صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۱۲ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مروری بر کتاب «روزنامه‌نگاری ادبی»

مروری بر کتاب «روزنامه‌نگاری ادبی» نویسنده: غضنفر کاظمی

کتاب «روزنامهنگاری ادبی؛ جلوههایی از آفرینش ادبی در روزنامهنگاری» اثر منیژه باختری برای دوست داران روزنامه نگاری و دانشجویان این رشته نگاشته شده است. این کتاب در سال 1390 با 365 صفحه توسط بنیاد انتشارات پرنیان به همکاری انتشارات عازم در کابل به چاپ رسیده است.
به گفتهای خود نویسنده که در آغاز کتاب به آن اشاره کرده هدفش از نوشتن کتاب این است که بیشتر ابهامات «فیچر» که بعدا به تبعیت از رهنورد زریاب «داستان نما» معنایش کرده را بیابد و به علاقمندان روزنامه نگاری و دانشجویان این رشته پیشکش کند. او گفته است نمیدانم که کتاب روزنامه نگاری یک پژوهش است یا تالیف، یک کار آکادمیک است یا یافته های من از آموزه های ادبی و روزنامه نگاری و یا این که تجربه هایی از کار و زندگی من. منیژه باختری هم چنین یادآور شده است که در چند سال پسین تصمیم داشته است که یافتهها و انگاشتههای ادبی خود را در راستای داستان نما تنظیم نموده و در کار نسبتا آکادمیک بازتاب بدهد که بالاخره اتفاق افتاده است. این نویسنده گفته امیدوار است که دانشجویان و شیفتهگان این رشته پس از وی این کار را تکمیل کنند.
منیژه باختری بیشترین منابعش را در این پژوهش و گردآوری، کتابهای انگلیسی گفته و نیز یادآوری کرده است که گاهی سری هم به منابع فارسی زده است. او گفته است که نامه نگاری با نویسندگان افغانستان که با نقل قولهای شان سخنانش را مستند ساخته نیز بخش دیگری از کارش بوده است.
به باور من تلاش و هدف نویسنده در کتاب این است که روزنامه نگاری ادبی و داستان نمایی را به هم پیوند بدهد و با دلایل و نمونههای که میآورد این موضوع را به خواننده ثابت بسازد. باختری در صفحات نخست کتابش از گفتگو با الیزابت ایده استاد روزنامه نگاری ادبی در دانشگاه اسلو حرف میزند و میگوید این استاد باور دارد که روزنامه نگاری ادبی با داستان نمایی تفاوت دارد. اما خودش در رد حرف این روزنامه نگار مینویسد که من همسانیهای این دو موضوع را بیشتر از ناهمسانیهایش یافتهام و داستان نمایی را هم بخشی از روزنامه نگاری میدانم.
صاحب اثر در این کتاب، از پیش در آمدی بر روزنامه نگاری شروع کرده است. او در این بخش از تاریخچهای روزنامه نگاری ادبی می نویسد که برای نخستین بار تام ولف «روزنامه نگاری جدید» را در دهه شصت هزاره دوم میلادی بنیاد نهاد و یک سلسله گزارشها و مقالهها را که گرایشی به ادبیات داشت، نوشت.
باختری پس از پرداختن به این موضوع به تفاوتها و ارتباطهای بین ادبیات و روزنامه نگاری میپردازد. او تقریبا تمام این موضوعات را با آوردن نمونهها از گزارشها و کتابهای متفاوت به خواننده نمایش می دهد. نویسنده پس از این به شرح داستان نما، یا فیچر میپردازد. زبان و ساختار فیچر، مراحل تهیه و نوشتن داستان نما، تعیین سوژه، پژوهش و دریافت و در آخر نوشتن داستان نما از جمله چیزهایی است که در این بخش به آن پرداخته میشود.
