صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نظریه ها و جریان های فکری مسلط در تاریخ سیاسی افغانستان

-

نظریه ها و جریان های فکری مسلط در تاریخ سیاسی افغانستان

اندیشه ها و نظریه های سیاسی که شکل می گیرد معطوف به حل بحران یا گذار از بحران به وجود می آید. پدید آورندگان اندیشه ها و نظریه های سیاسی با توجه به درک که از بحران دارد نظریه سیاسی را به وجود می آورد. به طور نمونه نیکولو ماکیاولی اندشمند و نظریه پرداز ایتالیا بحران جامعه ایتالیا را بحران ثبات می دانست، تامس هابز بحران بریتانیا را بحران اقتدار، جان لاک اما متفاوت از تامس هابز بحران جامعه بریتانیا را بحران مشروعیت می دانست. در نهایت مارکس، بحران حاکم بر جوامع سرمایه داری را بحران در نظام سرمایه داری می دانست. با توجه به درک که این اندیشمندان از بحران دارد نظریه سیاسی متفاوت را به وجود آوردند. یعنی نظریه های سیاسی معطوف به حل بحران که در جامعه وجود دارد شکل می گیرد.بنابراین کارکرد نظریه های سیاسی این است که بحران جوامع را حل نموده و نظریه سیاسی کارآمد است که بتواند جامعه را از بحران نجات دهد. حال با توجه به این مسئله باید مشخص کرد که چه نظریه های سیاسی در افغانستان شکل گرفتند تا بحران افغانستان را حل نماید. در افغانستان چهار جریان فکری وسیاسی به وجود آمد که در پی می آید.

فاشیسم یک نظریه سیاسی و نوعی نظام حکومتی خودکامه‌است که نخست بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۳ در ایتالیاو به وسیله موسولینیرهبری شد.فاشیسم و نازیسماشکال مختلف دیکتاتوری سرمایه مالیاست، بر ضد سایر بخش‌های سرمایه داریو دیگر بخش‌های جامعه نظیر کارگران که در شرایط بحران حاد (اقتصادی) برای حفظ حکومت از به قدرت رسیدن کارگران در جامعه حاکم می‌شود. این واژه بعدها در مفهوم گسترده‌تری به کار رفت و به دیگر رژیم‌های دست راستی که دارای ویژگی‌های مشابهی بودند، اطلاق شد.فاشیسم، از لحاظ نظری محصول توسعة نظری نژادباوری و امپریالیسماروپایی بود، و از نظر اجتماعی محصول بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ جهانی اول می باشد. ولی با شکست کلی آن در جنگ جهانی دوم، از اعتبار افتاد. پس از جنگ، برخی حزبهای نوفاشیست در اروپا پدید آمدند (از جمله حزب نوفاشیست ایتالیا) ولی توفیقی چندان بدست نیاوردند. فاشیسم به عنوان یک جریان فکری و سیاسی در افغانستان از زمان احمد شاه ابدالی مطرح بوده است و در مقاطع تاریخی مختلف به عنوان جریان های مطرح و مسلط مطرح بوده است.زمانی که فاشیسم به عنوان یک نظریه سیاسی مطرح در اروپا در آمدند نخبگان سیاسی افغانستان نیز به طور جدی فاشیسم را با نگاه نژاد باورانه دنبال نمودند. مثلا در زمان داوود خان فاشیسم از جریان های مسلط بود که سیاست های داوود خان را معنی و مشروعیت می بخشید.

مارکسیسم مکتبی سیاسی و اجتماعی است که تحت تأثیر اندیشه‌های کارل مارکس، فیلسوفو انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهمپیدا شد.فردریش انگلسنیز از شکل‌دهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بوده‌است و مارکسیست‌ها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق هستند.اساس مارکسیسم آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس)بیان شده‌است بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده‌است و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازیو پرولتاریاوجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.میان مارکسیست‌های مختلف، برداشت‌های بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند:واژگونی نظام سرمایه‌داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعه‌ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان است. جریان مارکسیسم در افغانستان در زمان پادشاهی ظاهر شاه ریشه دارد و با کودتای داوود خان و بعدا سیاست های که اعمال کرد باعث شد که افغانستان از بلوک غرب دور شده و به بلوک شرق نزدیک شود و با نزدیک شدن به شوروی نخبگان سیاسی و فکری افغانستان نیز با اندیشه ها و نظریه های سیاسی مسلط در این جامعه آشنا شده و آن جریان های فکری و سیاسی را وارد افغانستان نمودند. این جریان با واکنش جریان اسلام گراها مواجه شد. جنبش های فکری و سیاسی اسلامی در واکنش به نظام کمونیستی که به وجود آمد باعث شد که مارکسیسم به عنوان یک جریان مسلط دیگر نتواند به سیاست ها و رفتارهای نخبگان سیاسی ما معنی و مشروعیت ببخشد و به همین خاطر این جریان جای خود را به جنبش های اسلام گرا داد.

