صفحه نخست » مقالات » خواست دموکراسی؛ نیروی بازدارندهی استقرار مجدد امارت اسلامی
خواست دموکراسی؛ نیروی بازدارندهی استقرار مجدد امارت اسلامی
- ستار سروش
رخداد ۱۱ سپتامبر به رغم آنکه یک فاجعهی تمامعیار برای ایالات متحده آمریکا و جامعهی بشریت بود و در کنار زیانهای مالی منجر به مرگ بیش از سه هزار نفر شد، در افغانستان اما سرچشمهی تحولات و دگرگونیهای ژرفی گردیده است؛ دگرگونیهایی که در تاریخ این کشور بیسابقهاند. این رخداد سرآغاز پیریزی نظم نوین سیاسی برای افغانستان گردید. آمریکای خشمگین از این رخداد، سیاست «جنگ علیه ترور» را اتخاذ کرد و خواست درس مختصری به گروه طالبان بدهد. لذا تصمیم گرفت با مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد به افغانستان حمله کرده و بنیادهای امارت اسلامی را ویران کند. زوال امارت اسلامی نقطهی آغاز ظهور نظم نوین سیاسی در افغانستان گردید و در سایهی این نظم سیاسی و به حمایت جامعهی جهانی دستاوردهای درخشانی در تمام عرصه ها بوجود آمدند. منظور از دستاوردها، همان ارزشهاییاند که انسان افغانی را صرف نظر از زن یا مرد بودن دست کم در ساحهی نظر و در ساختار حقوقی قدرت برابر دانسته و تمهیدات حقوقی دموکراتیک چرخش نخبگان سیاسی را فراهم کرده و امکان زیست جمعی مسالمتآمیز در یک محیط سیاسی متکثر از لحاظ قومی، زبانی و مذهبی را فراهم میکنند. اکنون اما با گذشت دو دهه از شکلگیری نظم نوین سیاسی در افغانستان، دستاوردهای این دو دهه در معرض تهدید قرار گرفته و در صورت غفلت و سهلانگاری مردم و اصحاب قدرت و فرهنگ بازگشت به گذشته و به نقطهی عزیمت و آغاز همه چیز از نو و از صفر کاملاً منتفی نگردیده است. خشونت و جنگ در کشور افزایش چشمگیر داشته و جدول زمانی خروج سربازان خارجی به طالبان انگیزهی بیشتر در امر فتح افغانستان از راه نظامی را داده است. نگرانیهای مردم و اهل سیاست کشور را بسیار عریان میتوان در اظهار نظرهایشان دید. نظام سیاسیای که بنیاد آن دو دهه پیش گذاشته شد، اکنون در معرض تهدید جدی قرار گرفته است و در صورت عدم کاربست خرد و عقلانیت سیاسی از سوی جامعه و دولت، با چالش خطرناک فروپاشی و اضمحلال رو به رو خواهد شد؛ فروپاشیای که اگر اتفاق بیفتد وطن تبدیل به جهنم سوزانی خواهد شد. آنچه اما در میان این همه ناامیدی، نگرانی، اضطراب و ترس از بازگشت به گذشته اندکی مایهی امیدواری است، شکلگیری خواست دموکراسی در طی این دو دههی گذشته در میان شهروندان افغانستان است. با وجود فهم مخدوشی که برخی شهروندان کشور از مفهوم دموکراسی دارند و آن را مترادف با فساد اخلاقی و بیبند و باری و دشمن درجه یک آموزههای دینی میدانند و نهادینهشدن آن را به حال کشور و مردم زیانبار میبینند، در طی این دو دههی گذشته و به مدد و میانجی گسترش آموزش و پرورش، افزایش نهادهای آموزشی، پیوندخوردن افغانستان با جامعهی بشری و گسترش ارتباطات اکثریت شهروندان کشور طعم شیرین میوهی آزادی در سایهی سرو دموکراسی در باغسار ارزشهای جهانشمول بشری را چشیدهاند و تحت هیچ شرایطی حاضر به تعویض دموکراسی با امارت اسلامی نیستند. دموکراسی برخلاف برداشت کسانی که آنرا برای کشور زیانبار میبینند و معتقداند این دانشواژه یک اصطلاح وارداتی از غرب است و برای نابودی ارزشهای اسلامی به افغانستان وارد گردیده است، نظام سیاسی است که توزیع عقلانی قدرت، ثروت و دانش در درون سازوکارهای آن تعبیه شده و مردم/دموس را در مرکز ثقل قدرت و به عنوان منبع مشروعیت سیاسی قرار میدهد. اکثریت شهروندان افغانستان به این نکته آگاهاند و رفاه و آسایش خویش را در استقرار