در بخش بعدی به معرفی انواع داستان نما میپردازد. از توضیح نرم خبر گرفته تا تفاوت میان سخت خبر و نرم خبر و آوردن نمونههایی از این دو و شرح نگاره و رابطهی نگاره با داستان کوتاه و بالاخره مقایسهشان و سر آخر هم مراحل نبشتن نگاره شامل این بخش است.
نوشتن در مورد گزارش داستانی که یکی از مهمترین موضوعات این کتاب نیز است از دیگر بخشهای کتاب را شکل میدهد. او با آوردن نمونه از روزنامه نگاران مطرح بیرون و داخل کشور،  نوشتن یک گزارش داستانی خوب را به خواننده مینمایاند. پس از اینها الگو نمایی در گزارش، داستان نمای تجربه شخصی، داستان نماهای علمی و فنی دیگر بخشهای این کتاب نسبتا ضخیم را شکل میدهد.
نویسنده با شرح دادن طرز نوشتن سفرنامه و آوردن یک از سفرنامههای خودش به عنوان نمونه کار، تحت عنوان «بوی آشنایی از جوی مولیان» و نیز نمونهای از ستون نویسی که یکی از رکنهای اساسی روزنامه نگاری به شمار می رود، طریق نوشتن این دو موضوع را به خوانندگان یاد میدهد. منیژه باختری با آوردن چند یادداشت از خودش، نویسندگان و خبرنگاران دیگر در ضمیمه این اثر، کتابش را به پایان میبرد.
این کتاب برعلاوه نقاط قوت، نقاط ضعفی بسیار نیز دارد. مشکلات ویرایشی شدید و رعایت نکردن نیمفاصله که اکنون در نوشتارهای ادبی تقریبا به یک اصل مبدل شده یکی از مشکلات این کتاب است. نقطه ضعف دیگر این اثر به باور من پراکندگی موضوعاتش است. همانگونه که خود نویسنده در جایی ذکر میکند موضوعات کتاب بیهیچ معیاری گزینش و بعد چینش شده اند که این کار در مرحله اول به ذوق خواننده میزند و به او تلقین میکند که با یک اثر تهی مایه و بدردنخور طرف است، در حدی که حتی نویسندهاش استعداد چیدن حرفهای موضوعات را نداشته است. من خودم نیز در حین خواندن کتاب و با جدید شدن موضوعات، تا رفته و فهرست مطالب و صفحات دیگری کتاب را بررسی نمیکردم نمیفهمیدم چه به چه است و حقیقتا رابطهی بخشی از موضوعات را هم تا آخر نفهمیدم. باختری حتی در این کتاب نتوانسته پیوند درستی بین جملات که خودش استفاده کرده و یادداشتهای که از دیگران به عنوان نمونه آورده برقرار کند.
استفاده بار بار و به کرات نویسنده از یک کلمه از دیگر چیزهایی است که در این کتاب بسیار فراوان اتفاق افتاده و توجهی بر جایگزین کردنی واژگان متفاوتتر نشده است. به عنوان مثال استفاده بیشمار از واژه «نبشتن» همانندی پتکی میماند که در هر صفحهی کتاب و حتی هر پاراگراف بر سر خواننده کفته میشود. به پندار من یکی از نواقص استفاده از این واژه، این است که به اندازه کلمه «نوشتن» خوانا و حاکم بر گفتار مردم نیست. مگر نه این است که معیار برای نوشتن و درستی یک کار ادبی همیشه زبان گفتار است و نیز کلماتی که روان و خوانا باشد.
به باور من منیژه باختری یکی از نویسندگان زن در افغانستان است که تبحری بسیار در نوشتن رمان و داستان دارد و در این زمینه به اندازه کافی بین فرهنگیان و طرفدارانش محبوبیت دراد، او اما با نوشتن این کتاب فکر میکنم لطمهی شدیدی بر کتابهای قبل و بعد این اثر وارد کرده است. گرچند که هر اثر میتواند از خودش نمایندگی کند، اما تاثیر متقابل آثار یک نویسنده بر یک دیگر هرگز قابل کتمان نیست.