتاب (صدای زنان در اجتماع)، نویسنده فرایند تاریخی وادارکردن زنان به سکوت را به بحث و بررسی میگیرد. از این طریق به سراغ سرچشمههای زن ستیزی در یونان و روم کهن میرود و از لابلای اولین متنهای مکتوب و ادبیات برجا ماندهی آن زمان، سرکوب صدای زنان را اثبات میکند. او خاستگاه زنستیزی را تا اودیسه هومر دنبال میکند و نشان میدهد. خانم بییرد معتقد است که نابرابری و ستم که امروز زنان با آن روبهرو اند، یک فرایند تاریخی است که از گذشتههای دور تا به امروز کشانده شده است. او باورمند است که درک و فهم این فرایند، برای بهبود وضعیت زنان در دنیای امروز راهگشا و کمک کنند است.
خانم مری بییرد اثبات میکند که «خفهکردن» و به «حاشیه راندن» زنان از همان جوامع کهن یونان و روم و اسطورههایشان شروع میشود. در این کتاب به صورت مشخص در ادیسه، به برخورد و مواجهه تلماخوس و مادرش پنه لوپه اشاره میشود. اینکه تلماخوسِ جوان در تالار قصر به مادرش میگوید: «مادر، به اقامتگاهت بازگرد، و به کارخودت مشغول شو، بافندگی و کارهای زنانه... سخنوری کار مردان است، جمیع مردان و از همه من؛ زیرا در این خاندان اختیار و اقتدار با سخن من است.»(ص 12) این سخنان وقتی به میان میآید که مادر تلماخوس به نقال حماسهخوان میگوید که شعر جذاب و شاد بخوان. نویسنده با شاهد آوردن این داستان، میخواهد نشان دهد که «خفهکردن صدای زنان سرچشمهاش به این جا ها میرسد. بر علاوه به گاو تبدیل کردن ایوی در داستان اوید و ناتوانی در سخن گفتن، مجازات اکو، الهۀ وراج، بریدن زبان فیلوملا و نمونههای دیگر، بازتاب دهنده و بازگوکننده اسطوره، باور و فرهنگ جوامع کهن در مورد وادارکردن زنان به سکوت، به حاشیه راندن و محرومیت از ساختار قدرت است.
در این جوامع زنان که صدا بلند میکنند، دچار بدترین برخوردها و مجازات میشوند. صدای شان را «نق نق»، «وع وع»، «آه و ناله» و «نالیدن» همانند میکنند. او معقتد است که این نوع نگاه و برخورد از سه هزار قبل تا اکنون ادامه یافته است. چنانچه یادآور میشود:« زن باشید فرق چندانی نمیکند که کدام خط را دنبال کنید، اگر به خودتان جرأت بدهید و وارد قلمرو مرسوم مردان شوید، در هر صورت ناسزاها به سویتان میآید. به خاطر آنچه میگویید نیست، فقط به خاطر این است که میگویید. و این امر با جزئیات خود تهدیدها همخوانی دارد. تهدیدها فهرستی کمابیش پیشبینی پذیر از تعرض، ضرب و شتم، قتل و امثالهم را شامل میشوند؛ اما بخش عمدۀ آن معطوف به واداشتن زنان به سکوت است. «خفه شو زنیکه» ترجیعبند تقریبا رایج است.»(ص 37)
در درون این فرایند سکوت اجباری زنان، شکستن سکوت به معنای مرگ و خودکشی برای یک زن است. زنی که صدایش بلند میشود بابرخورد واجبار سرسختانه وادار به سکوت و انزوا میگردد. در کتاب اشاره به زنستیزی در پارلمان افغانستان نیز گردیده. زنان که در متن چنین تاریخ و فرهنگ زندگی میکند، مواجهه و برخوردشان با این وضعیت، روند «بسوز و بساز» است؛ یعنی اینکه خودت را با اوباشها و افراد خشن روبهرو نکن، نادیده بگیر و بگذر. این واکنش، در ادامهی همان روند «سکوت اجباری» زنانه است؛ در هر صورت زن باید سکوت کند و بگذرد. فرهنگ، زبان و ارزشهای اجتماعی نیز هماهنگ با همین رویکرد زن ستیز، شکل گرفته و پیش آمده است. حتی صدای مرد و زن در جامعه حمل کننده ارزش است. صدای مرد، همراه است با ویژگیهای مثبت چون شجاعت و دلیری؛ اما در مقابل صدای زن، نماد بزدلی و حقارت پنداشته میشود. نویسنده در پایان بخش اول، بحث را این طور جمع بندی میکند که همهی این نوع رفتارهای زن ستیزانه، سکوت اجباری زنان، محروم سازی تاریخی زنان از اجتماع و قدرت، همه ریشه دارد در مغز و باورهای ما، نه در واقعیت عینی و منطقی. روند محروم سازی زنان از اجتماع در زبان، فرهنگ و تاریخ جاری بوده و سرچشمهاش به دوران کهن میرسد.
