صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چگونگی پیدایش پدیدۀ انتحار در افغانستان

-

چگونگی پیدایش پدیدۀ انتحار در افغانستان

حملات مرگبار انتحاری که هر از چند گاهی تکرار می شود و در آن ده ها انسان بی گناه به شمول اطفال و زنان کشته و مجروح می شوند یکی از زشت ترین و کریه ترین پدیده های قرن ما است.

 این گونه حملات که در اکثر مواردعاملان آن را جوانان و نوجوانان اغفال شده بدست گروه های تروریستی تشکیل می دهد در تاریخ کشورما سابقه ی ندارد.

بلکه در یک دهه گذشته شاهد افزایش چنین حملاتی از سوی قربانیان اغفال شده آن بوده ایم. بنا براین ایجاب می کند که برای روشنی اذهان جوانان و تنویر افکار عمومی یک بسیج سراسری ملی با محوریت عالمان دلسوز و متعهد، البته به کمک دولت ونهاد ها و موسسات علمی و اسلامی در کشور راه اندازی و اجرا شود. در مبارزه علیه دهشت افکنی و ترور در کشور همه آحاد جامعه مسئولیت دارد. زیرا آسیب های که از این

ناحیه متوجه شهروندان کشور می شود به قشر یا گروه خاصی مربوط نمی شود بلکه کشته شدگان و قربانیان حملات انتحاری در یک دهه گذشته از همه اقشار جامعه بوده است. از این رو باید همگان برای مبارزه جدی با این پدیده زشت احساس مسئولیت کند در غیر این صورت مردم افغانستان همچنان قربانی ترور ودهشت افکنی باقی خواهند ماند.

تداوم چنین حملات مرگبار در سالهای اخیر باعث شده است سالانه تعداد زیاد از انسانهای بی گناه در اثر اینگونه حملات کور و وحشیانه جان های خود را از دست دهند.

 سوگمندانه اینکه عمدتا اینگونه حملات در کشورهای اسلامی وتوسط انتحاریونی که ادعا می شود مسلمان اند صورت پذیرفته و طبیعتا بخش عمده از جان باختگان و خسارت دیدگان هم انسان های مظلوم مسلمان اند. یکپرسش اساسی که همواره ذهن هر انسانی را بخود مشغول می کند این است که این پدیده چگونه در افغانستان شکل گرفته و نسبت این عمل وحشیانه انجام می شود با دین مبین اسلام چیست؟

  براستی اسلام چنین عملیات های خودکشی و دیگر کشی را که عمدتا قربانیان آن زنان، اطفال، سال خوردگان مسلمان و بی گناه است را اجازه می دهد؟

آمارها نشان می دهد که قربانیان اینگونه انتحار های وحشیانه عمدتا مسلمان اند و قرآن کریم می فرماید کسی که یک انسان را بکشد مانند آن است که یک عالم و جهان را ازبین برده است و کل انسان ها را کشته است. حال تکلیف این گونه  اقدامات برخی از مدعیان اسلامیت و اسلام خواهی چه می شود.

به نظر می رسد ریشه های خشونت بیش از حد در افغانستان و گسترش موج انتحار و خودکشی و دیگر کشی را باید در سنت های بومی و قومی جستجو کرد که به رغم اعلام صریح و مکرر عالی ترین مقامات مذهبی عربستان و مصر بازهم شاهد تداوم این عمل وحشیانه درافغانستان ایم. اما در سایر نقاط جهان هرگز چنین پدیده ی را نمی بینیم.

 بنا براین نمی توان این پدیده را به اسلام نسبت

داد؛ که اگر چنین بود مفتی های اعظم جهان اسلام و خود مسلمانان از آن  اظهار بی زاری نمی کردند.

البته هستند کسانی یا قدرتهای که از این ویژگی خاص به نفع خود  و برای قربانی کردن دیگران استفاده می کنند. نمونه دیگر رفتار ظالمانه و خشونت بار با زنان است که هرگز نه ریشه در سنت های اسلامی دارد و نه در جوامع دیگر رایج است. بلکه فقط این پدیده را در محدوده های خاص جغرافیایی  و تباری می توان یافت.

