صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ضعف مدیریت و چالشهای فزایندۀ افغانستان

-

ضعف مدیریت و چالشهای فزایندۀ افغانستان

در عصر کنونی، هیچ اصطلاحی در علم  سیاست به اندازه سیاست خارجی از اهمیت برخوردار نیست. به هر میزان به سمت یک جامعه دموکراتیک تر و "جهانی شده" تر،گام برداریم به همان میزان  ضرورت سیاست خارجی به مثابه کلید ایجاد ارتباط با کشورهای دیگر و مردمان دیگر ملموس تر و عینی تر می شود. افغانستان نوین نیز به دلیل ماهیت نظام دموکراتیک و همکاری ها و همسویی های نظام بین الملل در تعیین سرشت سیاست خارجی، نیازمند توجه عمیق و پردازش علم محور به این مهم است. سیاست خارجی به عنوان ابزار مهم برای دستیابی به منافع ملی و تقویت همسویی های بین المللی مستلزم توجه و عنایت جدی است. شاید  برقراری اولین رابطه های جهانی و کشورها در سطح بیرونی با جنگ امکان پذیرفته باشد، اما به مرور زمان و با طرح ایده صلح طلبانه و همزیستی مسالمت آمیز، دیپلماسی وارد عرصه شد که نمایانگر صبغه صلح گرایانه و انسان مدارانه در عرصه نظام بین الملل است.

دراین نوشته بر آن هستم تا با طرح مبحث سیاست خارجی و عوامل تاثیر گذار بر آن، نقبی بر سیاست خارجی افغانستان داشته باشم. پیش از پردازش به مباحث بعدی لازم است تا دید روشنی از سیاست خارجی داشته باشیم. طبق تعریف سیاست خارجی عبارت است از  خط مشی و روشی که دولت در برخورد با امور و مسایل خارج از کشور برای حفظ حاکمیت و دفاع از موجودیت و تعقیب و تحصیل منافع خود اتّخاذ می کند. بنا بر آن چه از تعریف بر می آید، سیاست خارجی، در حوزه بیرون  کشوری و برای تامین منافع ملی انجام  می شود. محور سیاست خارجی را منافع ملی و تامین آن شکل می دهد و در صورتی که کشوری در تامین منافع ملی ناتوان و عقیم باشد، گفته می شود از سیاست خارجی پویایی برخوردار نیست.

از  سوی دیگر سیاست حارجی در واقع امر تداوم سیاست داخلی کشور ها است. سیاست داخلی و سیاست خارجی هر  کشور حول منافع ملی کشورها شکل می گیرد  و از این نظر، تداوم و حصول به منافع ملی در سطح کلان و در ارتباط با کشورهای دیگر را سیاست خارجی گویند. به همین دلیل عده ای معتقدند سیاست خارجی، پلی است که سیاست داخلی را به محیط بین الملل ارتباط می دهد. این سخن کوتاه، به نوعی بیانگر تمایز محیط داخلی از محیط بین المللی است و در مطالعه سیاست خارجی ، درک هر دو محیط ضروری است. به رغم این اصل که سیاست خارجی همان سیاست داخلی است، اما در سطح بیرونی و کلان، تفاوت هایی میان سیاست خارجی و داخلی وجود دارد.

یکی از نقاط متمایز سیاست خارجی و سیاست داخلی، در عنصر حاکمیت ملی است. بحث مربوط به حاکمیت از دیرینگی و دامن درازی زیادی برخوردار است. امروزه حاکمیت نیز همچون سایر مفاهیم و پدیده های حوزه علوم انسانی دچار تحول و دستخوش دیگر گونی شده است. در گذشته عنصر حاکمیت داری بار مطلق بود و در درون مرزهای کشور تقسم ناپذیر می نمود. امروزه اما، حاکمیت به معنی مطلق امری است ناممکن و غیر عملی. امروزه کشورها  با توجه به تخصصی شدن و صنعتی شدن، قادر نیستند که در انزوا به سر برند. از همین رو مفهوم حاکمیت از نوع مطلق به حاکمیت نسبی تغییر شکل یافته است. از سوی دیگر حاکمیت حتی به مفهوم نسبی آن نیز تنها در درون کشورها مصداق عملی دارد. در حوزه بیرونی، نظام بین الملل انارشیک است و لذا حاکمیت کشوری را با مفهوم داخلی نمی پذیرد.

