صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مذاکرات صلح، پیش‌زمینه خروج از افغانستان

-

مذاکرات صلح، پیش‌زمینه خروج از افغانستان

فارن پالیسی / برگردان: عبدالاحد بهرامی

روزنامه نیویورک تایمز هفته گذشته گزارش داد که با وجود بن بست در مذاکرات صلح با طالبان و افزایش "حملات سبز علیه آبی" یا حملات نیروهای افغان علیه نیروهای خارجی، مقامات ایالات متحده امریکا هنوز همه امید خود را به مذاکرات صلح با شورشیان از دست نداده اند و امیدوارند بتوانند قبل از اینکه همه نیروهای رزمی آن کشور را از افغانستان خارج سازد، به توافق صلح با طالبان دست یابند. این، آنطوری که به نظر می رسد ناامیدکننده نیست؛ چه آنکه مذاکرات جنیوا در دهه 1980 میلادی که سرانجام به خروج نیروهای شوروی از افغانستان منجر شد، دستکم شش سال طول کشید.

اما اشتباه بزرگی خواهد بود اگر ایالات متحده و سایر کشورهای حامی افغانستان همه امید خود را به مذاکره با طالبان از دست دهند. حال که هزاران سرباز ناتو در صحنه جنگ در این کشور حضور دارند، ایالات متحده و ناتو از این فرصت و توانایی برخوردار است تا طالبان را به ادامه مذاکرات صلح وادار سازد. طالبان حضور نیروهای خارجی را بزرگترین تهدید برای خود می دانند و در جنگ با این نیروها تلفات سهمگینی می دهند.

با آنکه تلفات نیروهای خارجی زیر ذره بین رسانه ها قرار دارد و هر کشته نیروهای خارجی شمرده می شود، اما کشته های طالبان هیچ گاه شمرده نمی شوند حتی اگر در جریان چند روز به صدها تن برسد. خروج نیروهای خارجی از افغانستان، همواره یکی از اصلی ترین خواسته طالبان بوده است. علاوه بر آن، ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا در جنگ افغانستان می تواند در جریان مذاکرات صلح، امتیازاتی را هم در صحنه داخلی و هم در صحنه بین المللی به این گروه بدهد.

ایالات متحده و متحدان آن فقط دو گزینه در پیش رو دارند: آنها می توانند بصورت یکجانبه از این کشور خارج شوند و واداشتن طالبان به گفتگوهای صلح و فرصت اعمال نفوذ خود در این مذاکرات را از دست دهند؛ یا اینکه در کنار حفظ فشارهای نظامی بر طالبان، مذاکره با این گروه را ادامه دهند و در عوض، قبل از خروج نیروها خواسته های خود را به دست آورد. ایالات متحده و ناتو باید از جایگاه خود به عنوان قدرت برتر نظامی بهره ببرد و زمینه گفتگوهایی را فراهم سازد که راه را برای دست یافتن به صلح هموار سازد.

با وجود تسلط گسترده و همه جانبه فضای بدبینی، وضعیت جاری در افغانستان زمینه مناسبی را برای ادامه گفتگوهای صلح مساعد ساخته است. اکنون ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا و طالبان در یک مرحله ای از مذاکرات صلح قرار دارند که تئوریسین ها آنرا "بن بست آزاردهنده" برای هر دو طرف گفتگوها توصیف می کنند؛ به این معنا که هیچ یک از دو طرف معتقد نیستند به اینکه وضعیت جاری می تواند به پیروزی آنها منجر شود. چنین وضعیتی در نیمه دهه 1980 میلادی میان گروه های مجاهدین و نیروهای اتحاد جماهیر شوروی نیز وجود داشت.

در این وضعیت رهبران هر دو جانب که در بن بست سنگین و هزینه بر گیر کرده اند و فرصت ها برای دست یافتن به پیروزی را محدود می بینند، انگیزه هایی برای حاضر شدن بر سر میز مذاکره دارند.

در رابطه با جایگاه طالبان در میز مذاکرات صلح، بعضی از کارشناسان اعتقادات دیگری دارند. به باور آنها، طالبان انگیزه ای برای مذاکره ندارند، زیرا نیروهای کشورهای غربی رسما اعلام کرده اند که در حال خروج افغانستان هستند و به زودی این کشور را ترک می کنند. علاوه بر آن، طالبان همچنان یک نیروی قدرتمند در صحنه جنگ حضور دارند. آنها حضور عملیاتی چشمگیری در جنوب، شرق، غرب و جنوب شرق افغانستان دارند و از پایگاه های امنی در داخل خاک پاکستان برخوردارند.

