صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۴ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نویسندگان خود را جدی بگیریم

نویسندگان خود را جدی بگیریم نویسنده: غضنفر کاظمی

بسیار دیده و شنیدهایم که گفتهاند؛ ما افغانستانیها چه داریم که نویسنده و رمان نویس خوب داشته باشیم؛ وضعیت افغانستان خوب نمیشود چون هیچچیزی سرجایش نیست و هیچکسی هم در بخش خودش نیست و از این حرفها. باور من اما، این است که این گفتهها به هرچیز و هرکسی صدق کند، اما وصلهیست که به بخشی از نویسندگان خوب و متعهد ما نمیچسبد. البته بحث اساسی این است که نویسندگان داخلی را هم باید به دو قسمت تقسیم کرد. یک، آنهاییکه صبح تا شام برای دیگران و برای مثلا دربار نوحه سرایی کرده و مینویسند. واقع این است که اینها نویسنده نیستند و فقط خودشان را نویسنده جا زدهاند، چون یک نویسنده خوب رسالتهای دارد که در وجود چنین آدمهای نیست. دو، آنهاییکه رسالت شان را نویسندگی برگزیده و فقط برای خود، برای نویسنده بودن و گاه هم برای آگاهی جامعهشان مینویسند.
من باور دارم که ما نویسنده و رمان نویس خوب زیاد داریم، اما متأسفانه خواننده خوب واقعا کم داریم. ما ملتی هستیم که عادت کردهایم هیچ چیز در داخل این کشور، حتی نویسندگان و داستاننویسان داخلی خود را جدی نمیگیریم. البته درست است از جامعهای که دودمان بزرگان چون مولانا و سنایی است انتظار خیلی بیشتر از این داشته باشیم و میبایست اکنون ادبیات و هنر و نویسندگی در زادگاه چنین آدمهای که زبان فارسی را به اوج رساند، بیشتر از اینها رسمیت میداشت و غنیتر میبود. اما این موضوعات را نیز نباید به باد فراموشی سپرد که سالها جنگ و مهمتر از آن در طول چندین سال متوالی تیغ تیز تبعیض بر گلوی زبان و ادبیات فارسی در این کشور ضربهای بسیار مهلکی بر زبان زد. با همهی اینها، نویسندگان بسیاری در مهاجرت و در خفقان و جنگ و بدبختی این کشور، ققنوسوار قد کشیده و اثرهای بسیار گرانبهایی خلق کردهاند.
گرچند به صورت کل وضعیت کتاب و کتابخوانی در افغانستان چندان خوب نیست، اما بدتر از آن، طرد کردن و جدی نگرفتن نویسندگان داخلی خود ماست. روزی در یکی از کتابفروشیها در کابل نشسته بودم که خانمی وارد آنجا شد. دنبال کتاب بود. فروشنده یک کتاب از نویسندهای بسیار پرآوازه افغانستانی در دست داشت، برایش داد و گفت: این کتاب جدیدا چاپ شده و نویسندهاش هم خیلی خوب مینویسد. دختر خانم بدون اینکه به شناسه و محتوای کتاب مراجعه کند پسش داد و گفت که هیچ کتابی از رمان نویسان افغانستان و ایران نمیخواند. چون فارسی زبانها نمیتوانند چیز خوب بنویسند. از طرز رفتار خانم محترم به خوبی هویدا بود که بدون هیچ آشنایی از نویسندگان فارسی زبان، آن حرف را میگفت.
در آن حالت واقعا حسی بدی به من دست داد و با خودم گفتم، چطور میتوانیم بدون اینکه کتاب یکی را بخوانیم در موردش چنین قضاوت غیر منصفانهی بکنیم.
باور دارم که بعضی آدمها در حالی رمانهای ترجمه و بیرونی را میخوانند که نمیتوانند هیچ ارتباطی با دنیایی کتاب و نویسندهاش برقرار کنند.
در حالی پوز خواندن آنها را میدهند که هیچ آگاهی از سنت، فرهنگ و مکان که رمان در آنجا اتفاق افتاده است، ندارند. در صورتیکه داستان نویسان داخلی ما، دغدغههای درونی خود ما و وضعیت جامعهی ما را در کتابهایشان به نمایش میگذارند.
این هم درست که نمیتوانیم از خواندن رمانهای خارجی دست برداریم، اما فکر میکنم پس از خواندن و شناختن سنت، فرهنگ و دغدغههای اجتماعی و تاریخی خودماست که میتوانیم درون زندگی کسانی دیگری شده و با آنها احساس همدردی کنیم. خواننده وقتی یک رمان را میخواند باید با متن رمان زندگی کند و تصور کند که در حال و احوال خودش نوشته شده است. باور کند که در چنین جایی زیسته و چنین چیزهای را تجربه کرده است.
در یک رمانی که خارج از خطه زبانی و فرهنگی ما نوشته شده باشد، به سختی میتوان اینگونه چیزها را تجربه کرد، در حالیکه با خواندن رمانهای داخلی به خوبی میتوانیم در چنین شرایطی قرار بگیریم.
ما نویسندگانی چون رهنورد زریاب داشتیم.
او که یکی از سردمداران ادبیات معاصر، صاحب سبک، دارای نثر منحصر به فرد در بین فارسی زبانها بود و میتوان آثار او را همتراز کسانی چون محمود دولت آبادی و دیگر نویسندگان زبردست خطه فارسی دانست. ما داستان نویسانی مثل محمدحسین محمدی و آصف سلطانزاده داریم که در حوزه زبان فارسی حرفهای زیادی برای گفتن دارند و حتی فراتر از حوزه فارسی پاگذاشته و کتابهای هرکدام به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده اند.
