صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

منافع ملی؛ مفهوم پارادوکسیکال

-

منافع ملی؛ مفهوم پارادوکسیکال

یکی از پیچیده ترین و در عین حال پر کاربرد ترین واژگان به ویژه در حوزه علوم سیاسی در میان تمامی سیاست مداران منافع ملی است. منافع ملی اصطلاح پرخریداری است که دست‏کم در حوزه سیاست بر سایر مفاهیم چیره است و سایر واژگان وتعبیرات به تبع آن قامت راست می کنند. در افغانستان اما، به رغم کاربرد وافر این اصطلاح به ویژه پس از روی کار آمدن دولت نوین، بسیاری از کسانی که آن را به کار می برند، دید روشن و تعریف خاصی از آن ندارند. در این نوشته تلاش می شود، بنیادهای نظری و علمی این مفهوم موشکافی گردیده و تعبیر روشنی از آن ارایه گردد.

کارشناسان بین المللی منافع ملی را محور سیاست کلان  داخلی و خارجی و یا انگیزه اساسی رفتار کشورها در صحنه نظام بین الملل می دانند. به باور آنان انچه کشورها در صحنه نظام بین الملل انجام می دهند، برای تحصیل و یا حفظ منافع ملی است. مورگنتا عقیده دارد، در جهانی که همگان برای کسب، حفظ وافزایش قدرت تلاش می کنند، هدف های خارجی کشورها باید دست کم پاسداری از تمامیت ارضی، نظام سیاسی و حفظ میراث های تاریخی و ملی کشورها در برابر تجاوزات خارجی باشد. به نظر مورگنتا مجموعه این عوامل منافع ملی را شکل می دهد. پادلفورد و لنکلن نیز بر این عقیده اند که مبنا و انگیزه اصلی رفتار و سیاست کشورها در صحنه داخلی وبه تبع آن در نظام بین المللی آن چیزی است که منافع ملی خوانده شده است. این دو دانشمند منافع ملی را به "ارزش های اساسی" جامعه تعریف نموده و نگاهبانی از تمامیت ارضی، و حاکمیت کشور، تامین رفاه عمومی، حفظ انگارگان سیاسی و پاسداری از راه و روش زندگی ملی را از عناصر سازنده آن دانسته اند.

 به صورت فشرده می توان گفت، منافع ملی عبارت  است از هدف های بنیادینی که کشورها و ملت ها و مردم و دولت ها در تحصیل آن در صحنه بین الملل هستند. در نتیجه نخستین وظیفه طراحان سیاست  چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی آن است که منافع ملی را مشخص نمایند، و آن ها را به ترتیب اهمیتی که دارند در زنجیره هدف های سیاست خارجی رده بندی نموده و  بر اساس آن عمل نمایند.  

گرچند منافع ملی ممکن است در فرایند زمان تغییر نماید، اما در غالب کشورها این منافع وترتیب آن به صورت زیر پذیرفته شده است. حفظ تمامیت ارضی کشورها و وحدت کشور،  در اولویت منافع ملی قرار دارد. تمامی هدف های دیگر به تبع آن مشخص می شوند. در مرتبه دوم  تامین امنیت ملی است که که در این جا بیشتر از آن استقلال مراد می شود. یعنی برکناری نسبی از مداخله سایر کشورها در اموری که یک کشور آن ها را در حوزه صلاحیت داخلی خود می داند. ناگفته پیداست که هرچند کشورها امروزه بیش از گذشته به هم نزدیک شده اند، اما با این وجود هنوز برای استقلال خود اهمیت زیادی قایل اند و حاضرند برای ان هزینه های گزافی بپردازند.  در مراحل بعدی هدف هایی مانند رفاه اقتصادی، حفظ  و افزایش قدرت کشور، در رابط با کشورهای دیگر، و حیثیت و وجهه ملی قرار می گیرد.