جنبش های فکری و سیاسی با رویکردی دینی در واکنش با نظام کمونیستی حاکم در افغانستان به وجود آمد که این جنبش ها جریان اسلام گرایی را به وجود می آورد.اسلام گرایی به عنوان یک جنبش فکری و سیاسی زمانی شکل گرفت که مارکسیسم نتوانست بحران های موجود جامعه افغانستان حل نماید. به همین خاطر جنبش های اسلامی راه حل و یا گذاراز بحران را دین مقدس اسلام دانست اما این جریان با شکست شوروی در افغانستان کارکرد ها و کارویژه های اساسی خود را از دست داد. به این معنی که جنبش های اسلامی دیگر نتوانست اتحاد خود را حفظ نماید و یک نظام سیاسی و یا نظریه سیاسی را به وجود بیاورد که بتواند افغانستان را از بحران نجات بدهد. بنابراین جنبش اسلام گرایی نیز شکست می خورد.

علت دیگر شکست این جریان ها این است که این جریان ها مطابق به بحران و مسئله افغانستان شکل نگرفته است و این جریان ها وارداتی است. یعنی نخبگان سیاسی و فکری ما این نظریه های سیاسی را برای حل بحران افغانستان وارد کردند در حالی که این نظریه ها ابزاری مناسب برای حل بحران افغانستان نبود. باید گفت که درک درست میان نخبگان ما از بحران وجود نداشته و امروزه نیز وجود ندارد به همین خاطر جریان های وارداتی موفق به حل بحران در افغانستان نمی شود. نخبگان فکری و سیاسی ما مارکسیسم دسته سومی را به افغانستان وارد کردند. همان طور که گفته شد مارکسیسم جریانی است که در اندیشه های مارکس ریشه دارد اما نخبگان ما مارکسیسم را از طریق نخبگان کشورهای همسایه وارد افغانستان نمودند. بیشترین متن که در مورد مارکسیسم در افغانستان وجود دارد همان متن های تولید شده حزب توده ایران است. بنابراین نخبگان ما به طور مستقیم با اندیشه های مارکس ارتباط برقرار نتوانستند. جریان اسلام گرایی در افغانستان از طریق جنبش اخوان المسلمین در افغانستان وارد شد. یعنی نخبگان و رهبران جنبش های اسلام گرا بیشتر متاثر از جنبش اخوان المسلمین بودند.

از طرفی باید توجه داشت که این جریان های فکری و سیاسی در جامعه افغانستان مخاطب نیافت. یعنی مردم افغانستان نتوانستند هیچ گونه تماس با این جریان ها پیدا نماید.مخاطب نیافتن این جریان ها در افغانستان یکی از دلایل شکست می تواند باشد.

جریان دیگری که امروزه در جامعه ما حاکم می باشد لیبرال دموکراسی است. این جریان با شکست رژیم طالبان وارد افغانستان شد و خیلی ها امیدوار است که بتواند افغانستان را از بحران نجات بدهد. اگر چه این جریان یک جریان نوپا و شکننده است اما امیدواری های زیادی را به وجود آورده است. آنچه این جریان را نیز تهدید می کند وارداتی بودن، مخاطب نیافتن آن در بین مردم می باشد. برای این که این جریان به شکست مواجه نشود نخبگان سیاسی و فکری جامعه ما باید تلاش نماید این جریان را وارد متن جامعه نموده و مردم را از مولفه های آن اگاه سازد.ما امیدوارم که نخبگان تعریف و درک از بحران ارائه نموده و با توجه به مولفه های لیبرال دموکراسی بتواند در حل بحران استفاده نماید.

دیدگاه شما