این گروه همچنان عملیات نمایشی و مرگ آور خود را علیه نیروهای افغان و خارجی حفظ کرده اند و به گفته مقامات ناتو، در جریان پنج ماه گذشته، شورشیان هر روز حدود یکصد حمله را انجام داده اند؛ که در مقایسه با سال 2010 و قبل از اعزام نیروهای اضافی امریکا به این کشور، افزایش چشمگیری را نشان می دهد.

اما چیزی که اغلب نادیده گرفته شده اینست که طالبان نیز از جنگ خسته شده و این گروه دچار شکاف های جدی در داخل خود شده است. شواهد نشان می دهد که بعضی از رهبران طالبان از گروه های تندرو شورشی در بیم و هراس قرار دارند و در مورد آینده بعد از 2014 نگران هستند. آنها از ظهور نیروهای تازه ضد طالبان، بروز جنگ ها و درگیری های خونین قدرت، افزایش حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی، افزایش قیام های مردمی و ادامه طرد شدن خود از سوی جامعه بین المللی در هراس اند.

به تبع این شرایط، آنها نگران امنیت شخصی، نقش و جایگاه سیاسی و به رسمیت شناختن خود از سوی جامعه بین المللی هستند. آنها هم اکنون در عرصه جنگ قرار دارند و برای جنگ آماده اند، اما می توانند برای دست کشیدن از جنگ نیز آماده شوند.
ناظران نیز چنین ارزیابی می کنند که طالبان به کمتر از در دست گرفتن کامل قدرت از طریق ایجاد نسخه افراطی "امارت اسلامی" خود که این گروه در جریان سال های 1996 تا 2001 در افغانستان ایجاد کرده بودند، راضی نخواهند شد.

بدون تردید، هنوز هم بعضی از جریان های طالبان چنین بلندپروازی هایی را در سر دارند اما نشانه هایی از واقعیت گرایی و واقع بینی نیز در میان رهبران طالبان دیده می شود. ملا محمد عمر، رهبر طالبان در ماه آگست سال جاری گفت: "امارت اسلامی، در فکر انحصار کامل قدرت نیست." و بعد در ماه سپتمبر، یکی از مذاکره کنندگان ارشد طالبان در قطر بصورت علنی گفت که هدف آنها احیای نظام پیشین طالبان نیست، بلکه "ایجاد دولت اسلامی است که همه افغان ها در آن مشارکت داشته باشند و آرمان همه مردم افغانستان و همه گروه های قومی افغان در آن انعکاس یابد."

چنین اظهاراتی بیانگر تحول قابل توجه و معناداری در سیاست طالبان در محضر عام است. به دلیل وجود شکاف و تضادهای مشهود میان رهبران طالبان و تقلای این گروه برای کسب حمایت مردمی، تشخیص اینکه این اظهارات بیان کننده موضع رسمی آنها باشد، دشوار است. اما با آنکه ممکن است این موضع رسمی و واقعی این گروه باشد و یا هم نباشد، اما دستکم این نکته را برجسته می سازد که مذاکرات جدی با این گروه ارزش دنبال کردن را دارد.

یک سوال همواره این بوده که چرا تلاش ها برای گفتگوهای صلح تاکنون ناکام بوده است؟ در ماه مارچ سال جاری، گفتگوهای صلح میان ایالات متحده امریکا و طالبان به حالت تعلیق درآمد. ظاهرا دلیل این تعلیق گفتگوها اختلافات دو طرف بر سر تعهدات امریکا برای ارائه گام های اعتماد سازی و دادن بعضی امتیازاتی به گروه طالبان بود: از جمله ایجاد دفتر سیاسی برای طالبان در قطر و آزاد کردن زندانیان بلندپایه این گروه. ایالات متحده امریکا تاکید کرده است که طالبان باید بصورت علنی از القاعده بیزاری بجوید و با دولت افغانستان وارد مذاکره شود. اما طالبان تاکنون به هیچ کدام از این خواست ها تمکین نکرده است.

