صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پس‌منظر تاریخی و دورنمای آینده افغانستان

-

پس‌منظر تاریخی و دورنمای آینده افغانستان

فارن پالیسی / برگردان: عبدالاحد بهرامی

افغانستان تمام ویژگی های این تعبیر حکیمانه وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا در دوره جنگ جهانی دوم را در خود جمع دارد، که گفته بود: "کسانی که توفیق را ندارند که از تاریخ یاد بگیرند، محکوم به تکرار آن هستند." تاریخ افغانستان سرشار از رویدادها و وقایع عبرت انگیز و آموزنده است.

بریتانیای کبیر درسی را که از جنگ اول افغان ها با انگلیس (1839-1842) به سختی فرا گرفته بود، فراموش کرد و سرانجام و به پیامدهای ناگوار جنگ دوم افغان و انگلیس (1878-1880) گرفتار شد. نظام کمونیستی در افغانستان که در یک کودتای نظامی در سال 1978 قدرت را در دست گرفت، به نظر نمی رسید از تجربه شکست خورده مدرنیزه کردن و اصلاحات شاه امان الله (1919-1929) آموخته باشد؛ چه آنکه این نظام تحت حمایت مسکو، با رویکرد رادیکالی اقدام به تحمیل تغییرات مورد نظر خود کرد و در سرکوب وحشیانه ای درگیر شد که به سرعت واکنش خشونت آمیزی را در سراسر افغانستان علیه نیروهای اشغالگر بسیج کرد؛ خشونت ها و خیزش عمومی که حیات و بقای رژیم جدید را با تهدید مواجه ساخت و زمینه فروپاشی آنرا فراهم ساخت.

در پایان سال 1979، اتحاد جماهیر شوروی با تحلیل و ارزیابی خوشبینانه ای و با استراتژی که درک درستی از شرایط افغانستان نداشت، به مداخله نظامی در این کشور دست زد. استراتژی روس ها در ابتدا بر عملیات نظامی محدود و در یک زمان کوتاه استوار بود، اما چنین برداشتی ساده انگارانه و سطحی بی اساس از آب درآمد و شکست سنگینی را برای یکی از عمده ترین قدرت های جهان به دنبال داشت.

این وضعیت، در واقع، ناشی از فقدان واقعبینی آشکار اتحاد جماهیر شوروی در بررسی از تاریخ افغانستان بود. در تاریخ معاصر، به نظر نمی رسد که ایالات متحده و متحدان آن در ناتو در زمانی که پس از حملات تروریستی یازدهم سپتمبر سال 2001، مداخله نظامی بین المللی در افغانستان را آغاز کردند، از اشغال افغانستان توسط شوروی ها به درستی آموخته بودند و حقایق تاریخی را به درستی در این تهاجم نظامی در نظر گرفته بودند. حال، افغانستان و متحدان بین المللی آن با پروسه دشوار و چالش برانگیزی برای کاهش و سرانجام خروج نیروهای خارجی و انتقال مسئولیت های امنیتی به نیروهای داخلی و انتقال در بخش های سیاسی و اقتصادی روبروست.

اکنون این سوال برجسته می شود که آیا در شرایط کنونی افغانستان، تاریخ این کشور چه چیزی را برای آموختن دارد؟ یک نهاد پژوهشی در ایالات متحده امریکا، اخیرا با انتشار مطلبی به مقایسه شباهت ها و تناقض های حال و گذشته افغانستان پرداخته است و به درس هایی که می توان از پسمنظر تاریخی این کشور برای بهره گرفتن در شرایط کنونی این کشور و روند جاری انتقال در آن آموخت. این پژوهش، بر تغییر استراتژی شوروی سابق در افغانستان و سرانجام خروج آن از این کشور (1986-89م) و متعاقب آن شکست دولت دکتر نجیب الله (1989-92م) که از حمایت شوروی برخوردار بود، تمرکز کرده است.

البته هر درسی از تاریخ باید با دقت و ظرافت و آگاهی کامل از وضعیت فعلی و تفاوت های عمده آن با گذشته در تجارب معاصر تطبیق شود. با این حال، یافته های این پژوهش، درس هایی از تاریخ افغانستان را بر می شمرد که می تواند بر برنامه ریزی روند انتقال جاری در این کشور و مسیر پیش رو در آینده مفید و روشن کننده باشد.

اول، دولت و جغرافیا: لازم است برخی از اسطوره ها و تصورات غلط واضح و روشن شود. افغانستان از لحاظ جغرافیایی کشوری به خوبی تعریف شده است که مرزهای آن در طول دوره های طولانی از درگیری ها و مقاومت ها در برابر قدرت های خارجی، به ویژه امپراتوری بریتانیا و روسیه شکل گرفته است.