بخش دوم کتاب، با عنوان «زنان در قدرت»، پیرامون وضعیت زنان که در قدرت اند، بحث و گفتوگو میکند. در این بخش خود مسئله «ساختار قدرت» مورد توجه قرار میگیرد. ساختار قدرت، به عنوان یک ساختار مردانه قلمداد میشود. در درون این ساختار که مردانه است؛ زنان جا نمیگیرد. اگر زن یا زنانی در ساختار قدرت میرسد، خودشان را «مردنما» میکنند. از طرز لباس پوشیدن گرفته تا نوع صدا و مسایل دیگر. نویسنده از نداشتن الگوی فرهنگی برای شناخت قدرت زنان، صحبت میکند.
«ما هیچ الگویی نداریم که نشان دهد زن قدرتمند چه شکلی است، غیر از اینکه بیشتر شبیه مردها است. کت و شلوار مقرر، یا دستکم شلوار، که بسیار از زنان سیاستمدار غربی میپوشند، از انگلامرکل گرفته تا هیلاری کلینتون، شاید راحت و کاربردی باشد، شاید علامت امتناع از رختآویزان شدن باشد، آنچه سرنوشت بسیاری از زنان سیاستمدارهاست؛ اما از سویی شگرد سادهای است ـ مثل پایین آوردن زنگ صداـ تا ظاهر مونثها بیشتر شبیه مذکرها شود، تابرازندۀ نقش قدرت شوند.»(ص 51)
در این بخش، نویسنده با بهرهگیری از داستان طنز آمیز«سرزمین زنان» پرسشهای اساسی و بزرگ راطرح میکند. چطور قدرت زنانه را به رسمیت میشناسیم؟ چطور یادگرفتهایم که چه نگاهی به زنهایی که اعمال قدرت میکنند یا سعی میکنند، اعمال قدرت کنند، داشته باشیم؟ زیربنای فرهنگی زنستیزی در سیاست یا محیط کار و اشکال آن چیست؟ چطور و چرا تعاریف قراردادی «قدرت»( یا اصلا تعریف دانش، مهارت و اقتدار) که در ذهن ما میچرخد زنها را نادیده میگیرد؟ به  تصورات فرهنگی مان دربارۀ رابطۀ زن با قدرت به دقت نگاه کنیم، اگر الگوی فرهنگی وجود دارد که زنان را خلع قدرت میکنند چیست و از کجا آمده؟
بییرد توضیح میدهد که ساختارهای عمیق فرهنگی چنان شکل گرفته است که زن را از ساختار و بدنه قدرت طرد و در حاشیه نگه میدارد. پندار و تصور غالب در این باور هم این است که «ضعف با جنسیت مونث توأم است». از این جهت با ساختار قدرت جمع شدنی نیست. نویسنده ساختار قدرت را شدیدا مورد پرسش قرار میدهد و به بازتعریف و تغییر این ساختار تأکید میکند. چنانچه او میگوید:« اگر دربارۀ ساختارهای عمیق فرهنگی که به محرومسازی مشروعیت میبخشد، حق با من باشد، احتمالا سیاست اصلاحات تدریجی زیادی طول میکشد؛ دست کم برای من. باید دربارۀ اینکه قدرت چیست و برای چیست، و چگونه سنجیده میشود؛ بیشتر بیندیشیم؛ به بیان دیگر، اگر زنان را کاملا داخل ساختار قدرت نمیبینند، قطعا قدرت را باید بازتعریف کنیم.»(صص 73 ـ 74)
بخش «زنان در قدرت» با این جمع بندی به پایان میرسد که « نمیشود زنان را به راحتی در ساختاری جا داد که از پیش مردانه تدوین شده است؛ باید ساختار را تغییر داد. این یعنی راجع به قدرت متفاوت فکر شود، این یعنی از اعتبار و منزلت اجتماعی جدا شود. این یعنی تفکر گروهی، دربارۀ قدرت دنبال کنندگان نه فقط رهبران. این یعنی، ازهمه مهمتر، قدرت را یک خصیصه بدانیم یا حتی یک فعل(قدرت دادن)، نه یک دارایی.آنچه در نظر دارم، توانایی اثرگذاری است، توانایی ایجاد تغییر در دنیا، و حق اینکه جدی گرفته شوی، چه باهم چه فردی. این مفهوم از قدرت است که بسیاری از زنان احساس میکنند، ندارند و میخواهند داشته باشند.»(همان: 76ـ 77)
فضای تاریخی که در کتاب به بحث گرفته شده، غرب است؛ اما مسئله و موضوع که مورد بحث است، پیوند و همخوانی مستقیم و جدی با زنان و وضعیت زندگی آنان در جامعهی ما دارد. خواندن این کتاب، در بیداری و آگاهی زنان بسیار مفید و تأثیرگذار خواهد بود. همچنان به روشنگران الگو میدهد تا همانند این متن به سراغ بازخوانی ساختارهای قدرتمند مردسالار در جامعهی ما بپردازند و آنها را مورد پرسش قرار بدهند و به چالش بکشند.