صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ریشه های بی ثباتی سیاسی در افغانستان

-

ریشه های بی ثباتی سیاسی در افغانستان

ثبات سیاسی یکی از مباحث مهم و اساسی در رشته علوم سیاسی، روابط بین الملل و امنیت بین الملل می باشد. با گسترش دموکراسی و حقوق بشر و به طبع آن مطرح شدن قواعد بازی دموکراتیک و همچنین مطرح شدن نوسازی و توسعه بعد از جنگ جهانی دوم در کشور های جهان سوم ثبات سیاسی محوریت یافت و نخبگان فکری و سیاسی نظریه های مختلف ارائه نموده است. برخی از اندیشمندان ریشه ها و علل بی ثباتی سیاسی را مورد بررسی قرار داده است. نگاه به ثبات سیاسی در افغانستان از آنجا مهم می باشد که افغانستان کشوری است که کمتر ثبات سیاسی را در طول تاریخ تجربه نموده است. به همین خاطر بررسی آن و چگونگی تامین آن ضروری می نماید. ضرورت بررسی آن از آنجا ناشی می شود که ثبات سیاسی رابطه مستقیم با توسعه و نوسازی و همچنین با تحکیم دموکراسی و حقوق بشر دارد. در این نوشتار تلاش می شود که ریشه ها و علل بی ثباتی سیاسی را در جامعه افغانستان مورد بررسی قرار داده و در نهایت راهبردی برای بیرون رفت از آن ارائه نماید.

با اتمام جنگ جهانی دو مسئله برای کشور های جهان سوم از اهمیت اساسی برخوردار شد. اول مسئله کسب استقلال بود. کشور های جهان سوم همگی تلاش نمودند تا از دام استعمار کشور های غربی نجات یابند. به همین خاطر به ایدئولوژی های مختلف روی آورد. مارکسیسم به خاطر وجود عناصر ضد استعماری سبب شد که در کشور های مختلف جهان سوم مورد استقبال قرار بگیرد. اما همزمان با کسب استقلال مسئله نوسازی نیز مطرح بود. کشور ها تلاش می نمودند با الگوی های مختلف به توسعه یافتگی دست یابند. در افغانستان توسعه یافتگی از زمان مشروطه خواهان شروع شد. مارکسیست ها الگوی جدید را آوردند و شکست خوردند. بعد از آن جهادی ها با بازگشت به سنت در صدد ارائه الگوی جدید نوسازی برآمدند و در نهایت غیر از خشونت محرک دیگر برای نوسازی نیافتند. طالبان مانند مجاهدین از خشونت به شکل افراطی آن کار گرفتند تا دگرگونی و تحول در متن جامعه به وجود آورد اما در نهایت همگی منجر به شکست شدند.

دوره کنونی نوسازی را با الگوی جدید تجربه می نماید. اما تا هنوز معلوم نیست که می تواند به توسعه یافتگی دست یازند و یا خیر. در کشور های دیگر یکی از علل بی ثباتی سیاسی نوسازی می باشد. در نوسازی یکسری نیروها و گروه های جدید ظهور می کند و این نیرو ها و گروه جدید خواهان مشارکت سیاسی می باشد. زمانی که نهاد های به منظور جلب مشارکت سیاسی وجود داشته باشد نیرو ها و گروه های جدید باعث بی ثباتی سیاسی نمی شود اما اگر کشور با فقدان نهاد های سیاسی مواجه باشد بی ثباتی سیاسی به وجود می آید. معمولا در کشور های جهان سوم نهاد های سیاسی که سبب جلب مشارکت سیاسی مردم گردد وجود ندارد به همین خاطر نوسازی با شکل دادن نیرو ها و گروه های جدید باعث بی ثباتی سیاسی می گردد. آیا در افغانستان مسبب نوسازی نیرو ها و گروه های جدید به وجود آمده است که آن نیرو ها و گروه ها باعث بی ثباتی سیاسی می گردد؟ همان طور که در بالا ذکر شد نوسازی در افغانستان اگر چه مراحل مختلف را پشت سر گذرانده اند اما هر کدام منجر به شکست شده اند. یعنی قبل از آنکه منجر به دگرگونی و تحول شود و نیرو های جدید شکل بگیرد شکست خورده اند. به همین خاطر این مسئله باعث بی ثباتی سیاسی نشده اند.