در فراز و فرودهای مذاکرات صلح، اما یک سوال همواره این بوده که چرا تلاش ها برای گفتگوهای صلح تاکنون ناکام بوده است؟ در ماه مارچ سال جاری، گفتگوهای صلح میان ایالات متحده امریکا و طالبان به حالت تعلیق درآمد. تاکنون اقدامات و تلاش ها برای اعتمادسازی عملا منجر به تضعیف اعتماد متقابل شده است. اما دلیلی وجود ندارد که ادامه مذاکرات صلح لزوما باید بر ایجاد دفتر سیاسی برای طالبان متکی و متمرکز باشد. همچنان لزومی ندارد که مذاکرات بصورت علنی و با بیانیه های رسمی و کنفرانس های خبری به پیش رود.

برعکس، در جریان مذاکرات صلح و حداقل در مراحل اولیه گفتگوها با طالبان، آشکار شدن جزئیات و علنی بودن مذاکرات بصورت کلی سازنده نیست، زیرا طرف های متخاصم بصورت حتم برای نشان خود در موضع قدرت و جایگاه برتر، با هم رقابت خواهند کرد. در رابطه با فلسطین نیز این حقیقت تا حدودی توضیح می دهد که چرا گفتگوهای صلح میان اسرائیل و جنبش آزادی بخش فلسطین در جریان گفتگوهای پر سر و صدای مادرید در سال 1991، نتیجه ای در بر نداشت؛ در حالی که در سال 1993 در اسلو، گفتگوهای سری طرف های دخیل در قضیه فلسطین، سرانجام به توافق میان طرفین انجامید.

مطمئن ترین روش اعتمادسازی فقط از طریق گفتگوهای چندجانبه، محرمانه و بدون پیش شرط میسر است. پیش از این، طالبان با هر نیت و اهدافی، بصورت صریح صف خود را از طالبان جدا اعلام کرده اند. بیانیه ای که از سوی طالبان در ماه اپریل سال جاری صادر شد، بصورت مشخص به روابط این گروه با شبکه القاعده پرداخته است. طالبان در این بیانیه گفته بودند که "ما نیت آسیب رساندن به هیچ کسی را نداریم و هیچ کسی را اجازه نخواهیم داد تا از خاک ما علیه کشورهای دیگر استفاده کند." گذشته از این، روابط طالبان و شبکه القاعده دقیقا از آن دسته موضوعاتی است که به جای بیانیه های علنی پیش از وقت، باید از طریق گفتگو مشخص شود.

با آنکه رهبران طالبان تاکنون برای مذاکره مستقیم با دولت افغانستان تمایلی از خود نشان نداده اند اما بسیاری از رهبران این گروه این واقعیت را می پذیرند که سرانجام ناگزیر باید با مقامات افغان گفتگو کنند. اما بصورت غیر رسمی و سری، این گروه برای سالیان متمادی بصورت متناوب و در سطح اندک با مقامات افغان گفتگوهایی داشته اند. اما رهبران این گروه همواره تلاش کرده اند نشان دهند که هیچ تماس و گفتگویی با مقامات دولت افغانستان ندارند. در جریان مذاکرات، هر دو طرف پیش شرط هایی را اعلام کرده اند که از موانع جدی در برابر رسیدن به تفاهم محسوب می شود. حاضر شدن به میز مذاکره بدون پیش شرط، از الزامات اساسی در رسیدن به تفاهم و اعتماد و ایجاد ارتباطات بیشتر میان طرف های دخیل در افغانستان است.

گفتگوهایی سری و محرمانه همچنان کمک خواهد کرد تا یکی از عمده ترین دلایل بی اعتمادی میان طرف های دخیل بصورت تدریجی رفع شود: سوء تفاهم و درک نادرست همدیگر. ایالات متحده و طالبان هر دو در درک نادرست و سوء تعبیر از مواضع همدیگر، همواره دارای مواضع نارسا و گاه اشتباه بوده اند. به این دلیل، هر دو جانب بصورت معمول عملکردهای طرف مقابل را ناشی از خصومت ذاتی با خود تعبیر می کنند تا اینکه عوامل ناشی از شرایط را در نظر بگیرند. هر دو جانب تاکنون بصورتی عمل کرده اند که پیامدهای نقش خود را در رفتار واکنشی جانب مقابل نادیده گرفته و امکان وادار کردن و ترغیب طرف مقابل برای مذاکره را از طریق انگیزه های مشروع و موجه نادیده گرفته اند.

