صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

رویکرد های مختلف توسعه یافتگی و رویکرد مناسب برای افغانستان

-

رویکرد های مختلف توسعه یافتگی و رویکرد مناسب برای افغانستان

اگر مهمترین موضوع روابط بین الملل تا پایان جنگ جهانی دوم موضوع جنگ و صلح بود، با مشاهده و دقت عملی به نظر می­رسد که اساسی­ ترین موضوع نیمه دوم قرن بیستم و قرن بیست و یکم برای بسیاری از کشورها از جمله آن دسته کشورهایی که ما تحت عنوان "جهان سوم" از آنها یاد می­کنیم، موضوع توسعه­یافتگی می­باشد.

پس از جنگ جهانی دوم شاهد موج عظیمی از استعمار­­ زدایی و پیدایش کشورهای موسوم به "جهان سوم" می باشیم که یکی از اهداف اساسی این کشورها پس از کسب استقلال، رسیدن به توسعه­یافتگی و تحول در منزلت ملی­شان بوده است. در مورد توسعه یافتگی شاهد تجارب متفاوتی درمیان کشورهای جهان سوم می­باشیم. از یک سو کشورهایی مانند کره­جنوبی، سنگاپور، مالزی و برخی دیگر از کشورهای آسیای جنوب شرقی را مشاهده می­کنیم که توانسته­اند خود را از سطح یک خرد قدرت محلی در دهه 1950 به یک قدرت بزرگ تک بعدی در دهه 1980 ارتقاء دهند. از طرف دیگر کشورهایی مانند ایران، عراق، کوبا و افغانستان را مشاهده می کنیم که همچنان بعنوان خرد قدرتهای محلی یا کشورهای حاشیه­ای باقی  مانده اندi. فهم توسعه یافتگی و چگونگی دست یابی به آن بدون توجه به نظریه های نوسازی ممکن نمی گردد. نظریه های نوسازی در حقیقت الگو های مختلف توسعه یافتگی را آسان سازی نموده تا سازکار های یک الگو برای رسیدن به توسعه یافتگی برای دیگران روشن شده و دیگران بتواند از آن الگو استفاده نماید.

در مورد توسعه یافتگی نظرات و دیدگاه های مختلف شکل گرفته است. به طور کلی می توان سه مکتب کلان را نام برد و اندیشمندان و نظریه پردازان توسعه یافتگی را در درون یکی از آن مکاتب دسته بندی کرد. مکتب نوسازی کلاسیک، مکتب وابستگی و نظریه نظام جهانی. هر کدام از این نظریات خود به دسته های مختلف تقسیم شده است. هر کدام از این مکاتب و نظریه ها دیدگاههای مختلف در مورد توسعه و توسعه یافتگی دارد اما وجه مشترک همه آن ها نظریه پردازی در مورد کشور های جهان سوم یا توسعه نیافته می باشد.

در این نوشتار تلاش می شود رویکرد های که در درون مکتب نوسازی شکل گرفته است را مورد بررسی قرار دهند و در نهایت رویکردی مناسب برای افغانستان معرفی نمایم. رویکرد های مکتب نوسازی از آنجا مهم و برای ما دارای اهمیت می باشد که بیش از دیگر مکاتب توسعه یافتگی بر عوامل درونی و داخلی تاکید می کند. یعنی به زمینه ها و شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یک جامعه برای رسیدن به توسعه یافتگی تاکید می کند. از آنجایی که در کشور ما تا هنوز هیچ رویکرد حاکم نیست و اساسا نخبگان سیاسی و فکری ما به مسئله توسعه یافتگی توجه نکرده است و بیشتر به صورت ناخودآگاه به کمک های خارجی برای توسعه یافتگی گرایش پیدا کرده است ضروری می نماید که رویکرد های مربوط به توسعه یافتگی را مطرح کنیم که بیش از همه بر عوامل داخلی و درونی تاکید دارد.

به طور کلی سه رویکرد جامعه شناختی، اقتصادی و سیاسی در درون مکتب نوسازی وجود دارد.

رویکرد جامعه شناختی: رویکرد جامعه شناختی چگونگی رخداد یا اینکه چرا نوسازی رخ می دهد را مورد بررسی قرار داده است. آنها علت نوسازی در جوامع را، تماس جوامع میان جوامع نوسازی شده و نوسازی نشده می دانند. این ها مثال معروف دارد که می گوید اگر اعضا جوامع نوسازی نشده یکبار طعم کوکاکولا یا پپسی را بچشد دیگر حاضر به نوشیدن آب بدون طعم خود نخواهد بود. بنابراین راه حلی که ارائه می کند این است که جوامع نوسازی نشده باید با جوامع نوسازی شده ارتباط برقرار نماید و همین ارتباط باعث نوسازی جوامع نوسازی نشده خواهد شد.

در کنار این رویکرد در جامعه شناسی نوسازی، رویکرد دیگر نیز وجود دارد که تاکید بر تمایز ساختاری دارد. مطابق این رویکرد نوسازی عمدتا مشتمل بر تمایز ساختاری است؛ در این فرایند ساختارهای پیچیده که کارکردهای چند گانه ای را بر عهده دارد به ساختارهای تخصصی متعددی تقسیم می شود مانند نهاد خانواده. مسئله انفکاک ساختاری باعث می شود که کارکرد نهاد ها بالا رفته و با بهتر شدن کارکرد نهاد ها نوسازی نیز رخ می دهد.

