صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقش فرهنگ سیاسی در توسعه

-

نقش فرهنگ سیاسی در توسعه

بعد از جنگ جهانی دوم شاهد موج عظیم از استعمار زدایی و پیدایش کشور های مختلف می باشیم که دغدغه ای اصلی شان کسب استقلال سیاسی و حقوقی می باشد. بعد از کسب استقلال شاید مهمترین مسئله برای همه کشور های تازه استقلال یافته و موسوم به کشور های جهان سوم مسئله توسعه یافتگی باشد. با توجه به مطرح شدن توسعه یافتگی کشور های جهان سوم بود که نظریات و الگوهای مختلف در باب توسعه شکل گرفت. نظریات و الگو های اولیه که در حوزه توسعه یافتگی کشورها شکل گرفت بیشتر تاکید بر غربی شدن می کرد اما نظریات بعدی تا حدودی تعدیل شده و الگو های جدید برای توسعه یافتگی ارائه شدند.

در اغلب نظریات نقش نیروها و ظرفیت های داخلی کشورها را برای توسعه یافتگی عنصر اساسی و مهم در نظر گرفته است. این مسئله مطرح شد که توسعه در یک بستری اتفاق می افتد و جوامع که خواهان توسعه می باشد باید آن بستر را فراهم نماید. در چارچوب این مسئله است که می توانیم نقش فرهنگ سیاسی را در توسعه مورد بررسی قرار دهیم.

فرهنگ سیاسی به عنوان یک بستری در نظر گرفته میشود که در آن هم نیروها و جهت گیری های افراد مشخص می شود و هم نظام سیاسی در چارچوب آن قرار گرفته و اعمال قدرت می نماید. به همین خاطر بررسی نقش فرهنگ سیاسی در توسعه کشور مهم می نماید. فرهنگ عبارت است از مجموعه ای از آداب و رسوم، اخلاقیات، اعتقادات و ارزشهای که از طریق جامعه پذیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. ارزشها مفاهیم تعمیم یافته ای از اهداف مشروع و آرزومندی هستند که رفتار آدمی را در جهت خاصی هدایت می کند. ارزشها از طریق هنجارها در قالب مقررات و قوانین در می آید.

فرهنگ سیاسی عبارت است از انگاره ها و ایستارها نسبت به اقتدار، مسئولیت های حکومتی و الگوهای مربوط به جامعه پذیری سیاسی. در این روند، میزان شناخت اهداف نهادها و ساختارهای سیاسی، اعتقادات، جنبه های عاطفی و سرانجام معیارهای موجود برای قضاوت در مورد قدرت و سیاست حائز اهمیت است. اگر بخواهیم فرهنگ سیاسی را به صورت ساده تعریف نمایم می توانیم آن را نوع نگاه مردم نسبت به قدرت، سیاست، دولت و نهاد های مختلف و کارکرد های آن دانست.

مردم نسبت به قدرت، سیاست، دولت و نهاد های مختلف و قواعد و مقررات حاکم بر نهاد ها می تواند جهت گیری های مختلف داشته باشد که می توان آن را به سه دسته رده بندی کرد. اول جهت گیری های شناختی که مربوط به دانسته ها و باور های مردم از قدرت و دولت است و همچنین شناخت انسان ها از مقررات، نقشها و نهاد ها می باشد.

دوم جهت گیری های عاطفی که احساس مردم به نظام های سیاسی، مقررات، نقشها را نشان می دهد و سوم جهت گیری است که از ترکیب جهت گیری اول و دوم به وجود آمده است و بیشتر قضاوت های مردم نسبت به اهداف سیاسی را شامل می شود. فهم جهت گیریها کمک می کند تا درک کنیم نظام های سیاسی تا چه اندازه حمایت می شود و بنابراین مشروعیت نظام های سیاسی را می توان با جهت گیریها ارزیابی کرد.

در یک تقسیم بندی کلان سه نوع فرهنگ سیاسی را از هم تفکیک کرده است. فرهنگ سیاسی محدود( بسته) : جهت گیری های افراد نسبت به هدفهای سیاسی فوق العاده ضعیف است ومردم تصور نمی کند که می تواند در شکل گیری ودگر گونی هدفهای سیاسی موثر باشند بنابر این نسبت به نهادهای سیاسی وابستگی هم ندارد. منافع ملی، امنیت،هدفها وتوسعه محلی ازاعراب ندارد. امنیت زمانی مهم می شود که قبیله افراد را تهد ید کند. جوامع دارای فرهنگ سیاسی محدود آگاهی نسبت به نظام سیاسی ندارد.

