صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

شکارچی خاطرات: زندگی آدم‌های معمولی چه هیجانی می‌تواند داشته باشد؟ بخش اول

شکارچی خاطرات:  زندگی آدم‌های معمولی چه هیجانی می‌تواند داشته باشد؟ بخش اول آمیلیا تیت / ترجمه: نجمه رمضانی

ما اغلب برای خواندهشدن خاطره نمینویسیم. حتی اگر کسی دزدکی سروقت خاطراتمان برود، ناراحت میشویم. حالا فرض کنید کسی دفترچۀ ما را بردارد و آن را در فروشگاهی اینترنتی به حراج بگذارد. دیوانه میشویم. سالی مکنامارا کسی است که تابهحال هشتهزار دفترچۀ خاطرات از فروشگاههای اینترنتی و سمساریها خریده و خوانده است. او میگوید «مردهها مثل ما غیرت خاصی روی خاطراتشان ندارند». خواندن خاطرات آدمهای غریبه چه چیزی دربارۀ زندگی افراد معمولی به مکنامارا آموخت؟

سالی مکنامارا از مدتها پیش به چهار فرزندش گفته اگر دیدند خانهاش در سیاتل آتش گرفته، اول باید اُلگا را نجات دهند. الگا فرزند کوچک خانواده یا یک حیوانی خانگی و دوستداشتنی نیست؛ درحقیقت، مکنامارا خودش هم هرگز الگا را ندیده است. «الگا»، که برای این صاحب ۶۳سالۀ فروشگاه آنلاین بسیار ارزشمند است، دفتر خاطراتی ۱۱۸ساله است که نویسندهاش زنی با همین نام بوده. این دفتر خاطرات از ۱۹۰۲ آغاز میشود و تجربیات مهاجر جوانی را در خود جای داده که در فضای مذهبیِ سختگیرانهای در آمریکا بزرگ شده است. مکنامارا میگوید: «برای او مهم نبوده چه مینویسد و به همین خاطر دوستش دارم». او، در سال ۲۰۰۵، این دفتر خاطرات را آنلاین خرید و اکنون یکی از ارزشمندترین داشتههایش است.
در ۳۵ سال گذشته، مکنامارا بیش از هشتهزار دفتر خاطرات افراد غریبه را خوانده است. بچه که بود، مادرش او را برای «پیداکردن زبالههای بازیافتی» همراه خود میبرد؛ یک روز تکهکاغذی قدیمی و دستنویس را در میان زبالهها دید. بلافاصله، توجهش جلب شد. وقتی سیزدهساله بود، پدرش خودکشی کرد و یک صندوق پر از کاغذ بر جای گذاشت که همه گم شدند. میگوید: «دلم نمیخواست این اتفاق برای کس دیگری بیفتد و به همین خاطر شروع کردم به جمعکردن خاطرات و نامههای مردم. عاشق مردمی میشوم که هرگز آنها را ندیدهام.»