 

در نهایت رویکرد جامعه شناختی شاخص های زیر را برای تفکیک جوامع نوسازی نشده از جوامع نوسازی شده بیان می داد. در جوامع نوسازی شده: درجه بالای از تخصص گرایی، وابستگی متقابل سازمانها، قواعد فرهنگی مبتنی بر عقلانیت، عام گرایی و کارکرد های اختصاصی، درجه بالای تمرکزگرایی، تاکید بر گردش پول و سرمایه، جدا کردن دیوان سالاری از دیگر زمینه ها و جریان دوطرفه کالا و خدمات بین روستا و شهر وجود دارد در حالی که چنین شاخص های در جوامع نوسازی نشده وجود ندارد بلکه عکسشان وجود دارد.

رویکرد اقتصادی: روستو یکی از اندیشمندان نوسازی است که تاکید بر رویکرد اقتصادی دارد. وی حرکت جهان سوم به سمت نوسازی را به حرکت هواپیما تشبیه می کند و برای آن پنچ مرحله در نظر می گیرد. جامعه سنتی که حرکت بسیار کند دارد. شرایط مقدماتی برای خیز که نیازمند نیروی محرکه برای عبور از این مرحله است، مرحله خیز، مرحله حرکت به سمت بلوغ و مرحله مصرف انبوه. نیروی محرکه برای خیز چیزی مانند ماشین بخار، فضای مساعد بین المللی و ...می تواند باشد. برای ورود به مرحله خیز سرمایه ها و منابع تولید به گونه ای بسیج شود که نرخ سرمایه گذاری مولد تا 10 در صد درآمد ملی افزایش یابد. و اگر 10 در صد درآمد ملی افزایش نیابد رشد بیش از اندازه جمعیت همه مازاد اقتصادی را می بلعد. تاکید روستو این است که سرمایه گذاری اول در بخش تولید کارخانه ای و بعد در بخش های دیگر تزریق شود. در مرحله آخر جامعه با مصرف انبوه می رسد. روستو برای دست یابی سرمایه اولیه به چهار چیز اشاره دارد. 1- تامین از طریق ابزار های مالیاتی و مصادره 2- از طریق بانگ ها، بازار های سرمایه، اوراق قرضه دولتی و بازار بورس سهام 3- تامین از طریق تجارت خارجی 4- سرمایه گذاری مستقیم خارجی

رویکرد سیاسی: نظریه پرداز مهم رویکرد سیاسی کلمن می باشد وی قواعد نوسازی را چنین بیان می دارد. 1- انفکاک ساختار سیاسی 2- لائیک شدن فرهنگ سیاسی ( همراه با برابری) 3- این دو باعث افزایش قابلیت نظام می شود. در این بخش باید برابری توزیعی، حقوقی، برابری در فرصت ها و برابری در مشارکت وجود داشته باشد. با افزایش قابلیت نظام میزان مشارکت سیاسی، میزان کارآمدی اجرای تصمیمات، افزایش قدرت نفوذ نهاد های مرکزی حکومت، تجمع منافع توسط کانون های سیاسی، نهادینه شدن رویه های سیاسی و حل و فصل اختلافات صورت می گیردii.

اگر چه هر یک از این رویکرد ها می تواند ما را در دست یابی به توسعه یافتگی کمک نماید اما نمی تواند ما را به توسعه پایدار و متعادل برساند. به نظر می رسد که بهترین رویکرد را ساموئل هانتینگتون ارائه کرده باشد که می تواند برای افغانستان نیز مفید باشد. وی بیان می دارد که توسعه اقتصادی باید توأم با توسعه سیاسی رخ دهد. وی بیان می دارد اگر جامعه ای تنها به توسعه اقتصادی دست یابد و به توسعه سیاسی اتفاق نیافته باشد در آن جامعه شورش رخ می دهد. استدلال وی این است که توسعه اقتصادی باعث شکل گیری طبقه متوسط می شود و طبقه متوسط خواهان مشارکت سیاسی است. اگر نهاد های سیاسی رشد نکرده باشد و نتواند مشارکت سیاسی مردم را جذب نماید جامعه شورش می کند. به همین خاطر هانتینگتون بیان می دارد که در کشور های جهان سوم باید توسعه اقتصادی با توسعه سیاسی همزمان رخ دهد. رویکرد هانتینگتون در حقیقت هر سه رویکرد مطرح شده را در بر می گیرد. وی بر پشتیبانی خارجی از توسعه یافتگی نیز تاکید دارد. بنابراین افغانستان نیز از آنجایی که یک کشور توسعه نیافته است می تواند از این رویکرد استفاده نماید.

i سید حسین سیف­زاده، اصول روابط­ بین­الملل(الف و ب)، تهران: نشیر سفیر، چاپ پنجم، 1385، ص31.
ii این سه رویکرد از دو کتاب سیاست های مقایسه ای عبدالعلی قوام و تغییر اجتماعی و توسعه آلوین سو گرفته شده است.

دیدگاه شما