صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ضرورت تمرکز بر ظرفیت سازی در افغانستان

-

ضرورت تمرکز بر ظرفیت سازی  در افغانستان

آنتونی اچ کوردزمن / برگردان: عبدالاحد بهرامی

به نظر می رسد بصورت روزافزونی، شکاف میان اهداف ایالات متحده در افغانستان و توانایی این کشور در دستیابی به آنها در حال افزایش است. حتی در دستاوردهای ظاهری از قبیل موافقتنامه استراتژیک میان امریکا و افغانستان، عدم توانایی ایالات متحده در تعیین اهداف مشخص و منابع مورد نیاز برای تحقق آنها برجسته است.

اختلافات و تنش ها میان دولت آقای کرزی و واشنگتن همچنان به حال خود باقی است. معضل بزرگتر اما در رابطه با حکومت داری در افغانستان و فساد گسترده همچنان رو به کاهش نیست. تلاش ها در مسیر ایجاد نیروهای موثر امنیتی برای افغانستان همچنان با سوال مواجه است؛ شورشیان همچنان بر ادامه خشونت ها مصرند و روابط امریکا با پاکستان به جای آنکه گامی به جلو حرکت کند، دو گام به عقب بر می دارد. در امریکا و برای مصرف سیاست داخلی این کشور، اکنون توافق ضمنی به سمت گرایش به خروج از افغانستان میان دو حزب اصلی جمهوریخواه و دموکرات ها وجود دارد؛ بدون اینکه معمولا آنها به این نکته اعتراف کنند.

اکنون سوال اینست که در آستانه خروج نیروهای خارجی از این کشور، برای دادن امید و اعتماد واقعبینانه برای مردم افغانستان چه کاری می شود انجام داد؟ جواب ها اما، خوشایند نیست و با بیانیه های امیدبخش از سوی مقامات ایالات متحده و آیساف قرابتی ندارد. اما این جواب ها، می توانند جواب هایی برای راه حل های بهتر باشند تا خودفریبی و اهداف غیر ممکن.

مقابله با تهدیدهای بالقوه شورشیان
اولین گام این است که در رابطه با گروه هایی چون طالبان، شبکه حقانی و دیگر گروه ها واقعگرا باشیم. این گروه ها نسبتا گروه های کوچکی اند که در اغلب مناطق مورد حمایت مردم نیستند و آنها بصورت جدی دچار عقب گردهایی شده اند. با آنکه آنها شکست نخورده اند، اما در صورتی که از انشعابات درونی خود شکست نخورند، به دلایلی به این باور خواهند بود که در میدان سیاسی برنده اند.

آنها اکنون می بینند که نیازی ندارند به نیروهای خارجی حمله کنند؛ بلکه منتظر می مانند تا این نیروها خارج شوند. آنها می توانند وزنه سیاسی خود را نه از طریق برخورد نظامی مستقیم با نیروهای امریکایی و ناتو بلکه از راه های دیگری احیا کنند: از قبیل تقویت توانایی های خود در مراکز امن در آنسوی مرز، تمرکز بر نفوذ خود در افغانستان از طریق ارعاب و ترور، حمله بر مقامات و کارمندان دولت افغانستان، بهره بردن از ارتباطات شان با قبایل و زورمندان محلی، تکیه بر نارضایتی های گسترده در شرق و جنوب از دولت مرکزی و بهره برداری از مزیتی که تجارت مواد مخدر برای آنها به ارمغان می آورد.

همانند ویتنام، شورشیان می توانند پس از خروج نیروهای ناتو و امریکایی از افغانستان، بار دیگر بر بعضی مناطق پشتون نشین تسلط یابند. طوری که وبسایت شورشیان به خوبی واضح می سازد، در صورتی که صلح برای شورشیان پیروزی در بر نداشته باشد، آنها علاقه ای به این صلح ندارند. در واقع، آنها هم اکنون مدعی پیروزی هستند.

آنها ممکن است در بازی مذاکرات صلح شرکت کنند تا خروج نیروهای خارجی را تسریع بخشند؛ در میان افغان تفرقه بیاندازند و برای خود جایگاه سیاسی کسب کنند. شرکت در مذاکرات صلح به معنای آن نیست که آنها خشونت را ترک کنند و از حملات دراماتیک خود به هدف متقاعد ساختن افغان ها و افکار عمومی در غرب به اینکه آنها تهدید بالقوه ای اند، دست بکشند.

