صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

خاطرات یک مترجم؛ مترجمی با آثار بسیار ارزشمند

خاطرات یک مترجم؛ مترجمی با آثار بسیار ارزشمند

نویسنده: غضنفر کاظمی
این قصه از چهار سال پپش است. من حدودا چهار سال قبل از امروز کتاب «خاطرات یک مترجم» محمد قاضی را خواندم. یادآوری فیسبوک و خواندن کتابها با ترجمه نفیس او باعث شد که در این مورد و به پاس همه زحمات محمد قاضی یادداشتی هرچند سراپاکنده بنویسم. من پیش از خواندن «خاطرات یک مترجم» این نویسنده هیچ کتابی با ترجمه وی نخوانده بودم. خواندن این کتاب و کمی هم جستجو در دیگر جاها دلیلی شد بر این که حتما و باید ترجمههایش را تا آنجا که در دسترس است بخوانم.
چندی بعد با ترجمه محمد قاضی کتابهای «دن کیشوت» نوشته سروانتس، «پسرک روزنامه فروش» نوشته اچ. دمی نیک، «سپید دندان» نوشته جک لندن را خواندم. حقیقتا ترجمه و نثر زیبایی این مترجم برای من چیزهایی بسیاری برای یادگیری داشت. 
محمد قاضی مترجم فارسی زبان ایرانی است. مترجمی شهیر که با ترجمه کردن کتابهای زیاد نام پر آوازهای را برای خود رقم زده است. قاضی در کتاب خاطرات خود، از دوران قبل از خودش، شروع میکند: پدرش که بود. چند برادر بودند و چه بلایی بر سرشان آمد. پدر و مادرش را کي و چگونه از دست داد. عموهایش چگونه آدمهای بودند. همهی این موارد را به صورت سلسهوار، فشرده و با آب و تاب خاصی روایت میکند. تا اینکه رفته رفته به زندگی خصوصی خود میپردازد، از غریبیها و بیکسیهای خود قصه میکند. از اینکه با چه مشقتی درس خوانده و چه رنجهای را متحمل شده است. از کار در اداره آن وقت ایران، حرفها و گلایه دارد. او در لایههای خاطراتش به خوبی نشان میدهد که آن وقتها در ایران چه میگذشته است.
از قرار معلوم محمد قاضی با پروین اعتصامی، احمد شاملو، سروش حبیبی و... هم دوره بوده است. از آنجای که خود بیان میدارد، پروین اعتصامی در جوانیهای قاضی از این دنیا رخت بربسته است.
طوریکه در رسای وفات اعتصامی غزل سروده و نیز این غزلش را خود یکی از بهترین غزلهای که تا هنوز سروده است، میپندارد.
یکی از چیزهای که برای خودم هم بسیار جالب افتاد و از خواندنش خیلی لذت بردم، همین رد و بدل کردن شعرهای محمد قاضی با افرادی مشخصی در دورانهای مختلف بود: با دوستان و نزدیکان، همکاران در اداره، شعرای دوران معاصرش و غیره.
چیزی دیگری که در زندگی محمد قاضی اتفاق افتاده و بیشتر آنها را در این کتاب هم آورده، رد و بدل کردن شعر با اطرافیانش است. اصلا خیلی اوقات نامههای که میفرستاده هم در قالب شعر بوده. این نشان میدهد که محمد قاضی بر علاوهای که یک مترجم مطرح و خوب بوده، غزل سرای بسیار موفق هم بوده است. خودش نیز میگوید در جوانیها غزلهای زیادی میسروده، اما بعدها به ترجمه علاقمند شده و این راه را پیش رفته است. او در این راه موفق هم شده است. قاضی با آنکه تنها فقط از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده، اکنون اما یکی از موفقترین و مطرحترین مترجمانی است که از خود آثار ارزشمندی بر جای گذاشته است.
زمانی که این کتاب و سرگذشت زندگی یک انسانی که از هیچ شروع کرده و با چه زحماتی بدین جا رسیده را خواندم فهمیدم که هیچکسی همینطوری چیزی و یا کسی نمیشود. دقیقا مصداق یک مصرع این شعر که «بی رنج، گنج میسر نمیشود.» و مهمتر از آن، با خواندن خاطرات این مترجم متوجه شدم که آدمها برای رسیدن به هدفهای بزرگ و بزرگتری خود از هر سدی باید بگذرند و در اوایل از کارهای هرچند دور از شأن ننگ و عاری نداشته باشند. به باور من محمد قاضی با آن که در طول زندگی رنجهای بسیاری کشیده، اما اکنون جاویدانه است. او با ترجمه کتابهای خوب کاری کرده است که دیگر تا دیرها از یاد نخواهد رفت.