نقل است که هوشنگ گلشیری پس از خواندن کتابهای آصف سلطانزاده در وصف داستانهایش گفته بود: همهی این وقتها اینقدر غرق رمانهای ترجمه و بیرونی بودهایم که از نویسندگان کشور همسایه غافل مانده و بیخبر از اینکه افغانستان داستان نویسان مثل آصف سلطان زاده دارد.
محمدی نیز یکی از نویسندگان افغانستانی است که در ایران برای خودش اسم و رسمی دارد و نیز یکی از کسانی است که از ادبیات معاصر کشور به خوبی نمایندگی میکند.
رمان نویسان ما کسانی مانند محمدجان تقی بختیاری و جواد خاوری است که هردو درد و رنج مردمش را بیصدا مویه میکنند. بختیاری با «گمنامی» و «بلوای خفتگان» و نثر زیبایش بلوایی را به راه انداخت و توانست خودش را در خطه زبان فارسی به خوبی ثابت سازد.
کسانی هستند که کتاب «گمنامی» وی را با «صدسال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز مقایسه میکنند. خاوری نیز جدای از اینکه در نوشتن رمان دست بالایی دارد، در بخش ادبیات فارسی در افغانستان پژوهش و تحقیقاتی زیادی انجام داده است که همهیشان قابل قدر و خواندنی اند.
کسانی هستند که کتاب «گمنامی» وی را با «صدسال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز مقایسه میکنند. خاوری نیز جدای از اینکه در نوشتن رمان دست بالایی دارد، در بخش ادبیات فارسی در افغانستان پژوهش و تحقیقاتی زیادی انجام داده است که همهیشان قابل قدر و خواندنی اند.
اگر واقعبینانه ببینیم دو رمان اخیر خسرو مانی «مرگ و برادرش» و «خوابیداری هفت زن» هم رمانهای کمی نیستند.
تکنیکهای به کار رفته و سبک نوشتاری مانی در این دو رمان واقعا قابل ستایش و مثال زدنی است.
رمان «زندگی به سفارش پشهها»ی کاوه جبران رمانیست در حال و احوال نقد دین و اینکه علمبرداران دین و مذهب چه روزگاری را بر مردم تحمیل کردهاند. برای من و خیلی از منتقدان این نویسنده، رمان زندگی به سفارش پشهها یکی از بهترین رمانهاییست که به زبان فارسی نگارش یافته است.
نویسندگان چیره دست ما اکرم عثمان، خالد حسینی و عتیق رحیمی که جایگاه خودشان را دارند. خالد حسینی و عتیق رحیمی نویسندگان جهانی هستند که هرکدام از کتاب‌‌هایشان صدها هزار نسخه به فروش میروند. هرکس که تا اکنون رمان «کوچهی ما» اکرم عثمان را خوانده است، در وصف و استعدادهای این نویسنده بسیار سخن میزند و میگوید که وی در رمانهایش با زیبایی و سادگی بسیار تاریخ و تحولات اجتماعی دورههای مختلف زندگی مردم را دقیق بیان کرده است.
با در نظر داشت همهی نویسندگان خبرهای که در بالا ذکرشان رفت، بدون شک نمیتوان از  نویسندگان جوان و تازه کار افغانستان نام نبرد.
چندی قبل فرصتی دست داد و کتاب «بگذار برایت بنویسم» از بانو ناهید مهرگان را خواندم. این کتاب اولین رمانیست که توسط ناهید مهرگان نگاشته شده است. این رمان وی شاید یکی از بهترین رمانهای است که دوران سیاه حکمروایی طالبان را در هرات به نمایش میگذارد و اینکه زنان جدای از بدبختی خانوادگی که داشتند با وضعیت بد که طالبان برای زنان به ارمغان آورده بودند، نیز سر میکردند. این اثر به حدی از نثر عالی، اتفاقات ناب و تکنیکهای مدرن برخوردار است که آدم به سختی میتواند باور کند که رمان توسط یک رمان نویس تازه کار و جوان به نگارش درآمده است.
با همهی این چیزهایی که گفته آمدیم، حالا مسوولیتی که ما در برابر این نویسندگان داریم چه است. مسوولیت ما این است که هیچ یک از نویسندگان و حتی کسانی که تازه وارد این عرصه میشوند را دست کم نگیریم و حتیالامکان کتابهایشان را بخوانیم و به دیگران نیز سفارش کنیم که بخوانند. با خواندن و باز هم خواندنِ خوانندگان است که کتابها زنده نگه داشته شده و پالایش میشوند، وگرنه رمانهای بدون خواننده که ارزشی ندارند. کتابهای که خوانده نمیشوند، در واقع همان هنر و آگاهی هستند که در جهل مرکب گیر مانده و بالاخره رفته رفته نابود میشوند. پس برماست و رسالت ماست که نویسندگان خودمان را قدر کنیم و با آنکه از رمانهای خارجی و ترجمه شدهای دنیایی بیرون از افغانستان و فارسی زبانها نیز غافل نمانیم بایستی به تکتک اینها نیز اهمیت بدهیم و به عنوانی کسانی‌‌که از میان فرهنگ و سنتهای خود ما برخواسته و درد، تفکر و دغدغههای درونی خودمان را مینویسند، جدیشان بگیریم.