 سیاست داخلی و سیاست خارجی از نظر موضوع نیز از یک دیگر متمایز می نماید. موضوع سیاست داخلی شهروندان و اتباع کشورها و تامین منافع آنان است، حالانکه موضوع سیاست خارجی ارتباط میان کشورها و در نهایت تامین منافع ملی کشور ها می باشد. در داخل کشور، سیاست در سطح فردی و کوچک است و در حوزه بیرونی این امر صبغه کلان  و دولتی دارد.

وجه دیگر تمایز سیاست خارجی و داخلی در ابزارهای اعمال سیاست در این دو حوزه است. در داخل کشورها، حقوق شهروندی و تکالیف  نهفته بر شانه شهروند ابزار اعمال سیاست است که گاه  با اجبار نیز همراه است، اما در سیاست خارجی بیشتر از چانه زنی، مذاکره و تعامل استفاده می شود و سعی بر آن است به جای اعمال قوه قهریه در مسایل بین المللی از شیوه های نرم و دیپلماتیک استفاده شود.

نکته مهم دیگر در سیاست خارجی یک کشور ابزارهای پیش برنده سیاست خارجی است. بدیهی است که این ابزارهای با آن چه در داخل وجود دارد متفاوت است. سیاست خارجی یک کشور پس از تصمیم گیری به وسیله افراد یا نهادهای رسمی و با استفاده از ابزارها و تکنیک های مختلف به مرحله اجرا گذاشته می شود. استفاده ی صحیح از این ابزارها در تحقق هدف های سیاست خارجی و در میزان موفقیت یک کشور نقش تعیین کننده دارد. مهمترین این ابزارها عبارتند از دیپلماسی که از آن به عنوان ابزار سیاسی یاد می شود. توانایی ها و کارکردهای اقتصادی ،نظامی ، تبلیغاتی و فرهنگی از دیگر ابزارهای سیاست خارجی به شمار می رود. دیپلماسی ،عبارت است از فن اداره ی سیاست خارجی و یا تنظیم روابط بین المللی و نیز حل و فصل اختلافات بین المللی از طرق مسالمت آمیز. گر چه دیپلماسی به عنوان یکی از ابزارهای اجرای سیاست خارجی محسوب می شود ، ولی در فرایند سیاست خارجی استفاده از حربه های اقتصادی، فرهنگی و نظامی نیز کاربرد مؤثری دارد. به هر میزان توانایی اقتصادی و نظامی کشورها قوی تر و نیرومند تر باشد، میزان تامین منافع و تمایل به تامین خواست های کشوری افزایش می یابد و برعکس.

با توجه به مطالب فوق می توان نتیجه گرفت که سیاست خارجی در افغانستان در تاریخ گذشته این کشور  نشیب و فرازهای  زیادی را پشت سر گذاشته  است. سیاست خارجی حاکمان در این کشور بر ساخته سیاست کلی آنان بوده است. امان الله سیاست خارجی اش را بر پایه استقلال استوار کرد. به رغم تمایل افغانستان در رابطه با شوروی، تلاش شد نوعی موازنه در رفتار سیاست خارجی با تمامی کشورها روی دست گرفته شود. برای پوشش دادن به داعیه استقلال طلبی امان الله روابط بسیار گسترده با تمامی کشورهای منطقه و جهانی بر قرار کرد و این امر سبب شد که افغانستان در محراق توجه کشورها قرار گیرد. از آن زمان تاکنون  افغانستان در سیاست خارجی اش، به شکل فراگیر عمل نکرده است. تنها دوران اخیر است که تعاملات گسترده و وسیع با نظام بین المللی و کشورهای منطقه و همسایه روی دست گرفته شده است. اگر بپذیریم که داشتن سیاست خارجی نیرومند و فعال نشان از اقتدار کشورها و حصول بیشتر به منافع ملی است، باید دوران فعلی در افغانستان را دوارن طلایی در این حوزه دانست. جای هیچ اما و اگر نیست در این که توانایی فعلی کشور در ابعاد گوناگون مرهون روابط تعاملی با کشورهای جهانی است.

دیدگاه شما