آنها همچنان مقامات افغانستان را هدف قرار خواهند داد؛ به هر جایی که ممکن باشد نفوذ خواهند کرد؛ و روابط خود را با گروه های تروریستی پاکستانی مستحکمتر خواهند کرد. مذاکره با طالبان به تعبیر دیگر به منزله کمک به استمرار جنگ است. زمانی که نیروهای خارجی در دور اول افغانستان را ترک کنند، آنها یا حضور خود در مناطق شرقی و جنوبی را دوباره احیا می کنند و یا هم دستاوردهای کنونی نیروهای خارجی و افغان را با تهدید مواجه می سازند.

در رابطه با پاکستان، هیچ اطمینانی وجود ندارد به اینکه ایالات متحده بتواند با کمک های مالی خود رهبران پاکستان را وادار سازد تا در افغانستان از خود همکاری نشان دهد. با خروج نیروهای امریکایی، هر نوع توافقی در مناطق مرزی با توجه به جانب پاکستانی صورت گیرد و تداوم حملات هواپیماهای بدون سرنشین و یا درگیری در مناطق مرزی، بار دیگر ریسک تیره شدن روابط پاکستان و امریکا را به وجود خواهد آورد. در صورتی که شورشیانی که در پاکستان فعالیت دارند، خود این کشور را هدف قرار ندهند، اسلام آباد این گروه ها را هدف حمله قرار نخواهد داد.

حفظ کردن، تامین امنیت و پشتیبانی
اگر بنا باشد که راه حلی وجود داشته باشد؛ آن پذیرش این واقعیت خواهد بود که استراتژی کنونی بصورت تقریبا قطعی در تامین امنیت در جنوب و شرق افغانستان ناکام خواهد بود. این به معنای تسلیم نیست؛ بلکه به معنای ضرورت تمرکز منابع و تلاش های نیروهای خارجی و افغان بر مناطقی است که بصورت عمده در سلطه دولت افغانستان قرار دارد.

این به معنای آنست که باید بصورت بالقوه ای بر تفاوت ها و شکاف های موجود میان پشتون های طرفدار طالبان با پشتون های طرفدار دولت مرکزی توجه صورت گیرد و از آن در تضعیف طالبان بهره برداری شود. همچنان باید بصورت هدفمندانه و سازمان یافته ای نیروها و عناصر ائتلاف شمال بازسازی شود تا بتوانند بعد از خروج نیروهای امریکایی و ناتو به عنوان نیروهای مقابل در موازنه قدرت علیه طالبان عمل کنند. به جای استراتژی قبلی "پاکسازی، بازسازی و حفظ کردن"، این به معنای "حفظ کردن، تامین امنیت، و پشتیبانی" است.

ایجاد ارتش قابل تمویل از اکنون
یکی از راهکارهای کلیدی در راستای استراتژی درست این است که نیروهای امنیتی افغانستان به جای کاهش و افزایش مقطعی، از همین حالا نیرویی قابل تمویل و در عین حال کارآمد ساخته شود و به جای اینکه این نیروها به 352000 سرباز افزایش داده شود و پس از آن دوباره به 230000 نفر کاهش یابد، از همین حالا به اصلاح ساختار آن آغاز شود.

این به آن معنا است که باید نیروهای امنیتی افغان بر اساس بودجه ای ایجاد شود که واقعا از سوی کمک کننده ای غربی پرداخته می شود نه اینکه صرفا به وعده متکی باشد، اما تضمینی برای عملی شدن آن وجود ندارد. و این به این معنا است که باید با آگاهی بر این نکته که بخش اعظم نیروهای پولیس همچنان فاقد کارامد و فاسد خواهند بود، بر آموزش نیروهای ارتش تمرکز صورت گیرد.

برای تقویت سلطه دولت مرکزی افغانستان، باید از هم اکنون موقعیت دولت مرکزی و نیروهای ارتش بر مناطقی که تحت کنترول دارد، مستحکم تر گردد، به جای اینکه حضور ضعیف دولت به مناطقی توسعه داده شود که به آسانی می تواند بعد از خروج نیروهای خارجی از افغانستان مورد یورش و تهاجم طالبان قرار گیرد. ارتش افغانستان باید دارای آن حجمی باشد که همکاران بین المللی و کمک کنندگان بتوانند بصورت موثر از عهده تمویل آن برآیند و بیشتر از وعده و وعیدهای محض تعهد نمایند.