اما اینکه این سنت ها و باورها در میان گروهی از مردم چگونه شکل می گیرد و زمینه ها و بسترهای آن چه می تواند باشد بحث مفصلی است که در حوصله این نوشتار نیست. به طور اشاره باید گفت برخی بر این باور اند که در اقلیم های خشک و صحرایی، مردمان خشن  و ستیزه جو زندگی می کنند. این یعنی اینکه ویژگی های محیط طبیعی زندگی انسانها در شکل دهی افکار باورها و رسومات آنان تاثیر مستقیم دارد. از نظر این عده مثلا اعراب بیایان گرد قبل ازاسلام، باید دختران شانرا زنده بگور می کردند. چون وجود دختران برای مردی که به سختی می توانست قطره آبی یا لقمه نانی را با کشتار و جنگ های قبیله ی و زندگی صحرانشینی پیدا کند جز مایه رنج و مرارت و بدبختی برای شان در جنگ ها ستیزها و قحط سالیهای خشک حجاز چیزی دیگر نبود. برخلاف پسران که می توانستند بازوی پدران شان باشند، چه در جنگ ها و چه در کسب معا ش و مسکن. اما در مقابل مردمانی که همیشه در سرزمین های بارانی و حاصلخیز زیسته اند و غرق در وفور نعمت و آب و باد باران بوده اند، برای آنان زنان نه تنها مایه رنج و زحمت آنان نبوده بلکه همیشه از جایگاه بلندبرخوردار بوده اند. دوره های مادر سالاری و زن سالاری را در گذشته هایآنان باید جستجو کرد.

در واقع از نظر انسان شناسان و روانشناسان ویژگی های فرهنگی و رفتاری را باید در محیط های زندگی و طبیعت آن جستجو کرد.

اگر این تئوری ها درست باشد و یا به تعبیر بهتر آنرا بپذیریم، در اقوامی که گذشته صحرا نشینی دارند و در محیط های خشک و بیابانی یا کوهستانی زندگی کرده اند باید رگه های از خشونت و جنگ افروزی را جستجو کرد.

از جمله در مورد چنگیز خان ولشکر او که از اقوام صحرانشین و کوچ نیشن گرد آمده بودند این تئوری قابل تطبیق است  و در افغانستان نیز باید این فرهنگ خشونت و ترور و انتحار را باید در چنین زمینه ها وبستر های جستجو کرد. متاسفانه تجربه ثابت کرده است که اندیشه ها، باورها، فرهنگ های وارداتی در میان این گونه مردمان نیز از محیط پیرامونی تاثیر می پذیرد و به مرور زمان بگونه ی باب میل

آنان تغییر چهره می دهد. به نظر می رسد آموزه های صلح امیز اسلام که زندگی مسالمت آمیز با دیرگران را توصیه می کند در چنین سرزمین های کمتر مورد توجه قرار می گیرد. در نتیجه امروزه ما در افغانستان شاهد پدیده ی هستیم که بسیار نادر است در تاریخ اسلام و آن پدیده انتحار و خود کشی است که در سایر سرزمین های اسلامی خبری از آن نیست. بنا براین روشن است که

بسیار از ویژگی های زیست محیطی بر باورها، عقاید، فرهنگ و سنت های مردم تاثیر مستقیم دارد و فرهنگ خشونت وترور را در افغانستان نیز باید در همین راستا توجیه و تبیین کرد.

البته دلایل دیگری نیز در توجیه این پدیده مطرح شده است بطور نمونه گفته می شود انتحار و ترور در واقع یک نوع واکنشی است در برابر نظام حاکم بر جهان کنونی و یک نوع قدرت نمایی و اعلام حضور در برابر سایر قدرت ها و تسلط فرهنگی که باب میل این گروه ها و طرفداران آن نیست. از نظر این گروه ها راه مواجهه با استیلای فرهنگی غیر در قلمرو خود مقابله با چنین وضعیتی است.

بنا براین رشد فزاینده بنیاد گرایی و تروریسم در جهان یک نوع عکس العمل و واکنش در برابر وضعیتی است که شرائط پسا مدرن جهان بوجود آورده است.

اما اگر به فرض بتوان چنین توجیهی را برای چنین اقدامات خرابکارانه وبنیان کن دست و پا کرد، سوال اساسی تر این است که چرا این گونه حملات انسانهای مظلوم و بی دفاع را هدف قرار می دهد انسانهای که در شکل دهی نظام مورد منازعه این گروه ها نقشی نداشته اند. از این جا است که تردید های جدی در خصوص چنین توجیهاتی در اذهان شکل می گیرد. گروه های که مدعی مبارزه با نظام به اصطلاح خودشان سلطه اند به این بیاندیشند که انتحار و خود کشی در نهایت هیچ دست آوردی جز تباهی و نابودی خود ترویج کنندگان آن را نخواهد داشت

دیدگاه شما