صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

در پشت خشونت های کویته چه منطقی نهفته است؟

-

در پشت خشونت های کویته چه منطقی نهفته است؟

وجود خشونت های سازمان یافته و غیر مشروع و خشن یکی از مسائل جدی کشور های جهان سوم می باشد. بدون شک خشونت در همه کشور ها و جوامع وجود دارد. اما نوع خشونت متفاوت است. خشونت ممکن مشروع و یا غیر مشروع، سازمان یافته و یا غیر سازمان یافته، خشن یا نرم باشد. آنچه خشونت را مشروع، نرم و قابل قبول می سازد منطق است که خشونت در درون آن قرار می گیرد. اگر در پشت رفتار های ما منطقِ نهفته باشد باید فهمید که خشونت های غیر مشروع، سازمان یافته و خشن که در چند ماه اخیر در کویته پاکستان علیه مردم بیگناه هرازه اتفاق افتاد از چه منطق پیروی می کند. چه منطق عاملان خشونت را وادار به چنین رفتاری می کند؟ پیش فرض ما این است که منطق و فرهنگ قبیلوی عامل اصلی چنین خشونت ها می باشد. در منطق قبیله ای دین به عنوان زیربنای روابط اجتماعی و مناسبات نهادی های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عمل می کند. برای فهم خشونت کویته پاکستان نیازمند فهم منطق قبیله و سازگاری های آن می باشیم که خشونت در چارچوب آن اتفاق افتاده است.

مفهوم قبیله شبیه مفهوم خویشاوندی در نزد مردم شناسان است و منظور از آن شبکه ای از روابطی است که بر محور روابط خانوادگی و خویشاوندی شکل می گیرد، اما در ادامه تبدیل به نظامی می گردد که ابعاد گسترده ای سیاسی و اعتقادی نیز به خود می گیرد. به لحاظ جغرافیایی هر چند زادگاه قبیله روستا و عشیره نشینی است، اما از آنجا که اشکال مختلف آگاهی سیاسی و اجتماعی می توانند زمانی بلند پس از زوال پایگاه اجتماعی که وجود آن اشکال بسته آن است باقی بمانند. نظام و ارزش های قبیله نیز می تواند خارج از ظرف تاریخی و اجتماعی قبیله به حیات خویش ادامه دهد. نظام قبیله دور از ظرف اجتماعی و خاستگاه عشیره ای خود در شهر ها فعال سازی مجدد می شود. در شهر ها ممکن الگوهای زندگی متکثر باشد اما ارزش ها و اصول حاکم بر زندگی ما ارزش ها و اصول نظام قبیله می باشد.

در نظام قبیله تاراج، انتقام، ننگ یک اصل می باشد و این اصول بر محور قبیله، عقیده و خشونت عمل می نماید. نظام قبیله مشروعیت دهنده به تاراج، انتقام و ننگ است. تاراج و انتقام را می توان نوعی خشونت یافت. در نظام قبیله خشونت که صورت می گیرد ممکن در شکل انتقام و یا تاراج ظاهر شود و یا ممکن به تغییر چهره به شکل جهاد و شهادت ظاهر گردد. تنها تفاوت که بین دو شکل خشونت دارد این است که در احتمال قربانی شدن حاملان خشونت در شکل جهاد و شهادت بیشتر است. باید توجه گردد که منظور از مفهوم دین در نظام قبیله دینی نیست که در قرآن و سنت پیامبر معرفی شده است بلکه مجموعه ارزش ها، باورها و آداب و رسوم فرهنگ قبیله است که به جای دین جایگزین شده است. بنابراین خشونت جزئی از ارزش های است که در دین نظام قبیله به نوعی گنجانده است.

قبیله و خشونت چنان بر زندگی و روح انسان ها هژمون می یابد که این دو عنصر به عنوان باور های اساسی مردم مطرح می گردد. باور به قبیله و خشونت باور به اصل انتقام، ننگ و تاراج است. همین باور به عنوان یک مکانیسم دورنی و ذهنی است که رفتار ها و کنش های افراد نظام قبیله را مشروعیت می بخشد و افراد قبیله بدون کدام دغدغه ای دست به اعمال می زنند که با دید بیرون قلبیه ای غیر دموکراتیک جلوه می کند. نظام قبیله برای فعال سازی مجدد خود در شهر ها نیازمند بازسازی و به روز شدن خود می باشد. این مهم با نظریه ها و فهم های بنیادگرایانه از دین بازسازی و بروز می شود. نظام قبیله با درک و فهم های از مفاهیم مشروعیت، جاهلیت و جهاد پیوند می یابد.