حال که دید روشن و تعریف نسبتا جامعی از منافع ملی به ویژه در حوزه خارجی ارایه کردیم، بر می گردیم به نحوه کاربرد این مفهوم در گفتمان افغانی آن. مفهوم ملی از الزامات ملت شدن است. یعنی وقتی سخن از منافع ملی و سایر مولفه هایی زده می شود که پسوند ملی دارد، لزوما باید ملتی با ویژگی های مشترک و پذیرفته شده شکل گرفته باشد، تا برای تحقق اهداف جمعی مفهوم منفعت ملی مصداق پیدا کند. ملت شدن به یکی از دو شیوه انگلیسی و آلمانی ایجاد می شود. در شیوه آلمانی که از آن با عنوان فرهنگی نیز تعبیر می شود، ملت شدن نتیجه یکسان سازی فرهنگی ؛ فرهنگ با معنی قوم واحد به کار می رود. در چنین تعبیر دیگرانی که به قوم واحد و اغلب بزرگ تعلق ندارد، نمی توانند در زنجیره آن قوم وارد شده و از امتیازات آن برخوردار شود. راه برخورد با سایر اقوام در چنین برداشتی نیز به یکی از دو روش خذف و یا یکسان سازی در نظر گرفته می شود. بدیهی است که چنین سیاستی به دلیل ماهیت غیر انسانی آن محکوم به شکست و با فرهنگ متکثر گرایانه امروزین سازگاری ندارد، با این وجود نمونه های عینی و تاریخی زیادی در تلاش تحقق آن وجود دارد که سخن از مصادیق آن در این بحث نمی گنجد. روش دیگر برای ملت سازی وملت شدن، ایده فرانسوی است. در این ایده لازم نیست ملت شوندگان الزاما به گروه قومی واحدی تعلق داشته باشند، آن چه شرط اصلی این روش در ملت سازی به شمار می رود، نوعی روحیه زیست مشترک است که در میان افراد یک جغرافیا  شکل می گیرد. از این رو در چنین روشی با وجود تعلق مردمان یک جغرافیا به تبارها وگونه های قومی متفاوت، می توان آنان  را در صورت داشتن روحیه زیست مشترک و تمسک به اقضائات ملی ملت خواند. این شیوه ملیت سازی را در فرهنگ به شیوه ملت سازی سیاسی نیز یاد کرده اند.

با عنایت به گفته های فوق، آشکار است که  بحث ملت در افغانستان با مبنای ملت سازی آلمانی جایی برای تحقق ندارد، آن چه دراین جغرذافیان می تواند دال مرکزی ملت سازی را شکل دهد، گونه فرانسوی ملت سازی است. مشکل اصلی مساله  ملت سازی در افغانیستان سرگردانی نگاه ها درعدم توافق به یکی از این دونگرش است. علی رغم این که این موضوع در سطح کلان و برای نخبگان طراز اول کشور حل شده است، اما در سطوح پایین تر همچون سرطانی است که هر از گاهی سرباز می کند و نوعی آنومی اجتماعی را در این کشور دامن می زند.

کافی است نگاهی انداخته شود، به دامنه منازعاتی که در پارلمان کشور در این مورد وجود دارد. عده ای زبان به انتقاد از قومی می گشایند و دیگرانی در پاسخ قوم دیگر را محکوم می کنند. سخن از قوم و قوم گرایی نشان آشکار از عقیم ماندن گفتمانی به نام ملت است. مادامی که مفهوم ملت نتواند به صورت آگاهانه و با تعبیر فرانسوی آن در  کشورجایپای بازنماید، سخن از منافع ملی نیز جز آب در هاون کوبیدن تعبیری دیگر نمی تواند داشته باشد.

سخن آخر این که به رغم تلاش‏های تاریخی گذشته و برنامه های یک دهه ای اخیر معطوف به نهادینه کردن ارزشهای ملی و منافع ملی، هنوز بخش عظیمی از جمعیت افغانستان  حتی در سطح نخبگان خود را منتسب به قومی می داند، و اگر سخن از منافع ملی نیز برزبان می راند، چیزی جز منافع قومی در نظر ندارد. شاید این ایده که به جای تمرکز به این  سنخ از منازعات لازم است ابتدا در بازپردازی مفاهیم به ویژه منافع ملی تعمق شود؛ یک راهکار راهگشا برای پایان دادن به شاخ وشانه  کشیدن های این چنینی و ارتقای درایت ودرک لازم از ارزشهای کشوری باشد. آنگاه است که منافع ملی درعمل توجه همه شهروندان این کشور را به خود معطوف داشته و به ویژه در حوزه خارجی بر اساس موازین آن عمل خواهد شد.

دیدگاه شما