و نهادینهشدن ارزشهای دموکراتیک میبینند و هیچگونه دلبستگی و علاقهای نسبت به امارت اسلامی یا هر نوع نظم سیاسی دیگر که مردم را از مرکز ثقل قدرت و سیاست به حاشیه رانده و صرف برای یک اقلیت کوچک نخبگان مایهی عیش و عشرت اند ندارند. خواست دموکراسی یک خواست قدرتمندی است که در طی این دو دهه در کشور شکل گرفته و گسترش آموزش و پرورش عمومی و بلندرفتن سطح آگاهی جامعه مردم را نسبت به مزایای این نوع نظم سیاسی آگاه کرده است. رشد خرد تکنولوژیک و ابزاری انسان مدرن و پدیدهی جهانیشدن، انسان افغانی را نیز در معرض انواع و اقسام گوناگون سبکهای زندگی قرار داده و سبک زندگی امارتخواهان اکنون هیچگونه جاذبهای در مقایسه با سبک زندگی دموکراتیک برای مردم این کشور ندارد. زن افغان که به لحاظ جمعیت نیمی از پیکر جامعه را تشکیل میدهد هرگز و به هیچ عنوان خواهان بازگشت به گذشته و به دوران امارت اسلامی نیست؛ چون این بازگشت برای وی به معنای ازکفرفتن قدرت تصمیمگیری فردی و جمعی او است و تنها دموکراسی است که به وی این امکان را میدهد که مستقلانه و آزاد نسبت به سرنوشت فردی و جمعی خویش تصمیم بگیرد. این موضوع اکنون تبدیل به آگاهی زن افغان گردیده و تحت هیچ شرایطی وی نمیخواهد که مزایای زندگی مستقلانه و قدرت تصمیمگیری را از دست بدهد. به همین خاطر است که از دموکراسی حمایت کرده و خواست دموکراسی از تقاضاهای جدی زن افغان است. نسل جدید این کشور هم دغدغههایش با زن افغان مشترک است. این نسل به دنبال فرصتهای بیشتر تحصیلی و آموزشی است تا بتواند به میانجی آن زندگی آبرومندانه مثل نسل نو سایر کشورهای دنیا داشته باشد. از اینکه این نسل با تجربه امارت اسلامی آشنا است، باور دارد که با مرکب امارت نمیتوان به دهکدهی خوشبختی و رفاه و آسایش رسید. لذا به دموکراسی به عنوان تنها گذرگاهی که میتواند این نسل را به مسیر مقصود و نظم سیاسی مطلوب برساند مینگرد. قصهی گروههای قومی گوناگون ساکن در این کشور نیز به همین منوال است. گروههای قومی باور دارند که نظم سیاسی مبتنی بر امارت اسلامی ظرفیت مدیریت تکثر قومی موجود در کشور را ندارد و تنها دموکراسی است که از امکان و توانایی فراهمآوری زیست جمعی مسالمتآمیز در کشور برخوردار است. این گروهها امارت اسلامی را قاتل تکثر و تنوع کشور دانسته و دموکراسی را شایستهترین نظام سیاسی برای مدیریت عقلانی و خردمندانه جامعهی متکثر افغانستان میدانند. تمام گروههای سیاسی و اجتماعی که در کشور زندگی میکنند در خواست دموکراسی و بیزاری از امارت اسلامی وجه مشترک دارند. بنابراین، نیروی خواست دموکراسی یکی از عوامل قدرتمندی است که میتواند جلو استقرار مجدد امارت اسلامی را گرفته و هرگز برای کسانی که سودای باطل تأسیس امارت اسلامی در سر دارند مجال رسیدن به خواستههایشان را ندهد. خواست دموکراسی در وضعیت موجود برای دولت یک امتیاز است و در صورتیکه کارگزاران نظام سیاسی و حلقهی تصمیمگیری سیاسی به الزامات عقلانیت سیاسی تن دهند میتوانند از این خواست در جهت سرکوب گروههای تروریستی و شورشیان استفاده کرده و پایههای نظام سیاسی کنونی را بیشتر تقویت کنند. طالبان اکنون چندان جایگاه و پایگاه اجتماعی استواری در میان تودهها ندارند و خواست دموکراسی وجه اشتراک اکثریت گروههای سیاسی و اجتماعی ساکن در این کشور است. لذا به تنها چیزی که در وضعیت موجود میتوان امیدوار بود و برای بقا و دوام نظم سیاسی کنونی دلخوش، همین خواست دموکراسی در میان تودههای مردم است و اکثریت شهروندان کشور بهروزی افغانستان را در تقویت بنیادهای دموکراسی موجود میبینند.
دیدگاه شما