صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقش نظريه در سياستگذاري خارجي

-

نقش نظريه در سياستگذاري خارجي

اگر بخشی از سیاست مربوط به حوزه داخلی کشور ها است بخش دیگر آن مربوط به سیاست خارجی کشورها می باشد. هر کشوری دارای سیاست خارجی کوتاه مدت و بلند مدت بوده که ممکن این سیاست ها در راستای همگرایی با سیاست های کشور های دیگر باشد و یا ممکن سیاستی را اختیار کند که به واگرایی منتج شود. اتخاذ سياست همگرايانه و يا واگرايانه رابطه مستقيم با فهم و درك از مفهوم قدرت، منافع ملي و امنيت دارد. اگر چه عوامل داخلي و خارجي در اتخاذ تصاميم نقش مهم دارد اما رويكرد هاي حاكم بر سياست خارجي به همان ميزان تاثيرات گسترده در اتخاذ تصاميم دارد.

سیاست خارجی رابطه مستقیم با تغییر منزلت کشور ها در عرصه بین الملل دارد به همین خاطر یکی از دغدغه های اساسی پالیسی سازان، نخبگان و تصمیم گیران سیاست خارجی کشور ها تغییر منزلت کشور در عرصه بین الملل می باشد. نخبگان سیاسی و تصمیم گیرندگان سیاست خارجی کشور ها ممکن سیاست های همگرایانه و یا واگرایانه را برای تغییر منزلت کشور ها مفید بداند. بنابراین سیاست خارجی از آنجایی که بر موثریت و نقش کشور ها در عرصه بین الملل تاثیر دارد مهم است که سیاست خارجی كشور ها را با توجه رويكرد هاي تئوريك مورد بررسي قرار دهيم.

اتخاذ سیاست همگرایانه و یا واگرایانه دارای یک سری مفروضات و پیش فرض های تئوریک است. بنابراین مهم است بدانیم که پیش فرض های تئوریک سیاست مداران و پالیسی سازان کشور ها به طور عموم و جهان سوم به طور خاص چیست؟ چه باعث می شود که یک کشور سیاست واگرایانه و کشوری سیاست همگرایانه با سیاست دیگر کشور ها اتخاذ نماید.

به طور کلی سه نظریه کلان بر سیاست خارجی کشور ها حاکم بوده است. که مکاتب فکری را نیز می توان در چهارچوب این سه نظریه جای داد. این سه نظریه عبارت اند از: نظریه سنتی، نظریه رفتاری و نظریه فرا رفتاری i.

نظریه سنتی: هستی شناسی نظریه سنتی را شناخت انسان و ذهن او تشکیل می دهد. بنابر نظریات سنتی که توماس هابز و ماکیاولی بزرگترین نماینده فکری این نظریه می باشد و جی. هانس مورگنتا نماینده این جریان در عرصه بین المللی می باشد؛ انسان را ذاتا شرور مي داند و انسان را گرگ انسان مي داند. در معرفت شناسی این نظریه یعنی روش شناخت این ها مبتنی بر استدلال قیاسی می باشد. توضیح معرفت شناسی این نظریه را که همان استدلال قیاسی می باشد با یک مثال می توان توضیح داد.

انسان شرور است، احمد انسان است پس احمد شرور می باشد. یعنی حکم کلی در مورد انسان می دهد. میان هستی شناسی با معرفت شناسی نظریات ارتباط مستقیم وجود دارد. یعنی وقتی مبنای نظریات ما مبتنی بر این باشد که انسان ذاتا شرور است بنابراین تلاش ما این است که قدرت نظامی خود را افزایش داده تا بتوانیم منافع ملی، و امنیت خود را تامین نمایم. با توجه به همین هستی شناسی و معرفت شناسی نظریات موازنه قوا، رئالیسم، بازی ها و بازدارندگی شکل گرفت. نظریاتی که در روابط و ساختار بین الملل یک پارادایم مسلط بوده است.

نظریه رفتاری: این نظریه را نظریه پوزیتوستی نیز می گوید. نمایندگان فکری این نظریه بر این باور است که ذهن انسان قابل تصدیق تجربی نمی باشد و ذهن متاثر از ایدئولوژی و جهان بینی است. به همین خاطر این ها مبنا یا هستی شناسی خود را مبتنی بر عینیات و رفتار انسانی که قابل مشاهده و اندازه گیری است، در نظر گرفت.