 حضور مفهوم شریعت در صورت بندی گفتمانی مذهبی با التزام عملی نیز همراه است، این التزام عملی چیزی جز تطبیق مو به موی شریعت اسلامی در جامعه نیست. بدین ترتیب، با التزام عملی به اجرای شریعت، جایی برای قوانین موضوعه باقی نمی ماند و مطرح شدن قانون پیشا پیش مستلزم نسخ شریعت تلقی می گردد. سید قطب در کتاب معالم الطریق (نشانه های راه)، که به عنوان منشور و مانیفیست بنیاد گرایی اسلامی مطرح است، جایگزین کردن قوانین موضوعه به جای شریعت را نوعی تجاوز به حاکمیت الهی تلقی می کند، زیرا از نظر او شریعت برای تنظیم امور فردی و اجتماعی حیات آدمی از سوی خداوند وضع شده است. جایگزین کردن قانون به جای شریعت سوای اینکه مقدم کردن امری مرجوح بر راجح هست، نوعی دهن کجی به شریعت به عنوان قوانین الهی نیز تلقی می گردد. بنابراین دیگر قانونی وجود ندارد که خشونت دولت به سازمان که انحصار خشونت مشروع را در دست دارد را توجیه نماید.

در مورد مفهوم جاهلیت باید گفت که عصر جاهلیت عصر قبل از ظهور اسلام دانسته می شد اما سید قطب و ابو علی مودودی تفسیر تازه ای از مفهوم جاهلیت ارائه داد که بر اساس تفسیر آنها جامعه جاهلی جامعه ای است که در آن پرستش خداوند بی آلایش و خالصانه صورت نمی گیرد و این مساله البته در جنبه هایی از قبیل تصورات اعتقادی، شعائر تعبدی و قوانین موضوعه خودش را نشان می دهد. در این روز ها تمام جهان تا جایکه به منبع و منشاء اصول و قوانینش مربوط می شود، در جهالت بسر می برد، و این جاهلیت را نمی توان از طریق آسایش مادی و اختراعات علمی هر چند قابل توجه تغییر داد. جاهلیت بر مبنای اصل مخالفت با حکومت خداوند بر روی زمین و اوصاف مهم حاکمیت خداوند استوار شده است. بنابراین طبق این تعریف جامعه جاهلی چارچوبی است که کلیه جوامع کنونی را در بر می گیرد.

جهاد: جهاد در تاریخ اسلام در اوائل کاربرد بیرون دینی داشته است اما با ایدئولوژیک شدن گفتمان مذهبی، به خصوص از زمان شیخ الاسلام تقی الدین احمد ابن تیمیه جهاد از کابرد و قلمروی جدیدی برخوردار گردید. ابن تیمیه جهاد را به ابزاری بدل نمود که در منازعات درونی جوامع اسلامی نیز کارآمدی داشته باشد، زیرا از نظر او جهاد مکانیسمی بس گسترده و پویاست که برای پالایش ناخالصی ها و انحرافات درون جوامع اسلامی، البته با ضوابط و قواعد فقهی مشخص، نیز می تواند از آن به کار گرفته شود.

جهاد ابزاری برای بیان درست باور های اسلامی و تصحیح این باور ها از آلودگی ها و انحرافات است. بنابراین از مکانیسم جهاد می توان برای از بین بردن نظام های سلطه که مبتنی بر باور های نادرست هستند نیز استفاده کرد. جهاد از دو مرحله بنیادین برخوردار است: مرحله نظری و مرحله عملی. مرحله نظری امر به معروف و دعوت به دست کشیدن از باور های باطل و روی آوردن به اعتقاادات درست است، اما اگر در این مرحله اهداف جهاد محقق نشود، مرحله عملی یعنی مبارزه خشونت آمیز ناگریز می شود.

نظام قبیله وقتی در شهر ها با این سه مفهوم فعال سازی مجدد می شود و این ها به عنوان واژگان نهایی افراد قبیله تبدیل می شود خشونت به صورت اتوماتیک توجیه و مشروعیت می یابد. افراد نظام قبیله با این واژگان نهایی افراد و جوامع خارج از قلمرو قبیله خود را جاهل دانسته و از آنجایی که دیگری قانون را در کنار شریعت مطرح کرده است دشمن خدا (کافر) نیز دانسته می شود. به همین خاطر برای افراد قبیله ضروری می نماید که در مقابل چنین جوامعی جهاد نموده تا هم ثواب ببرد و هم دیگری کافر را از بین ببرد. جهاد و شهادت در نظام قبیله با درک بنیادگرایان پیوند می یابد و به شکل خشونت ظاهر می گردد.

بنابراین خشونت کویته پاکستان علیه مردم هزاره در چارچوب چنین منطق فهم می گردد و بدون توجه به سازگار های منطق قبیله و پیوند آن با بنیادگرایان نه فهم آن ممکن گردد و نه جلوگیری خشونت ممکن می گردد.

دیدگاه شما