صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

منازعات قومی در عصر جهانی شدن

-

منازعات قومی در عصر جهانی شدن

در مورد جهانی شدن دیدگاهها و نظرات مختلف وجود دارد. خیلی ها جهانی شدن را به معنی فراگیر شدن و جهانی شدن الگو های خاص در عرصه های خاص می داند. مثلا در عرصه سیاسی دولت-ملت را به عنوان یک الگویی مدیریتی می داند که جهانی می شود. دموکراسی را به عنوان نظام سیاسی می داند که همه گیر می شود، حقوق بشر را به عنوان رژیم حقوقی می داند که امروزه قریب به اکثریت کشورها مشروعیت خود را وابسته به رعایت قواعد حقوق بشر می داند. در عرصه اقتصادی جهانی شدن نظام سرمایه داری را مطرح می کند. در عرصه فرهنگی جهانی شدن فرهنگ غرب به طور عام و ایالات متحده آمریکا به طور خاص مطرح می شود.

دید دیگر و فهم دیگر از جهانی شدن تاکید بر خاص گرایی دارد. این دیدگاه در حقیقت اشاره به این دارد که مسائل و موضوعات پیشا مدرن دوباره در عرصه جهانی شدن مطرح می گردد. موضوعات مانند قوم گرایی، بنیاد گرایی و مسائل از این قبیل. منازعات و خیزش های قومی یکی از مسائل اساسی است که در عصر جهانی شدن سر برآورده است و برخی اندیشمندان آن را امر خاص دانسته که در برابر امر عام به عنوان آنتی تز قد علم کرده است.

اما نظریه های مختلف لیبرالیسم، رئالیسم، مارکسیسم و جامعه شناختی در مورد جهانی شدن به وجود آمده است که هیچ کدام نمی تواند منازعات و خیزش های قومی را توضیح دهد. اساسا هیچ کدام از نظریات مختلف به منازعات قومی به صورت جدی نپرداخته است. اما منازعات قومی را می شود در چارچوب منطق دیالکتیک هگل، و نظریه گفتمان میشل فوکو یا لاکلا و موفه توضیح داد. در این جا تلاش می شود فقط در چهارچوب منطق دیالکتیک هگل آن را به طور مختصر توضیح داد.

منطق دیالکتیک هگل دارای سه جزء می باشد. "تز"، "آنتی تز" و سنتز. آنتی تز واکنشی است که در درون تز پرورده می شود و در نهایت در برابر تز قرار گرفته و با امتراج تز و انتی تز به شکل تکامل یافته خود یعنی سنتز تبدیل می شود. اگر ما پدیده های چون حقوق بشر، دموکراسی، دولت مدرن و ... را "تز" در نظر بگیریم که امروزه عام و فراگیر می شود. بنیاد گرایی، قوم گرایی و ناسیونالیسم را می توان "آنتی تز" در نظر گرفت که از درون پدیده های چون دموکراسی، حقوق بشر و نظام سرمایه داری متولد می شود و در برابر "تز" قرار می گیرد.

در مورد جزء سوم منطق دیالکتیک هگل یعنی سنتز دیدگاههای مختلف وجود دارد. گروهی بر این باور است که جهانی شدن پایان و مقصد مشخص ندارد برای همین نمی توانیم برای آن سنتز در نظر بگیریم اما گروهی دیگر بر این باور است که جهانی شدن خود سنتز برخورد تز که همان دموکراسی، حقوق بشر و نظام سرمایه داری باشد با آنتی تز که منازعات قومی، بنیادگرایی و ... باشد، می باشد.

برای نمونه فوکویاما با فروپاشی دیوار برلین نظریه پایان تاریخ خود را ارائه داد وی بر این باور بود که با فروپاشی دیوار برلین جدال های ایدئولوژیک و زمینه های که ایدئولوژی ها برای درگیری و دشمنی به وجود آورده بود پایان می یابد. در نظریه فوکویاما اگر چه لیبرالیسم بر دیگر ایدئولوژی ها پیروز می شود اما جهان از حرکت باز نمی ماند. جهان با همان یک ایدئولوژی به سمتی در حرکت است. اما جهت و مقصد این حرکت مشخص نمی باشد. بنابراین نمی توانیم برای آینده جهانی شدن مقصد و نهایت در نظر گرفت. بنابراین می توانیم بگویم که در عصر جهانی شدن منطق دیالکتیک هگل از سه جزء به دو جزء تقلیل یافته است.