از سال 1747 میلادی به بعد، این کشور در مقایسه با بسیاری از همسایگان خود از جمله پاکستان، دارای تاریخ طولانی تری به عنوان یک قلمرو ملی با حدود معین و متمایز بوده است. در حالی که پاکستان در سال 1947 در دو بخش جداگانه و با مرزهای مصنوعی و جدیدا تعریف شده ای شکل گرفت؛ و یا کشورهای آسیای مرکزی در شمال افغانستان که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در پایان سال 1991 شکل گرفتند. افغانستان بر خلاف برخی از کشورهای همسایه خود، هرگز با یک جنبش عمده تجزیه طلب درگیر نبوده است.

با آنکه تاریخ افغانستان مملو از انتقال غیرمسالمت آمیز قدرت است، اما دوره های باثباتی از حکومت داری و اقتدار دولتی در گذشته این کشور دیده می شود. تاریخ افغانستان در دوره 1933-1973م، نشان می دهد که این کشور می تواند تحت نظام واحد و یکپارچه و بصورت پایدار و موثر اداره شود.

در این دوره نظام سلطنتی در این کشور حاکم بود. نظام سلطنتی افغانستان به حومه شهر نفوذ و ریشه عمیق نداشت و در عرصه توسعه کشور نیز بسیار موفق نبود. اما این نظام توانسته بود صلح و نظم نسبی را برقرار و حفظ کند؛ در حوزه داخلی و هم خارجی به عنوان دولت و نظام مشروع رسمیت داشت؛ بر مرزهای خود بصورت نسبی کنترول داشت؛ در شرایط و جایگاه خاص و دشوار، دیپلماسی مستقلی را از خود در پیش گرفت و فعالیت های خارجی را در آن کشور محدود ساخته و تحت کنترول درآورده بود.

همه دولت های بعد از نظام سلطنتی در دوره های بعدی در افغانستان، در بسیاری از این امور موفقیتی نداشته اند و همواره تقلا کرده اند تا به این پیروزی ها دست یابند و بتوانند با احیای اقتدار دولتی، ثبات، نظم و امنیت را در قلمرو تحت سلطه خود برقرار سازد.

دوم، انتظار توسعه در آینده: انتظارها و توقعات درباره میزان سرعت روند توسعه این کشور باید تعدیل گردد. تلاش های بیش از حد بلند پروازانه کشورهای غربی و جریان های داخلی افغانستان برای اصلاحات از طریق زمانبندی کوتاه مدت و غیرواقع بینانه به ویژه در مناطق روستایی و در حوزه هایی که منجر به برخورد و تنازع با قدرت های نهادینه شده محلی می شود، منجر به ایجاد واکنش های تدافعی از درون جامعه و جریان های سنتی می شود. این اقدام ها و برنامه ها که بر عواملی از قبیل مذهب، فرهنگ، و نقش زنان تاثیرگذار است، تاکنون با واکنش های تند و واپسگرایانه ای مواجه شده است که گاهی برای چندین دهه متوالی، منجر به توقف روند توسعه شده است.

سوم، همسایگان افغانستان: احتمال اینکه رقابت های غیرسازنده منطقه ای و نقش تخریبی احتمالی کشورهای همسایه افغانستان بر روند انتقال مسئولیت های امنیتی و سیاسی از خارجی ها به خود افغان ها تاثیر سوء بگذارد، کاملا محتمل است. تجارب تاریخی و شرایط کنونی پاکستان نشان می دهد که ممکن است این کشور درباره روند جاری صلح خوشبین نباشد و از آن بصورت بالقوه حمایت نکند. از سوی دیگر، حضور هند در افغانستان همواره یکی از دغدغه های اصلی پاکستان بوده است و به نظر می رسد با خروج نیروهای ناتو از افغانستان، این دغدغه پاکستان همچنان به قوت خود باقی خواهد

بود. همچنان ایران و تا حدود کمتری کشورهای دیگر منطقه نیز ممکن است برای دوره پس از انتقال در بعضی زمینه ها چالش برانگیز باشند، اما رویهم رفته احتمال اینکه این کشورها نقش سازنده تری را در افغانستان بازی کنند، نیز بصورت بالقوه ممکن است و این برای کابل و متحدان غربی آن امیدبخش است. اما با توجه به پسمنظر خروج نیروهای شوروی از افغانستان، این نگرانی همچنان برجسته می شود که حل بحران داخلی در این کشور همزمان با خروج نظامی نیروهای خارجی کار ساده ای نخواهد بود.

