صفحه نخست » مقالات » اگرخارجی ها نمی بودند؟
اگرخارجی ها نمی بودند؟
- حبیب صبوری خسروشاهی
موضوع "فرافکنی" دراصل مبحثی است که در روانشناسی کاربرد یافته است. گفته می شود برای بار نخست زیگموند فروید آن را مطرح نمود. فرافکنی یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیبها و امیال ناپسند خود به دیگران که در واقع ساز و کاری دفاعی به شمار میآید. به معنای دیگر فرافکنی به فرایند یا روشی اشاره دارد که افراد به مدد آن، ایدهها، تصویرها و امیال خود را بر محیط بیرونیشان تحمیل میکنند. همانطور که بیان شد اصطلاح فرافکنی بیشتر در مباحث روانشناسی و روانکاوی کاربرد دارد؛ فرد از طریق " فرافکنی " میکوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه و خطا و لغزش برهاند. فرافکنی، با برجسته کردن و اغراق آمیز کردن صفات شخصیتی منفی در دیگران، سعی دارد از اضطراب خود بکاهد.
در ادبیات ما نیز درباره "فرافکنی" چنین آورده شده است:"کافر همه را به کیش خود پندارد." در یک مثال ساده دانشجویی که در امتحان ناکام میشود، میگوید که استاد امتحان گیرنده سخت گیر بوده یا روش امتحان او ضعیف بوده است. در مثال دیگر ممکن است فردی از دوست خود عصبانی باشد، در همان حال همین فرد به دوستش بگوید که چرا از دست من عصبانی هستی؟ درحالی که خود وی عصبانی بوده و عصبانیت خود را به دوستش نسبت میدهد. در بررسی این موضوع از سوی دیگر میتوان گفت معمولا رنجش ما از دیگران به سبب جنبه های حل نشده در درون خودما است. بنابر این، بیشتر اوقات مطالبی را که به عنوان قضاوت یا راهنمایی به دیگران میگوئیم، در واقع به "خود" میگوییم. مانقطه ضعف های خود را به دیگران نسبت میدهیم و مطالبی را به دیگران میگوییم که در درون خود ماست. هنگامی که در باره دیگران پیش داوری میکنیم، در حقیقت در باره خود پیش داوری کرده ایم. به علاوه، در بسیاری از موارد توصیههایی که به دیگران میکنیم نشانه این است که خودما به آن توصیهها نیاز داریم و بخشی از درون ما تشنه این توصیههاست و آن را میطلبد .خصلتهای فرافکنی شده به دیگران خصلتهایی است که در سایه ما به سر میبرند و سایه آن بخشی از روان است که در اعماق خودآگاهی یا بین آگاهی و ناخودآگاهی قرار دارد. تا هنگامی که وجود برخی جنبهها را در خود انکار مینماییم، افسانه فرافکنی ادامه خواهد داشت. همین طور هنگامی که کسی را تحسین میکنید، در واقع این فرصت را پیدا میکنید که یکی از جنبههای خود او را پیدا کنید.
از جانب دیگر در ادبیات امروز کاربرد واژهها و اصطلاحها محصور و محدود در قلمرو خاص باقینمانده و قابل امانتگیری در سایر عرصهها نیز میباشد؛ اما مشروط به اینکه به نوعی مفهوم آن را تداعی بنماید. به همین موضوع یا واژه " فرافکنی " که بیشتر در روانشناسی و روانکاوی کاربرد دارد، درمباحث اجتماعی و سیاسی نیز به عاریت گرفته میشود. در جهان سیاست نیز گاه سیاست مداران و دولتها و گروههای سیاسی در رقابتهای سیاسی و یا گریز از اتهام سهل انگاری و خطا ولغزشهای نظری و عملی در روند سیاست، سعی دارند که ناتوانیها و ناکامیهای خود را به دیگران نسبت داده و خود را از مجموعه لغزشها و ناکامیها و کاستیها برائت ببخشند.
در کشورهای رشد نیافته و یا جهان سومی دو پدیده در عرصه سیاست بسیار فراگیر است. فراگیری این دو پدیده سبب گردیده است که اشتباهات سختی نیز روی دهد. این دو پدیده عبارتند از "توهم توطئه" و " فرافکنی" میباشد. آنچه در این نوشتار مورد نظر میباشد بحث "فرافکنی" میباشد. کشورهای جهان سوم به دلیل اینکه اغلب تحت قیومیت یا سلطه استعمار خارجی قرار داشته اند، بیشتر چنین گمان میبرند که عامل استعمار بعنوان یک زیر بنای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی برای همیشه و ثابت در قاعده سیاست و چگونگی وضعیت جاری کشور حضور دارد. بدون شک عامل خارجی بخصوص به شکل استعمارگری و دست اندازی بیرونی در مقاطع مختلف وضعیت عمومی و روند کشور را تحت تاثیر خود قرار داده است؛ اما باید که این وضعیت بسان هرعامل و پدیده دیگر سیاسی و اجتماعی ممکن است مقطعی و مربوط به دوران یا شرایط خاصی ارتباط داشته باشد. اما در مقابل همیشه چنین گمان برده میشود که خرابی و بحران و عقب ماندگی کشورهای جهان سوم فقط وابسته به یک عامل و عنصر میباشد و آن عامل خارجی است.