با توجه به منطق دیالکتیک هگل خیزش های قومی را می توان آنتی تز در نظر گرفت که در برابر تز چون دموکراسی و حقوق بشر و نظام سرمایه داری به وجود امده است. واکنشی است در برابر گسترش رو به رشد دموکراسی، حقوق بشر و نظام سرمایه داری. منازعات و خیزش های قومی به عنوان آنتی تز به این معنی است که این پدیده در درون خود رژیم های دموکراسی، حقوق بشر و نظام سرمایه داری به وجود آمده است.

اینکه چرا جهانی شدن با گسترش دموکراسی، حقوق بشر و نظام سرمایه داری باعث خیزش منازعات قومی شده است به این خاطراست که جهانی شدن بحران هویت به وجود می آورد. انسان ها در درون دولت-ملت و یا درون گروه های مختلف اجتماعی برای به وجود آوردن و تعریف کردن خود ممکن در هویت جهانی واحد مدغم شود و ممکن به دامن ارزش ها و سنت های پیشا مدرن بغلتد و از ارزش ها و سنت های گذشته کسب هویت نماید. با غلتیدن به دام ارزش ها و سنت های گذشته نیرو های نهفته در ارزش ها و سنت ها بیدار می شود. بیداری نیرو های نهفته توأم با نفی گروه ها و هویت های دیگر است و این باعث شکل گیری منازعات و خیزش های قومی می شود.

سوال اساسی این است که چرا منازعات قومی طولانی و تداوم می یابد و چرا مکانیسم های جدید معمولا در حل منازعات قومی ناکام می ماند؟ برای پاسخ به این سوال باید به ویژگی های درونی منازعات قومی مراجعه کرد و دید که منازعات قومی دارای چه عناصری می باشد که باعث تداوم منازعه می شود.

از ویژگی های منازعات قومی این است که منازعات قومی همواره با بحث هویت فردی و گروهی همراه است. هویت در درون خود دو احساس امنیت و یکپارچگی را به همراه دارد و علایق و جهان بینی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد. هر زمان که احساس امنیت و یکپارچگی تهدید شود افراد حاضرند حد اکثر احساسات و توان خود را برای حفظ آن به کار بگیرد. این عامل افراط گرایی را در منازعات قومی شدت می بخشد. از سویی هویت امری درونی است که در هر نسلی بازتولید شده و می تواند مصالحه ها و توافقات نسل های قبلی را در منازعات ایجاد شده ناکارآمد کند.

عنصر دیگر منازعات قومی این است که منازعات قومی همواره با موضوع نژادپرستی توصیف و شناخته می شود. در نژادپرستی همیشه دو گروه خودی و غیر خودی وجود دارد. گروه خودی تمایل به اثبات برتری و ارزشمندی خود و اثبات پستی و حقارت گروه غیر خودی دارد. این تمایل ذاتی دوسویه در نژاد پرستی ماهیت غریبه سازی، دشمن سازی و ایجاد فاصله دارد، چیزی که نهایتا در گروه غیر خودی احساس تنفر، ظلم و حقارت احساس کرده و انرژی لازم برای اقدامات تلافی جویانه و پرخاشگری فاجعه آمیز را ایجاد می کند.

عنصر دیگر منازعات قومی و نژادی این است که منازعات قومی همواره به تداوم گرایش دارد. هویت افرادی که درگیر نژادپرستی است چنان با جنگ و درگیری در هم تنیده شده است که بودن در حالت منازعه همواره مطمئن تر از حالت صلح می باشد. از آنجایی که تمام برنامه های زندگی افراد برای منازعه و جنگ است تجربه زندگی صلح آمیز نداشته و اساسا برنامه ای برای صلح ندارد بنابراین منازعات تداوم می یابد.

از آنجایی که منازعات قومی در صورت شکل گیری ذاتا گرایش به تداوم دارد و خسارات جبران ناپذیری برای کشور ها به وجود می آورد.کشور های دارای اقوام مختلف تلاش می نماید برای هویت مسخ شده شان هویت جایگزین تعریف نموده و یا برنامه های برای ادغام در فرهنگ و هویت جهانی در نظر می گیرد.

دیدگاه شما