اتکا بر نیروهای چهره های پرنفوذ محلی
از جنبه های مختلف امنیتی و سیاسی، چشم اندازی نگران کننده ای وجود دارد. بر این اساس، یکی از راهکارهای موجود در برابر حامیان غربی افغانستان می تواند پذیرفتن زایش و احیای دوباره نیروهای وابسته به چهره های پرنفوذ محلی باشد. نیروهای وابسته به اقوام، قبایل و فرقه های مختلف باید تا در حد اعظمی که امکان دارد، به دولت مرکزی در کابل متعهد و وفادار بمانند.

هر نوع کمکی به این نیروها باید بصورتی باشد که سوء استفاده از قدرت را که در گذشته این نیروها مرتکب می شده اند، به حداقل برسد. اما نکته ای که مسلم است اینست که طالبان تنها توسط دولت مرکزی مهارشدنی نیست. بلکه در این راستا باید میان مراکز متعدد قدرت که دارای منافع متفاوت قومی، قبایلی و فرقه ای اند، توازن ایجاد گردد.

نمی توان مطلقا بر انتخابات ها و دولت مرکزی تکیه کرد؛ بلکه باید بر حمایت مستقیم عناصر موثر و کارآمد در ساختار دولت افغانستان در مناطق مختلف کشور اتکا شود. ایالات متحده و سایر متحدان این کشور در جنگ افغانستان، نباید دولت مرکزی افغانستان را تنها بگذارند و از آن قطع امید کنند و این امید را نیز نباید از دست دهند که انتخابات ها می توانند تا حدودی تاثیرات عملی بر نتیجه جنگ داشته باشند.

با آنهم، ما نباید هیچ گونه توهمی درباره حامد کرزی و یا هر گزینه دیگری به جای وی داشته باشیم. هیچ رهبری در افغانستان نمی تواند بصورت مطلق از پایتخت بر سراسر کشور حکم براند؛ محض به این دلیل که با انتخابات به قدرت رسیده اند. سیستم قانوگذاری بصورت واقعی در اکثر نقاط افغانستان معنایی فراتر از کلمه ندارد و تعهد دولتمردان افغانستان به اصلاحات و تغییرات بنیادین در روش حکومت داری جامعه عمل نخواهد پوشید.

در حالی که نیروهای ایالات متحده امریکا و ناتو در حال ترک کردن افغانستان هستند، میزان سلامت و ظرفیت کنونی در حکومت داری افغانستان کنونی –با همه فساد و نواقصی که در آن وجود دارد– بسیار دشوار است که توسط خارجی ها حفظ شود و بنابراین، باید هر نوع پیشرفتی عمدتا بصورت خودجوش و اختیاری از درون ایجاد شود.

چالش اصلی اکنون اینست که باید بهترین عناصر اداری و سیاسی در ساختار دولت مرکزی، نهادهای محلی و ولایتی، ولسوالی ها و ادارات شهری حمایت و تقویت شود. بر این اساس، این بسیار مهم خواهد بود که تا راه هایی جستجو شود تا بصورت مستقیم با رهبران افغان در خارج از ساختار دولت مرکزی در کابل کار شود و از آنها حمایت صورت گیرد؛ مراکز محلی قدرت ایجاد گردد و از حکومت های محلی که به اندازی کافی این توانایی و ظرفیت را دارند تا در برابر تهدیدها مقاومت کنند، به بقای خود ادامه دهند و از حمایت های مردم مناطق محلی برخوردار باشند، حمایت شود.

در شرایطی که ایالات متحده، کمک کننده های غربی افغانستان، سازمان های غیر دولتی، در شرایطی که روند کمک های خود به افغانستان را از طریق اجرا و مصرف مستقیم پایان می دهند؛ یکی از عمده ترین مسائلی که آنها باید به آن عمل کنند اینست که باید همه این کمک ها از طریق دولت افغانستان صورت گیرد و برای مصارف هزینه شود. کمک مالی باید به آنهایی در ساختار دولت افغانستان صورت گیرد که امنیت و ثبات ایجاد می کنند و می توانند نشان دهند که آنها می توانند این کمک های مالی را بصورت موثر استفاده کنند. با تاسف، حال برای اینکه تلاش کنیم افغانستان را از زیربنا بسازیم و اشتباهات را جبران کنیم، بسیار دیر است.

