صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

منطق شورای عالی صلح برای مذاکره با طالبان

-

منطق شورای عالی صلح برای مذاکره با طالبان

شورای عالی صلح دو سال است برای مذاکره با گروه های مخالف دولت و آوردن آنها بر سر میز مذاکره ایجاد شده است. ریاست این شورا را پرفیسور برهان الدین ربانی بدست داشت و مردی که در عالم سیاست افغانستان از شناخته شده بود. پارسال این مرد کهنه کار و حامی و خواهان صلح بدست گروه های مخالف دولت کشته شد.

بعد از کشته شدن پدر، پسر بر جای پدر تکیه زد. پدر و پسر تا هنوز دست آورد خیلی ملموس نداشته است. رهبر جوان این شورا چندی پیش با هیئتی به پاکستان رفتند تا با دیپلمات های پاکستانی بر سری رها کردن رهبران طالبان از زندان مذاکره کند. دست آورد این سفر را شورای عالی صلح رها کردن چند تن از سران طالبان ذکر کردند. شماری می گویند تا هنوز به طور مستقیم شورای عالی صلح با گروه های مخالف دولت مذاکره نکرده اند. اگر هم گاهی ادعای مذاکره را کرده اند از طرف طالبان که از مخالفین جدی دولت افغانستان می باشد رد شده اند.

حال باید دانست امکان مذاکره و گفتگو میان دولت و گروه های مخالف دولت وجود دارد، پیش فرض های گفتگو چیست، ابزار دولت برای وارد شدن و قانع کردن گروه های مخالف چیست؟ منطق دو طرف برای گفتگو و مذاکره چیست؟ این ها سوال های مهم است که می تواند ما را برای فهم بیشتر فرایند گفتگو، کارکرد های شورای صلح، و عملکرد دولت کمک نماید. توجه نکردن به منطق و مکانیسم گفتگو و مذاکره باعث می شود که دو طرف به هیچ نتیجه نرسد و بر سری هیچ با هم مذاکره نماید. در کنار این ها باید بفهمیم که دشمنی گروه های مخالف با دولت در چیست؟ چه چیز باعث شده است که گروه های حاکمیت دولت را قبول ننماید؟

دانشمندان علل های نزاع ها در درون یک جامعه را چیزهای مختلف ذکر کرده اند که به طور مثال افلاطون علل نزاع را کمبود منابع مطلوب در جامعه می دانست؛ فروید مثلا دو غریزه مرگ و عشق را انگیزه اصلی رفتار های انسان می دانست. وی غریزه عشق را اساس زندگی، سازندگی، همکاری، تمدن و دلبستگی به تمدن و بشریت دانست و غریزه مرگ را اساس گرایش به تخریب، جنگ، منازعه، رقابت و پرخاشگری می دانست. ارسطو اما علت اصلی منازعه را در در نابرابری و کوشش برای برابری و برتری می جست. وی بیان می کرد که همه تلاش دارند تا برابر شوند یا اینکه برتر شوند و یا اینکه برتر بماند.

بنابراین منازعه همیشه وجود دارد. مارکس اما علت را در مالکیت خصوصی می دانست و منازعه طبقاتی را مهمترین بخش منازعه می دانستند. علت منازعه هر چه باشد می توانیم آن را چنین خلاصه نمایم که اختلاف ها و منازعه ها ممکن بخاطر داشتن عقاید گوناگون و یا منافع متضاد باشد. گاهی منازعه ممکن هم به خاطر عقاید گوناگون و هم منافع متضاد باشد.

نوعی اختلاف که دولت با گروه های مخالف دارد فکر می کنم در عقاید باشد تا منافع و مسائل دیگر که ذکر شد. تاریخ نشان داده که اختلاف در عقاید گفتگو بردار نبوده اند بلکه بیشتر خشونت را در پی داشته است.

گروه ها بیش از آنکه تلاش نماید از طریق مذاکره و گفتگو مشکل شان را حل نماید تاکید بیشتر بر عقاید خود نموده است که در نهایت منجر به خشونت شده است. حال این نزاع و اختلاف که وجود دارد باید حل کرد. دو راه برای حل اختلاف به طور کلی وجود دارد. راه استدلال و دوم راه خشونت.