انستیتوت صلح ایالات متحده امریکا، اخیرا با انتشار مطلبی به مقایسه شباهت ها و تناقض های حال و گذشته افغانستان پرداخته است. یافته های این پژوهش، درس هایی از تاریخ افغانستان را بر می شمرد که می تواند بر شرایط جاری، برنامه ریزی روند انتقال در و مسیر پیش رو در آینده این کشور مفید و روشن کننده باشد.

چهارم، انتخابات 2014: تاریخ افغانستان نمونه های زیادی از بحران های مزمن، درگیری و خشونت بر سر انتقال قدرت و جانشینی را در خود ثبت کرده است. از سال 1933 میلادی تاکنون هیچ موردی از انتقال مسالمت آمیز قدرت در این کشور وجود ندارد و از سال 1747 میلادی تا عصر حاضر فقط سه بار انتقال قدرت از یک حاکم به حاکم بعدی بصورت مسالمت آمیز و بدون خشونت صورت گرفته است. از مجموع هشت رهبر در جریان سال های 1973 تا 2001، به استثنای یکی از آنها، همه بصورت وحشتناک و در رویدادهای خشونت بار جان خود را از دست دادند و یا هم به تبعید رفتند.

بنابراین، تاریخ چالش های پیش رو و مرتبط با انتقال سیاسی و امنیتی در سال 2014 را برجسته می سازد و بر ضرورت آماده سازی انتخابات شفاف و عادلانه و استراتژی سیاسی برای برگزاری انتخابات آزاد و سالم تاکید می کند. اگر انتخابات پیش رو بصورت مسالمت آمیز و موفقیت آمیز برگزار شود و تحولات سیاسی پس از انتخابات خشونت به دنبال نداشته باشد، انتخابات ریاست جمهوری سال 2014، یک رویداد بی سابقه ای از انتقال مسالمت آمیز قدرت در تاریخ معاصر افغانستان خواهد بود.

پنجم، نیروهای امنیتی: دوره پس از خروج نیروهای شوروی، پتانسیل ها و محدودیت های نیروهای امنیتی افغان را نشان می دهد: حفظ کابل و دیگر شهرهای بزرگ احتمالا چیزی است که می توان امیدوار بود، نیروهای امنیتی افغان از عهده آن برآیند. با توجه به اینکه ارتش افغانستان از تنش های ناشی از ساختار قومی کشور آسیب پذیر است، عمده ترین تهدیدهایی که متوجه ثبات و امنیت افغانستان است، احتمالا با نیروهای امنیتی این کشور در دوره روند انتقال و برگزاری انتخابات و یا بعد از آن مرتبط خواهد بود.

ششم، گروه‌های شبه نظامی: تجربه افغانستان در دوره تهاجم نیروهای شوروی و پس از خروج ارتش شوروی، در زمانی که شبه نظامیان غیر رسمی بصورت مهارگسیخته ای تجهیز و مسلح می شدند، نشان می دهد که در صورتی که روش های مشابهی در پیش گرفته شود، خطرهایی بالقوه ای در پیش خواهد بود. چنین رویکردهایی، با توجه به اتکا به جنگسالارها و فرماندهان گروه های شبه نظامی و رفتارهای فرصت طلبانه و درنده خوی بسیاری از این گروه ها می تواند امنیت و ثبات افغانستان را در درازمدت با تهدید مواجه سازد. بوجود آمدن و شکل گرفتن نوعی از "بازار معاملات سیاسی" بر مبنای معاملات قبیلوی و کوته نگرانه که در بعضی از کشورهای افریقایی دیده می شود، منجر به ایجاد ثبات و پایداری در بخش امنیت و سیاست نخواهد شد.

چنین فضای سیاسی که در آن از اعمال نفوذها و پارتی بازی های گروهی، فرقه ای و قومی با رویکردهای کوتاه مدت در عرصه اداره امنیتی و سیاسی کشور برای بهم نگهداشتن گروه های قومی و منافع منطقه ای و قومی استفاده می شود و گروه های دخیل بصورت مکرر و گاه از راه های خشونت آمیز وارد معامله می شوند و یا به هم پشت می کنند، هیچگاه منجر به ایجاد ثبات پایدار نخواهد شد و بستر و زمینه درستی را برای انتقال موفقیت آمیز و پیشرفت پایدار سیاسی فراهم نمی کند.

هفتم، رهبری موثر داخلی: در تاریخ افغانستان، برای رسیدن به نتایج مثبت و سازنده در زمان تغییر و گذار سیاسی و از جمله خروج نیروهای خارجی از این کشور، همواره وجود رهبری موثر و کارامد داخلی که اهداف در سطح ملی را دنبال کند، حیاتی بوده است. تجارب بین المللی نیز اهمیت رهبری ملی موثر در دوره های انتقال را برجسته می سازد، طوری که در گزارش توسعه جهانی سال 2011 در رابطه با بحران ها، امنیت، و توسعه بر آن تاکید شده است.