اصلاح روند کنونی کمک ها
و سرانجام کمک های مالی کشورهای غربی برای افغانستان یک موضوع بسا حیاتی است. در حالی که ایالات متحده امریکا، کشورهای شامل ماموریت آیساف و سایر کشورهای کمک کننده در حال قطع و یا کاهش کمک های شان به افغانستان هستند، هیچ کسی نمی داند، اقتصاد، نیروهای امنیتی، نظام حکومتی افغانستان تا کدام اندازه و چه زمانی به مرز واقعی از هم فروپاشی خواهد رسید.

اما این واضح است که به استثنای اقتصاد مواد مخدر، تقریبا همه رشد اقتصاد افغانستان در جریان یک دهه اخیر، بر مصارف نیروها و نهادهای خارجی مستقر در این کشور متکی بوده است. اکنون این مشخص است که 2014 برای جاده ها و مناطق دورافتاده افغانستان امنیت به ارمغان نخواهد آورد؛ به تجارت مواد مخدر در این کشور پایان نخواهد داد و شرایطی را ایجاد نخواهد توانست که منابع و هزینه های عمده بر صنعت استخراج معادن و توسعه آن برای انکشاف کشور هزینه شود.

بسیار محتمل خواهد بود که طالبان و سایر گروه های شورشی بر جاده های ارتباطی اصلی با پاکستان تسلط خواهند داشت؛ چه آنکه یا در این جاده ها نیروهای امنیتی و پولیس سرحدی حضور نخواهند داشت و اینکه دولت افغانستان و نیروهای پولیس این کشور بیشتر از اکنون متعهد و درستکار نخواهد بود. همچنان بسا محتمل خواهد بود اینکه ایالات متحده امریکا، متحدان آیساف و سایر کمک کنندگان اکنون به یاری افغانستان تعهد کنند اما در اینده نخواهند و نتوانند به این تعهدات خود وفا کنند؛ چه آنکه قانونگذاران و مردم این کشورها خواهند دید که کمک هایی که از آنها جمع می شود در افغانستان به هدر می رود و از طریق کانال های فساد به خارج از آن کشور می رود.

اکنون سوال اینجاست که برای انکه کمک ها بصورت کمابیش نسبی موثر باشد و بصورت درست هزینه شود، باید چه راهکاری از سوی کشورهای کمک کننده به شمول متحدان آیساف، ایالات متحده، بانک جهانی و سایر دونرها روی دست گرفته شود و بصورت مشخص چه روش از کمک ها دنبال شود تا تضمین شود که این کمک ها می توانند در انتظارات حداقلی خود موثریت داشته باشد. در این رابطه جدا از فساد موجود فرض شده در دولت افغانستان، باید روش کمک ها بصورت مورد اصلاح و بازنگری قرار گیرد تا در مناطقی به مصرف برسد که واضح باشد که موثریت کافی را دارد.

پایان دادن به توهم
حتی اگر ایالات متحده امریکا، متحدان ناتو و آیساف آن، کمک کنندگان افغانستان و دولت افغانستان با این واقعیت ها واقف باشند، چشم انداز موفقیت و پیروزی نامطمئن و محدود خواهد بود. اهداف ایالات متحده مبنی براینکه افغانستان باید به اندازه کافی به خودکفایی امنیتی برسد، بسیار متفاوت تر و کمتر از آن اهدافی است که ایالات متحده و متحدان آن قبلا دنبال می کردند و یا اینکه اکنون ادعا دارند که آن را دنبال خواهند کرد. واقعیت اینست که این افغانستان، آنی خواهد بود که دستکم تا حدودی بتوان امیدوار بود که افغان ها در آن بتوانند زندگی کنند و بخش اعظم مردم این کشور حفاظت شود. ادامه استراتژی و توهمات کنونی، تقریبا هیچ امیدی را نمی تواند در بر داشته باشد.

دیدگاه شما