در افغانستان اما نوسازی باعث بی ثباتی سیاسی نگردیده اند بلکه فقدان یک نهاد سیاسی نهادمند باعث بی ثباتی سیاسی شده اند. از آنجا که افغانستان گروه های قومی متعدد را در درون جای داده اند و هر گروه خواهان سهم از قدرت می باشند به همین خاطر نیازمند وجود یک نهاد نهادمند است که این نهاد بتواند قدرت را میان گروه های قومی تقسیم نماید. اما نهاد سیاسی وجود نداشته است که بتواند قدرت را به میزان نفوذ گروه های قومی تقسیم نماید، بلکه نهاد سیاسی قدرت را در انحصار یک گروه قومی خاص در آورده است. ناگفته نماند که در بسی موارد قدرت سیاسی نه تنها در دست یک گروه قومی خاص نبوده است بلکه در بسی موارد قدرت سیاسی در دست تعداد معدود اشخاص بوده است. با این وجود گروه های قومی دیگر به خاطر کسب قدرت سیاسی دست به مبارزه می زند.

نبود قواعد مشترک بازی برای کسب قدرت سیاسی باعث شده است که این مبارزات شکل خشونت آمیز به خود بگیرد. خشونت آمیز شدن مبارزات سیاسی نه تنها ثبات سیاسی را از بین می برد بلکه باعث طولانی شدن عمر بی ثباتی سیاسی نیز می گردد. در کشور های که نظام دموکراتیک حاکم است قواعد بازی مشخص برای کسب قدرت سیاسی تعریف شده است اما در کشور های جهان سوم مانند افغانستان که نظام دموکراتیک پا نگرفته است و قواعد مشترک تعریف نشده اند بازیگران سیاسی بدون شک دست به خشونت می برند و از خشونت به عنوان تنها ترین ابزار کسب قدرت استفاده می نماید. این مسئله نیز بر می گردد به فقدان نهاد سیاسی نهادمند. براساس گفته ماکس وبر دولت تنها سازمان است که استفاده خشونت مشروع را در سرزمین مشخص دارد. بنابراین سخن دولت سازمان است که خشونت را از سطح جامعه جمع کرده و آن در انحصار خود در می آورد. در افغانستان به خاطر فقدان نهاد سیاسی نهادمند باعث شده است که خشونت ها در سطح جامعه پراکنده بماند و هر کدام به هر شکل که خواسته باشد از آن استفاده نماید.

از طرف دیگر فقدان نهاد سیاسی باعث می شود که قدرت شخصی شود. شخصی سازی قدرت در حقیقت همان فساد سیاسی است. در جامعه افغانستان این مسئله نیز باعث بی ثباتی سیاسی شده اند. هر فرد از آنجا که خواهان کسب قدرت سیاسی با ابزار خشونت است و در کنار آنها رویاروی افراد برای کسب قدرت سیاسی عریان می باشد خشونت ها نیز تشدید می باید. در نهایت هر فرد که قدرت سیاسی را کسب می نماید بیشترین استفاده شخصی از قدرت را می نماید. این مسئله بدون شک فساد را در جامعه گسترش می دهد و در نهایت بی ثباتی سیاسی در جامعه حاکم می گردد.

بنابراین ما نیازمند نهاد سیاسی قدرتمند می باشیم که بتواند خشونت را از سطح جامعه جمع آوری نموده و آن را در انحصار خود در آورد. این نهاد سیاسی همچنین باید بتواند قواعد مشترک تعریف نماید که بازیگران با توجه به همان قواعد در صدد کسب قدرت سیاسی برآید. این نهاد باید از چنان قدرت بهرمند باشد که بتواند بازیگران سیاسی را در صورت رعایت نکردن قواعد بازی مجازات نماید. وجود نهاد سیاسی همچنین باعث می شود که قدرت از شکل شخصی آن خارج شده و در اختیار نهاد قرار بگیرد. در وضعیت کنونی درست است که ما دارای نهاد های سیاسی مانند قوه مجریه، مقننه، قضائیه و نهاد های مختلف دیگر می باشیم و اما این نهاد ها تا هنوز نتوانسته است خود را در جامعه نهادمند بسازد. به همین خاطر کارایی و کارکرد در جامعه ندارد. ضعف این نهاد ها باعث شده است که نتواند خشونت را از سطح جامعه جمع آوری نماید به همین خاطر میزان خشونت در جامعه ما بیش از دیگر کشور ها می باشد.

دیدگاه شما