با تأسف مسئله "فرافکنی" در سیاست افغانستان نیز بعنوان یک سنت بدون تغییر و بازمانده از نسلهای گذشته هم چنان ریشه وبنیاد همه نابسامانیها شناخته میشود. اگر نیم نگاهی به تاریخ سیاسی کشور انداخته شود، بسیاری از تحلیلها و نقل رویدادهای تاریخی بر محور عامل خارجی می چرخد. در پی جویی و ریشه یابی رویدادها نیز همین مسئله، بعنوان مهم ترین عامل و شاید تنها عامل مورد توجه قرار گیرد. در طی چند روز گذشته به بهانه هفت و هشت ثور بسیاری از رسانههای کشور جولانگاه چنین پندار و باوری بود. عده ای رویدادهفت ثور را بعنوان تحریک بیرونی سرآغاز بحران در کشور یاد نمودند؛ عده ای دیگر تحریک بیگانگان در برابر حاکمیت نوپای هفت ثور را به عوامل بیرونی نسبت دادند. هم چنین فراتر از آن بسیاری از چهرههای سیاسی جنگهای داخلی بعد از هشت ثور را به خارجیها نسبت دادند. همین طور در میان دولتمردان نیز این سنت فرافکنی طرفداران جدی دارد. در بسیاری موارد دولتمردان کشور با وارد کردن انتقاد نسبت به رفتار جامعه بین المللی، آنان را عامل بدبختی و ادامه بحران در کشور قلمداد سازند.
البته اینکه کشورهای خارجی هرکدام برنامه ویژه خود را درمنطقه و جهان دارند جای هیچ تردیدی نیست. اگر سیاست مداران و رهبران سیاسی ما از درک چنین موضوعی عاجز اند باید به حال شان تأسف خورد و بر روزگار مردم خود گریست. واقعیت اینست که رهبران سیاسی و جهادی و دولت مردان کنونی در برابر عملکردها و ناکامیها و اشتباهات تاریخی و تکان دهنده خود در برابر مردم افغانستان مسئول و پاسخگو هستند. آنان باید جواب بدهند که چرا خارجی ها توانستند که از رهبران جهادی بعنوان جنگ افروزان داخلی استفاده سوء نمایند؟ چه چیزی باعث گردید که رهبران جهادی و زعمای سیاسی کشور منافع مردم و کشور را در برابر سیل حمایت ها و کمک های مالی و تسلیحاتی فراموش نمایند؟ اساسا مدعیان رهبری در کشور چه طرح و برنامه روشن و مورد اتفاق داشتند که خارجی ها نگذاشتند تا آن طرح به اجرا گذاشته شود؟ مدعیان رهبری در چه تاریخی و چگونه در برابر دست اندازی های خارجی ها مقاومت نمودند که مردم از آن بی خبر هستند؟ باید تاسف خورد که مدعیان رهبری در کشور نه در گذشته و نه حالا هیچ طرح و برنامه ای برای کشور نداشته و ندارند. ادعای اتهام زنی به خارجی ها در ایجاد بحران شاید استناداتی داشته باشد، اما این استنادها هرگز بی کفایتی و اشتباه و تقصیر آنان را در برابر سرنوشت مردم نبخشیده و باید پاسخ گو باشند. مهم تر از همه این که این مدعیان حق ندارند با تمسک به چنان شعاری، بی کفایتی های خود را پوشانیده و سعی در استفاده جویی سیاسی نمایند.
کلام آخر این که کسانی که به حربه فرافکنی چنگ انداخته اند در صدد آن هستند که مسؤولیت، تعهد و نتیجه عملکردهای خود را در برابر شرایط جاری کمرنگ جلوه دهند. آنان همواره سعی دارند که ندانم کاری و وخیم شدن اوضاع کشور را فقط به عوامل خارجی و تروریزم نسبت دهند. این گونه اظهارات یاد آور منطق غالب نظام های غیر دمکراتیک و توتالیتر است که در توجیه ناتوانی و سیاست های ملیتاریستی خود به سنت فرافکنی و توهم توطئه متوسل می شوند و درپاسخ به مطالبات مردم و انتظارات شهروندان خویش، ذهنیت عمومی را به دسیسه و خطر دشمنان بیرونی ارجاع می دهند. شکی نیست که ناامنی های گذشته و حال، حملات تروریستی و...کار تروریست ها بوده و در عدم تامین ثبات لازم خارجی ها نیز مسئول و مقصر هستند؛ اما مدعیان رهبری و دولت مردان تا هنوز نخواسته و یا نتوانسته اند به این سؤال پاسخ صادقانه بدهند که چه عوامل و دلایل ذهنی و عینی داخلی وجود دارد که افغانستان در سال های گذشته بکام بحران سقوط کند و اینک نیز در لبه پرتگاه قرارگیرد؟ براستی اگر خارجی ها نباشند آنان چه حربه و راه گریز دیگری دارند؟
دیدگاه شما