صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

کارگزاران سیاست در افغانستان و شخصی سازی قدرت

-

کارگزاران سیاست در افغانستان و شخصی سازی قدرت

فرهنگ سیاسی را به صورت کلان به دموکراتیک و پاتریمونیال تقسیم بندی می نماید. از ویژگی های نگاه پاتریمویالیستی این است که قدرت، سیاست، دولت و حکومت از مایملک شخصی حاکمان در نظر گرفته می شود و مردم هیچ مسئولیت و نقش در ساختار سیاسی، سازکارهای قدرت، مشروعیت بخشی به حاکمان و نهاد ها ندارد. از طرفی در جامعه با فرهنگ پاتریمونیال حاکمیت اقتدار گرایانه حاکم است که این ویژگی باعث می شود که حاکمان با استفاده از ابزار های خشونت آمیز با مردم برخورد نموده و اجازه اظهار نظر و یا اظهار وجود به مردم و شهروندان ندهد.

اگر تاریخ سیاسی افغانستان را از زمان احمد شاه ابدالی تا دوران طالبان را مورد بررسی قرار دهیم نگاه پاتریمونیالیستی به قدرت، سیاست، دولت و حکومت محسوس می گردد. یعنی در طول تاریخ؛ قدرت، سیاست، دولت و حکومت از ملک های شخصی حاکمان در نظر گرفته می شده و مردم افغانستان نیز به این باور رسیده بودند. همین نگاه با ویژگی حاکمیت اقتدار گونه حکومت ها باعث می شده است که مشارکت سیاسی مردم در فرایند های سیاسی سرکوب شود. باید در نظر داشته باشیم که فرهنگ سیاسی به فهم و درک مردم از قدرت، سیاست و دولت اشاره دارد وقتی از فرهنگ پاتریمونیالیسم در افغانستان سخن می گویم منظور تنها نگاه مردم عادی به قدرت، سیاست و دولت نیست بلکه خود حاکمان سیاسی افغانستان نیز نگاه مالکانه و شخصی به قدرت، سیاست، دولت و پست دولتی خود دارد. این نگاه پاتریمونیالیسم تا ختم دوره رژیم طالبان ادامه داشتند.

بعد از فروپاشی رژیم طالبان زمینه گذار از فرهنگ سیاسی پاتریمونیال به فرهنگ سیاسی دموکراتیک فراهم شد اما تا هنوز بخش عظیم از مردم افغانستان به خاطر بی سوادی نتوانسته است فرهنگ سیاسی دموکراتیک را فهم نموده و با ابزار جدید قدرت، سیاست، دولت و حکومت را نگاه نماید. تنها بخش کوچک از شهروندان افغانستان از سازکار های نظام دموکراتیک آگاه است و نقش خود را در عالم سیاست تاثیر گذار می داند. مشارکت سیاسی از مجرای انتخابت که امروزه در جامعه افغانستان ممکن وجود داشته باشد از روی این مسئله نیست که شهروندان افغانستان به نقش خود در فرایند های سیاسی آگاه نیست بلکه بیشتر ناشی از حس کنجکاوی مردم از وجود یک چیز جدید در افغانستان می باشد. حس کنجاوی و تضاد ها و شکاف های قومی، زبانی و دینی باعث می شود که مردم افغانستان پای صندوق های رای برود. مشارکت در لایه های مختلف سیاست همراه با آگاهی و دانستن نقش صورت نمی گیرد.حال این سوال مطرح می گردد که قدرت و سیاست در افغانستان چگونه عمل می کند؟ نقش کارگزاران در سیاست ها و اعمال قدرت در افغانستان چگونه است؟ آیا در افغانستان سیاست قومی شده است و یا اینکه قومیت ابزاری مورد استفاده برخی کارگزاران سیاسی می شود؟ در این نوشتار تلاش می شود که نقش کارگزاران و قومیت را در سیاست افغانستان مورد بررسی قرار دهیم.

در کنفرانس بن آلمان در سال 2001 میلادی تصمیم گرفته شد که نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی را به وجود آورد. در همین کنفرانس تصمیم گرفته شد که قانون اساسی دموکراتیک تدوین شود. قانون اساسی شکل گرفت که بر اساس آن تفکیک قوا و نهاد های دموکراتیک باید به وجود آید. شکل گیری قانون اساسی و دموکراتیک ساختن نهاد ها را تا حدودی می توان گفت که به خاطر قانونمند ساختن اعمال قدرت و رهایی قدرت از دام سنت های گذشته دانست. تفکیک قوا به معنی کنترل و مهار قدرت از طریق نهاد ها است. نهاد ها همدیگر را کنترل و مهار می کند. اما سنت تاریخی چنان قدرتمند بود که نتوانست قدرت را از شکل سنتی و مالکانه آن خارج سازد. تقسیم قدرت بنا بر سنت نانوشته بر اساس نفوذ اقوام تقسیم گردید.انتظار بر این بود که قدرت و مدیریت جامعه از شکل قومی آن خارج گردد و به صورت دموکراتیک و نهادی در آید. این مهم نه تنها صورت نگرفت بلکه قدرت و مدیریت جامعه شخصی شد و قومیت در درجه دوم قرار گرفت. شخصی شدن قدرت را می توان در بخش های مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی دید.درک این مسئله شاید دشوار بنماید. زیرا در نهاد های مختلف حضور اقوام و کارگزاران مختلف را می توان مشاهده کرد. همین امر ممکن است ما را به این فکر بیاندازد که قدرت بیش از آنکه شخصی باشد قومی و یا دموکراتیک است.قدرت شخصی برای تداوم خود نیازمند بازتولید شرایط تولید آن است. بازتولید شرایط تولید قدرت شخصی ممکن است به شکل گذشته صورت بگیرد و ممکن از آن فراتر برود و در شکل های مختلف خود را بازنمایی کند.

در افغانستان بعد از سال 2001 میلادی شرایط تولید قدرت شخصی و مالکانه به نوعی فزاینده بوده است. زیرا از چارچوب سنتی آن خارج شده و آن شرایط تولید گذشته را ندارد بلکه در چارچوب دموکراتیک و نقاب جدید خود را بر جامعه عرصه می کند.

در بخش های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مثل بخش نظامی افراد خاص جا خوش کرده است که برای منافع شخصی خود عمل می کند.حتی می شود گفت که این افراد به نوعی یک طبقه جدید را شکل داده است که این طبقه از منافع همدیگر حمایت می کند. برای همین است که حرکت های مدنی هیچ گونه پاسخ منطقی دریافت نمی کند.حرکت های مدنی منافع افراد حامل قدرت را به خطر می اندازد به همین خاطر است که توجه به حرکت های مدنی صورت نمی گیرد.بنابراین سیاست، قدرت و دولت در دست تعدادی از افراد از اقوام مختلف می باشد. این ها برای منافع شخصی خود کار می کند و زمانی که نتوانست به منافع شخصی خود دست یابد از قوم عنوان ابزار قدرتمند استفاده می کند. بنابراین قوم و قومیت در درجه دوم قرار دارد.

در پایان باید گفت اگر نخبگان سیاسی به شخصی سازی قدرت، سیاست و دولت ادامه دهد امکان توسعه یافتگی وجود نخواهد داشت. نهاد های تعریف شده در قانون اساسی رشد نخواهد کرد و فساد و اعمال خلاف قانون زیاد شده و مورد پیگرد نهاد ها قرار نخواهد گرفت.بنابراین مهمترین و ارزشمند ترین چیز رهایی قدرت، سیاست و دولت از دست افراد و "طبقه اشراف جدید" است.

دیدگاه شما