هشتم، کمک‌های خارجی: افغانستان در طول تاریخ خود در اشکال مختلف به حمایت مالی از خارج آن کشور و حامیان بین المللی و منطقه ای خود وابسته بوده است و روند کنونی انتقال و دوره پس از آن، از این قاعده مستثنی نخواهد بود. در حالی که کمک های مالی بین المللی برای افغانستان مطمئنا از میزان فوق العاده بالایی که در جریان یک دهه گذشته به این کشور سرازیر می شد، کاهش خواهد یافت، اما قطع ناگهانی و یا کاهش شدید کمک ها و پشتیبانی مالی، فنی و تسلیحاتی خارجی به منزله سرآغازی برای فاجعه تمام عیار برای این کشور خواهد بود. به عنوان نمونه، در سال های 1991-1992 زمانی که اتحاد جماهیر شوروی در روزهای پایانی عمر حکومت نجیب الله، آخرین رییس جمهور تحت حمایت مسکو، تمام کمک های خود برای دولت کابل را قطع کرد، حکومت نجیب الله به سرعت سقوط کرد.

نهم، اقتصاد: اقتصاد افغانستان در شرایط حاضر در مقایسه با دوره های حضور نیروهای شوروی در افغانستان و بعد از آن، به مراتب در وضعیت بهتری قرار دارد. در جریان یک دهه گذشته، اقتصاد افغانستان بصورت قابل توجهی بهبود یافته و به سرعت رشد کرده است، در حالی که در دهه 1980 و همچنان در اوایل دهه 1990، زیربناهای اقتصادی این کشور و منابع اقتصادی در مناطق دورافتاده و روستاهای کشور بصورت گسترده ای تخریب شد و مهاجرت های دسته جمعی به یک بحران تمام عیار انسانی تبدیل شده بود. با توجه به تجارب گذشته، در جریان سال های آینده باید از پیامدهای بی ثبات کننده و ناگوار بروز بحران اقتصادی احتمالی در افغانستان جلوگیری شود، موضوعی که تا حدود زیادی به حفظ ثبات سیاسی کشور، جلوگیری از بدتر شدن وضعیت امنیتی و ایجاد و تقویت اعتماد عمومی در میان گروه ها و احزاب بستگی خواهد داشت. در این صورت، کشورهای حامی افغانستان می توانند با اجتناب از کاهش آنی کمک ها، بصورت تدریجی کمک های مالی خود برای این کشور را کاهش دهند.

و سرانجام، این نیز بسیار مهم است که از برداشت و تاکید غیرواقعبینانه و بیش از حد در مورد بسیاری از تجارب آموخته شده در این کشور جلوگیری شود. به عنوان نمونه، تجربه دشوار و ناخوشایند افغانستان در جریان پنج دهه گذشته در رابطه با احزاب و جریان های اغلب متخاصم که بر مبنای ذهنیت های ایدئولوژیک و با گرایش های قومی شکل یافته اند، مفهوم حزب، احزاب سیاسی و حتی گاه سیاست را برای بعضی از افغان ها به مفاهیم شوم و کابوس تبدیل کرده است.

اما شکل گرفتن احزاب سیاسی موثر، یک عنصر حیاتی در دموکراسی های موفق در سراسر جهان است، و اولویت اشتباه و ناکامی ائتلاف بین المللی در حمایت از شکل گیری نهادهای سالم سیاسی در جریان یک دهه گذشته، منجر به آن شد که احزاب سیاسی با دیدگاه های ملی و شکل نگرفت.

در نهایت می توان نتیجه گیری کرد که تجارب و درس ها از تاریخ پرآشوب افغانستان حاوی نکات های هشدار دهنده بسیاری در مورد مسائلی است که می تواند در دوره بعد از 2014 در مسیر اشتباه به پیش رود. این واقعیت ها بر مبنای تاریخ این کشور است و بنابراین هم جامعه بین المللی و هم خود افغان ها باید با چشم باز و آگانه به جلو حرکت کنند تا بحران ها و ریسک ها مدیریت و تا حد ممکن مهار شوند. مسلما افغانستان و کل جهان نمی تواند بپذیرد که بار دیگر رویدادهای دهه 1990 که فجایع تا به امروز محسوس است، و یا بدتر از آن تکرار شود. همه طرف های دخیل، باید تمام تلاش های خود را به کار گیرند تا از تکرار تاریخ جلوگیری شود.

دیدگاه شما