فرهنگ سیاسی تبعی(انفعالی): ممکن از نظام سیاسی آگاهی داشته باشد ولی به علت نبود نهاد های بیان وتجمع خواستها وتقاضاها ویا ضعف ساختار های نهادی افراد نمی تواند از کارایی سیاسی چندانی بر خوردار باشند. مردم خودرا شرکت کنندگان فعال نمی داند. مردم به این خاطر خود را شرکت کنندگان فعال نمی داند که نقش خود را در تاثیر گذاری روی نهاد ها بسیار کم می داند. فرهنگ سیاسی مشارکتی: مردم به طور نسبی در نهادها وداده ها نقش دارند ونسبت به رفتار نخبگان حساسند، شهروندان به این باورند که می تواند به تصمیمات سیاسی تاثیر بگذارد ونظام را مساعدت کند.

خیلی از اندیشمندان انواع دیگری از ترکیب سه نوع مذکور ارائه کرده است اما بهترین نمود فرهنگ سیاسی را فرهنگ مدنی دانسته است که در آن فرهنگ مشارکتی از طریق جهت گیری های تبعی و محدود نسبت به مسائل سیاسی متوازن می شود. مردم این احساس را دارند که بر تصمیمات دولت می تواند تاثیر بگذارد اما غالبا ترجیح می دهد که چنین نکند. خیلی ها بر این باور است که فرهنگ مدنی مناسب ترین فرهنگ برای یک نظام دموکراتیک به شمار می آید. در چهارچوب فرهنگ سیاسی نظام برای ثبات خویش به میزان زیادی به توافق کلی و اصولی بر سر ارزشها و هنجارها نیازمند است.

فرهنگ سیاسی خود می تواند معیاری برای میزان توسعه یافتگی کشورها در نظر گرفته شود. به این معنی که فرهنگ سیاسی مشارکتی نشانگر میزان بالای از توسعه سیاسی را نشان می دهد و فرهنگ سیاسی تبعی میزان کمی از توسعه یافتگی را نشان می دهد در حالی که فرهنگ سیاسی محدود نمایانگر این است که اصلا توسعه رخ نداده است.

مشارکت مردم در تصمیم گیری و حساس بودن مردم نسبت به رفتار ها و تصمیمات نهاد ها و نخبگان نشانگر این است که توسعه در عرصه سیاسی صورت گرفته و مردم با مشارکت خود به نوعی به تولید و بازتولید فرایند تصمیم گیری به نوع دموکراتیک آن تاکید می کند. داشتن فرهنگ سیاسی مشارکتی و یا مدنی نشانگر این است که مردم به میزان از عقلانیت دست یافته است که خود می تواند نسبت به آینده خود تصمیم درست بگیرد.

نخبگان سیاسی در یک نظامی که محیط آن را فرهنگ سیاسی مدنی و یا مشارکتی تشکیل داده باشد بی تفاوت باشد زیرا مردم عملا در فرایند تصمیم گیری سهیم است و یا اینکه از طریق رسانه ها از تصمیمات نخبگان با خبر شده و اگر به مصلحت خود ندید می تواند از مجرا های مختلف روی نظام فشار آورده و باعث تغییر در سیاست ها و تصمیمات دولت گردد.

اگر مردم نسبت به تصمیم گیریها و رفتار های نهاد ها و نخبگان حساس نباشد احتمال می رود که نخبگان سیاسی به سمت نظام توتالیتر و اقتدار گرا تمایل یابد. در افغانستان اما فرهنگ سیاسی از نوع محدود آن می باشد یعنی مردم نسبت به نظام سیاسی، سازوکارهای قدرت، نهادی های مختلف و کارکرد آن و نسبت به تاثیرگذاری خود در فرایند تصمیم گیری آگاهی لازم و کافی را ندارند. بنابراین نخبگان سیاسی هر تصمیمی که بگیرد هیچ گونه مقاومت و اعمال فشار از طرف مردم نمی بیند. به عبارت دیگر مردم نمی تواند نهاد های دولتی و خصوصی را در راستای توسعه یافتگی قرار دهد.

نهاد های جامعه مدنی می تواند در این راستا نقش موثری از طریق آگاهی دهی به مردم نسبت به نظام سیاسی داشته باشد. تنها آگاهی دهی از طریق نهاد های جامعه مدنی است که مردم می تواند نسبت به نقش خود و تاثیر گذاری خود آگاه شده و مشارکت فعال در حوزه های مختلف داشته باشد. آن زمان است که بستر مناسب برای رشد و توسعه یافتگی کشور فراهم می شود و نهاد ها و نخبگان نمی تواند گرایش به نظام های توتالیتر پیدا نماید.

دیدگاه شما