از آنجایی که هستی شناسی شان مسائل عینی و قابل مشاهده است معرفت شناسی خود را مبتنی بر تصدیق تجربی می داند. از آنجا که مبنای شناخت داده های بیرونی و رفتار عقلانی و محاسبه گرایانه انسان است علاوه بر بعد نظامی بعد اقتصادی رفتار انسان را نیز در نظر دارد زیرا فعالیت های اقتصادی انسان ها قابل اندازه گیری و سنجش است. نظریات مدل های مورتون کاپلان، تحلیل نظام ها ریچارد روزکرانس، نظریه های دوگانه کشاورزی و صنعتی مدلسکی و نظریه بحران سازی و بحران زدایی مک کله لند در چهارچوب نظریه رفتاری معنی پیدا می کند.

نظریه فرا رفتاری یا کثرت گرایی: این نظریه نقدی بود بر نظریات قبلی به این معنی که ذهن انسان را قابل تصدیق تجربی نمی دانست و مشاهدات انسان را نیز به عنوان یک هستی شناسی قابل نقد می دانست. این ها بر این باور است که انسان ها از طریق مشاهده و تجربه ممکن اشتباه نماید. اگر در تجربه بشری اشتباه شود تمام فعالیت ها و تصمیم گیری های که مبنتی بر آن هستي شناسي صورت می گیرد اشتباه و نادرست خواهد بود. به همین خاطر درست نیست که مبنا نظریه خود را تجربه بگیریم.

در نهایت این نظریه هستی شناسی خود را گسترده در نظر می گیرد و روش شناسی خود را "ابطال گرایی" کارل پوپر می داند. آنچه که این نظریه را از دو نظریه قبلی متفاوت می سازد این است که در نظریات قبلی استحکام درونی میان عناصر نظریات مهم بود در حالی که در نظریه فرارفتاری تبیین وضع موجود اهمیت دارد. نظریه ای که نتواند وضع موجود یا پدیده ای را تبیین نماید دیگر قابل استفاده نمی باشد. نظریات همگرایی کانتوری و اشپیگل و وابستگی متفابل که روزکرانس، جمیز روزنا، ریچارد کوپر، کوهین و نای در آن قالب نظریه پردازی کرده است می توان جزء نظریات دانست که در قالب فرارفتارگرایی بیان شده است.

بنا بر نظریات سنتی و رفتاری سیاست بین الملل و سیاست خارجی یا معنی سیاست قدرت (کسب قدرت، افزایش قدرت و نمایش قدرت)، یا به معنی توزیع ارزش های امنیتی ( امنیت وجودی و امنیت دفاعی) می باشد.دانستن سیاست قدرت و توزیع ارزش های امنیتی از درک این ها از ذات انسان ناشی می شود. با توجه به درک که از انسان دارد منافع ملی خود را کسب قدرت و تامین امنیت تعریف می کند و تنها ابزاری برای دستیابی به آن را قدرت نظامی می داند. منافع ملی بدون در نظر داشت مقدورات ملی و محذورات بین المللی تعریف می شود.

در نگاه کثرت گرایانه و فرا رفتاری بیشتر مسئله وابستگی متقابل و همگرایی مطرح است. البته این دیدگاه تا هنوز به عنوان یک پارادایم مسلط در عرصه بین الملل مطرح نیست تنها سیاست خارجی کشور های اروپایی و آمریکایی شمالی و تا حدودی چاپان را می توان در قالب این نظریات فهمید. اما سیاست خارجی کشور های دیگر را بیشتر در قالب نظریات سنتی و رفتاری قابل فهم است.

در سیاست بین الملل با نگاه سنتی و رفتاری باعث می شود که کشور ها سیاست واگرایانه اتخاذ نماید. زیرا منطق حاکم بر ذهن و روان سیاست مداران و پالیسی سازان حکم می کند که سیاست واگرایانه اتخاذ نماید.اما با نگاه فرارفتاری و کثرت گرایانه به سیاست بین الملل و سیاست خارجی باعث می شود که تاکید بیشتر بر همگرایی منطقه ای و وابستگی در حوزه های مختلف کنیم.

i این نظریات از دو کتاب "نظریه پردازی در روابط بین الملل مبانی و قالب های فکری" و "ماهیت سیاستگذاری خارجی در دنیایی وابستگی متقابل" از حسین سیف زاده گرفته شده است.

دیدگاه شما