ایالات متحده و طالبان بصورت عمیقی درباره همدیگر دچار سوء تفاهم و درک اشتباه هستند. گروه های شورشی نتوانسته اند پیامدهای حمله تروریستی یازدهم سپتمبر سال 2001، پناه دادن این گروه به اسامه بن لادن و نگرانی های امنیتی ایالات متحده از جانب القاعده را ارزیابی کنند. در گرماگرم جنگ، مقامات امریکایی در سال های اخیر بصورت ضمنی گفته اند که طالبان و القاعده را بصورت همسان تهدید جدی برای امنیت ایالات متحده در آینده تلقی نمی کنند.

گفتگوهای سازمان یافته، سری و پایدار می تواند به طرف های دخیل کمک کند تا بر برداشت های اشتباه خود غلبه کنند و درک و فهم بهتری از دیدگاه ها و انگیزه های همدیگر داشته باشند. اما با توجه به بی اعتمادی عمیق و پیچیدگی مسائل موجود میان دو طرف، این ساده لوحانه خواهد بود که فکر کنیم طرف های مذاکره، خودشان بتوانند مذاکرات را ترتیب دهند و آنرا به پیش ببرند. مذاکرات سیاسی برای حل بحران های جنگی و مسلحانه، در عمل همواره نیازمند نوعی از مداخله و اعمال نفوذ بیرونی است.

این به طرف های دخیل کمک می کند تا چارچوب و نقشه راهی را برای مذاکرات تعیین کنند؛ موضوعی که بصورت جدی در مذاکرات صلح افغانستان مورد ضرورت است. این همچنان کمک می کند تا در صورت بن بست های احتمالی در گفتگوها، زمینه گفتگوهای سازنده بیشتر فراهم شود و به آن عمق بیشتر داده شود. در غیاب میانجیگری جریان های صاحب نفوذ بر طرف های دخیل در بحران، گفتگوها شانس اندکی برای پیشرفت خواهد داشت.

نقش میانجی اغلب دستکم گرفته شده است. اما چه کسی می تواند میانجی باشد؟ جواب ساده این است: هر کسی، سازمانی و یا دولتی که بر طرف های دخیل در بحران نفوذ داشته باشد و از عهده میانجی گری برآید. زیرا قوت هر مذاکره ای در رابطه با افغانستان به تلاش ها برای جذب همه طرف های دخیل در این بحران بستگی دارد و از جمله مشارکت پاکستان به عنوان کشوری دارای نفوذ بر طالبان در این مذاکرات حیاتی است. اما نحوه و میزان تعامل پاکستان در این مذاکرات، قابل تامل است. بسیاری استدلال می کنند که نقش پاکستان باید در باره موضوعات منطقه ای و امنیتی محدود باشد. اما مستثنا کردن و برون داشتن کامل پاکستان از مذاکرات، این کشور را وادار خواهد کرد تا نقش تخریبی ایفا کند.

با جدی تر شدن مذاکرات، باید نمایندگان جریان های سیاسی بخش های مرکزی و شمالی افغانستان، گروه های اجتماعی و کشورهای دیگر منطقه نیز در آن مشارکت داده شوند. تضمینی برای موفقیت گفتگوها وجود ندارد. از سوی همه طرف ها، عوامل متعدد مخرب فضای اعتماد وجود دارد. خواسته های طالبان در رابطه با مسائل اجتماعی و قضایی، ممکن است با با معیارهای بین المللی و خواست طیف وسیعی از مردم افغانستان سر سازش نداشته باشد. اما تلاش ها برای صلح از حمایت زیاد افغان ها در سراسر این کشور برخوردار است.

آغاز مذاکرات صلح با طالبان هر چه بیشتر به طول انجامد، احتمال اینکه شورشیان از موضع قدرت وارد مذاکره شوند، افزایش خواهد یافت؛ چه آنکه با خروج نیروهای خارجی، ممکن است شورشیان خود را در موضع بهتری ببینند. در این صورت، بسیار دشوار خواهد بود که طالبان به ترک خشونت و پذیرش دستاوردهای دموکراتیک و حقوق بشری یک دهه گذشته وادار شوند. با کاهش حضور ایالات متحده در افغانستان، قدرت اعمال فشار این کشور نیز کاهش خواهد یافت.
بنابراین، ایالات متحده نباید فرصت های موجود را به هدر دهد و از قدرت و نفوذ خود برای مذاکراتی که منجر به تامین صلح و ثبات در افغانستان شود، نهایت بهره را ببرد.

دیدگاه شما