مکنامارا ابتدا از مغازههای عتیقهفروشی دفتر خاطرات میخرید، اما در ۱۹۹۸ که دوستی او را با ایبِی آشنا کرد، کمکم یادگرفت از این سایت حراجی برای خرید و فروش استفاده کند. او نام کاربری ساده و رشکبرانگیزی دارد: «خاطرات». ۸۰۶۲ بازخوردی که در پروفایلش دارد ثابت میکند ادعای او دربارۀ تعداد کاغذپارههای شخصیِ جمعکردهاش صحت دارد. البته هرچند مکنامارا بیشتر از دو دهه مشغول خریدوفروش رازهای غریبهها بوده، تفریح او اخیراً گستردهتر شده است. در یوتیوب، ویدئوهایی با عنوان «من دفتر خاطرات یک غریبه را خریدم» بهغایت رایج هستند؛ در اکتبر ۲۰۱۹، این ویدئو سیصدهزار بازدید داشت، درحالیکه ویدئوی آغازگر این ترند در دسامبر ۲۰۱۷ بیش از ۶.۴ میلیون بازدید داشت.
واضح است که خواندن تاریخچۀ زندگیِ آدمها آنقدری رمزآلود و پرکشش است که آدم را برانگیزاند. اما آیا این کار که ازاساس فضولی است اشکالی دارد؟ یا آنطور که کیت کِلِوی منتقد ادبی آبزرور میگوید، «افرادی که خاطرات خود را مینویسند در دل آرزو دارند کسی نوشتههایشان را بخواند؟»
ژوانا بورنز، ۳۵ساله، نویسندهای اهل نیویورک است که دههزار عضو یوتیوب دارد. بورنز بود که، سه سال پیش، جریان خواندن دفتر خاطرات دیگران را در یوتیوب راه انداخت. از آن زمان، او پنج دفتر خاطرات خریده است که هر یک بین ۲۰ تا ۴۰ پوند قیمت داشتند. بورنز میگوید: «دیدن میزان شباهت خود به فردی کاملاً غریبه جذاب است. چشمچرانی و سرککشیدن در افکار خصوصی دیگران برای آدمها جذاب است. در یوتیوب، مردم استوری را دوست دارند، روایت را دوست دارند، حتی یک خاطرۀ روزانۀ معمولی میتواند به نمایشی کوچک تبدیل شود.»
بورنز دربارۀ «وجوه اخلاقی» ویدئوهای خود «بسیار» اندیشیده است و میگوید تمام دفترهای خاطراتی که آنها را به اشتراک گذاشته، بهجز یک مورد، نوشتۀ افرادی بوده که از دنیا رفته بودند. میگوید «اصلاً دلم نمیخواهد اطلاعات فردی کسی را منتشر کنم»؛ او همچنین از افکار «تاریک» دفترهای خاطرات دوری میکند. برای مکنامارا اهمیت دارد که سرانجام خاطرات به کجا میرسد. اما بهشوخی میگوید: «وقتی بمیرم، این افراد [در آن دنیا] به سراغم میآیند و میگویند من دفتر خاطراتشان را خواندهام و آن وقت من میگویم ’ای وای من! من خواندهام؟! واقعاً خود من؟»
دقیقاً سرنوشت دفترهای خاطرات قدیمی در ایبی چه میشود؟ بورنز میگوید گویا بیشتر این دفترها در فروش املاک به دست میآیند. ویکتوریا زنی ۵۸ساله از چلتنهام است که از ۲۰۰۴ مشغول فروش آنلاین دفترخاطرات و نامههای عاشقانه بوده (او خواسته فقط نام کوچکش ذکر شود). او دفترهای خاطرات را از سمساریها و ماشینهای دورهگرد حداکثر ۲۰ پوند میخرد و آنها را آنلاین بین ۳۰ تا ۶۰ پوند میفروشد. میگوید «میروید سراغ یکی از این ماشینهای دورهگرد و جعبهای را پیدا میکنید که خیلی به چشم نمیآید و نامرتب و نمکشیده است، آن را باز میکنید و میبینید پر است از نامههای زردشده‌‌ای که رُبانی هم دورشان پیچیدهاند. گل از گلتان میشکفد». دفتر موردعلاقۀ او خاطرات زنی خلبان و غیرنظامی طی جنگ جهانی دوم بود که آن را چندصد پوند به فردی در آمریکا فروخت.
البته، کم نیستند افرادی که دفتر خاطرات خود را هم میفروشند. در ایبی، دفتر خاطراتی را دیدم که ۲۰۰ پوند قیمت داشت؛ خاطرات او از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ در آن بود اما حاضر نشدند بگویند برای چه آن را میفروشند. اما دربارۀ ماریکا، دختری ۱۶ ساله از لهستان، شانس با من یار بود. او اخیراً دفتر خاطرات یکی از اقوامش را ۴۵ پوند فروخته و میگوید: «متوجه شدیم خیلی از آمریکاییها دوست دارند چنین چیزهایی را بخرند... این فامیل ما هم گفت روش خوبی است که پولی به جیب بزنیم». این دفتر خاطرات بسیار بهروز است؛ خاطرات فرد از ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ در آن نوشته شده است. میگوید «اجازه نداد من دفتر خاطراتش را بخوانم. دوست نداشت من رازهایش را بدانم. اما اینکه یک غریبه در قارهای دیگر آن را بخواند اهمیتی نداشت. آن دو احتمالاً هیچوقت همدیگر را نمیبینند.»
مردی از ویرجینیا دفتر خاطرات نوجوانی لهستانی را خرید. معلوم نیست برای چه؟ هرچند نمیتوان منکر شد که ماجرا همان جریان داغِ فضولیکردن است، بسیاری از جمعکنندگان هدفی بزرگتر دارند. پولی نورت، مدیر ۴۱سالۀ «طرح بزرگ دفترخاطرات» است. از ۲۰۰۷، بیش از دههزار دفتر را نجات داده است. نورت میگوید «بسیاری از مردم از قدیم از اهمیت این دفترهای خاطرات غافل بودهاند».
او معتقد است تاریخدانها با خواندن مجلات میتوانند چیزهای بسیاری دربارۀ افرادِ در حاشیه بفهمند. اما خاطرهنویسهای مدرن هم کمک زیادی به نورت کردهاند، این افراد میتوانند انتخاب کنند که دفترهای خاطرات روزانۀ خود را خیلی سریع در دسترس قرار دهند یا چندین و چند سال آنها را پنهان کنند (جالب آنکه بسیاری از مردم دوست دارند دفتر خاطرات خود را بیدرنگ به اشتراک بگذارند تا افراد دیگر آن را بخوانند). دفتر خاطرات موردعلاقۀ نورت دفتر زنی «کمابیش بیسواد» است که تمام عمر خود را در ماشین کاروانی در کالیفورنیا گذرانده و هنوز زنده است. «نه از پاراگرافبندی خبری است و نه از علائم نگارشی... مستقیم از ذهن روی کاغذ آمده؛ خام است؛ در هیچ یک از تقسیمبندیهای متداول ادبی، جا نمیگیرد اما چیزی جادویی در خود دارد.»