از سال 2001 تا زمان شکل گیری شورای عالی صلح به نوعی با راه خشونت دولت و جامعه جهانی در صدد حل اختلاف بودند و این راه ره بجای نبرد تا اینکه شورای عالی صلح شکل گرفت و بعد از آن تلاش شد تا از طریق مذاکره و گفتگو اختلافات و مشکلات حل شود. حال این سوال پیش می آید که چه زمانی می توانیم از روش استدلال برای حل منازعه استفاده نمایم و شرایط و حدود آن چیست؟ راه حل از طریق استدلال به معنی پذیرفتن عقل به عنوان داور، و باور به توانایی عقل برای حل و فصل اختلافات انسان می باشد. بنابراین باید دو طرف منازعه عقل را به عنوان عقل خودبنیاد بپذیرد و به عقل بشری برای حل اختلافات ایمان داشته باشد.

راه استدلال به این معنی است که دو طرف برای هم استدلال کرده و استدلال همدیگر را گوش بدهد. دو طرف همان طور که احتمال بر حق بودن خود را می دهد احتمال خطای خود را نیز در نظر بگیرد. اگر دو طرف منازعه اعتقاد بر برحق بودن کامل خود بدهد امکان گفتگو را سلب کرده و دیگر گفتگو معنایی نخواهد داشت.

گوش دادن طرفین منازعه به استدلال همدیگر به نتیجه رسیدن را ممکن می سازد اما افراد و گروه های که جواب استدلال را با گلوله می دهد و یا اصلا به استدلال باور ندارد دیگر ممکن نیست که با استدلال به انها فهماند که با استدلال می شود مسائل و اختلافات خود را حل کنیم. مذاکره کردن با افراد و گروه های که اصلا به استدلال باور ندارد و جواب استدلال را با خشونت می دهد به معنی مدارا کردن با کسانی است که اهل مدارا نیستند.

این در حقیقت زیر سوال بردن قید و شرط راه استدلال و زیر سوال بردن تساهل و تسامح است. حال با توجه به این مسائل آیا امکان گفتگو و مذاکره میان دولت و گروه های مخالف دولت وجود دارد؟ آیا دولت و گروه های مخالف دولت هر دو توافق بر حل اختلاف از راه استدلال دارد؟ آیا اساسا دو طرف باور به استدلال دارد؟
اگر به گذشته تاریخی برگردیم متوجه میشویم که در تاریخ افغانستان انسان ها کمتر از استدلال و بیشتر از خشونت برای حل اختلافات خود استفاده کرده است. بنابراین حل اختلافات از طریق استدلال در فرهنگ ما افغان ها کمتر دیده می شود.

از آنجایی که در فرهنگ سه دهه گذشته منطق خشونت منطق پیروز بوده است به سختی می توان این منطق را عوض کرد. گروه های مخالف تا هنوز به صورت های مختلف حاضر به انجام مذاکره نشده اند و هر بار با منطق خشونت به دولت پاسخ رد داده اند. پاسخ گروه های مخالف دولت را می توان در کشتن رئیس شورای عالی صلح یعنی برهان الدین ربانی به صورت واضح فهمید. از طرفی باید گفت که اعضای شورای عالی صلح، باور عمیق به استدلال و صلح ندارند چون بدون توجه به قید و شرط راه استدلال تلاش می نماید با کسانی که به استدلال، تساهل و تسامح، گفتگو باور ندارند مذاکره نماید. این به معنی این است که شورای عالی صلح خود از شرایط و مکانیسم های مذاکره و گفتگو اطلاع ندارند.

کشتن رهبر شورای عالی صلح می تواند این پیام را داشته باشند که با طالبان و دیگر گروه های مخالف دولت امکان ندارد مذاکره کرد. صلاح الدین ربانی چندی پیش که در پاکستان برای مذاکره با مقامات پاکستانی بر سری رها کردن سران طالبان سفر کرده بود در نتیجه مذاکره باعث آزاد کردن چند تن از سران طالبان شد اما سخنگوی طالبان در افغانستان بیان داشت که رها شدن این افراد هیچ گونه تاثیری بر سیاست ها و موضع شان نخواهد داشت و ما با دولت افغانستان مذاکره نخواهیم کرد.
به نظر می رسد که رها کردن سران طالبان بیش از آنکه ما را در آوردن صلح کمک نماید باعث بی ثباتی و نا امنی خواهد شد. بنابراین باید مدبرانه اندیشید.

دیدگاه شما