صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

انارشیسم در فلسفه سیاسی

-

انارشیسم در فلسفه سیاسی

درک آموزه های فلسفه سیاسی نیازمند درک  بزنگاه تاریخی و شرایط ویژه ای است که اندیشمندان را مجاب به خلق پیامد دیگری در حوزه دانش و اندیشه می کند. به رغم این که بسیازی از این نگرش ها  و فلسفه ها پس از مدتی از اوج افتاده اند، اما با نسبی گرایی که در حوزه دانش سراغ داریم، به جرئت می توان اذعان کرد که هر ایده ای بخشی از آموزه های حقیقی را منعکس می کند. باور بر این که تمامی ابعاد یک نظریه بدون هیچ زایدی می تواند تعبییر کننده پریشان خاطری های نامکشوف علمی باشد، نمی تواند درست باشد، دقیق آن است که هر نظریه ای تنها می تواند بخشی از حقایق را به تصویر کشیده و می شود در آن حوزه از آن سود جست. بنا بر این هیچ نظریه ای در حوزه فلسفه علوم نه بی اساس و به دردناخور و نه بدون کم و کاست و بروبرگرد با همه هستی اش قابل انطباق است، تنها با کلکسیونی از نظریه ها است که می توان به ابعاد پیچیده مسایل و پدیده های اجتماعی جان تازه ای بخشید و شیوه ی نوینی در توضیح و تبیین پدیده های اجتماعی مترتب کرد. در سالهای اخیر علوم میان رشته ای از رشد چشم گیری برخوردار شده است، یک دلیل این امر می تواند نهفته در این باشد که دستاورد علوم میان رشته ای در تحقق ایده های علمی و عملی بشر کارایی فوق العاده ای داشته است. در این نوشته تلاش بر آن است که نقبی بر فلسفه انارشیسم زده شود.

واژه یونانی آنارشی ، ریشه‌ای دو بخشی دارد که به معنای فقدان حاکم ترجمه می شود. از این روی ، آنارشی به معنی وضعیتی فاقد حاکم میباشد. از نظر لغوی آنارشیسم آموزه‌ای مبنی بر این اعتقاد است که اکثر مشکلات اجتماعی ، ناشی از وجود حکومت بوده و در مقابل آن به‌عنوان بدیل ، تعداد بسیاری از اشکال تشکیلات داوطلبانه اجتماعی وجود دارند. آنارشیسم در ادبیات سیاسی به معنای نظام اجتماعی و سیاسی بدون دولت است . به بیان بهتر جامعه ای که به هرشکلی با نظم معطوف به دولت در تعارض قرار دارد و مقابله می شود انارشیست حاکم است. چنان جامعه ای به طور کلی جامعه‌ای است فاقد هرگونه ساختار طبقاتی و بنیان های حکومتی. سخن از جامعه بدون نظام حکومتی، لزوما سخن از جامعه بدون نظم نیست. نظمی حاکم در جامعه انارشیستی برگرفته از تغییرات و چارچوبهای غیر دولتی است. بنا براین در جامعه انارشیستی نظم حاکم است اما نه نظم معطوف به عمل دولت. گرانیگاه بحث انارشیست های این است که با نظم دولتی مبارزه می شود. نظم معطوف  به دولت از نظر انارشیست ها، غیر واقعی، تصنعی واجباری است. بنای اجباری چون باوری زود شکنی است که با جریان امواج سهمگین حرکت های طبیعت گرایانه مردم فرو می ریزد. این ایده انارشیست ها هرگز درعمل تحقق نیافت و ما همواره شاهد حضور دولت ها در درزانانی تاریخ بشری بوده ایم. تنها تغییری که می توان از آن در مورد دولت سخن گفت این است  که دولت ها در پرتو زمان و با اقتضای حوادث و شرایط خود را متحول ساخته اند. این تحول سبب انعطاف پذیری بیشتر دولت و ماندگاری فزون تریا شده است. دولت بزرگ، دولت حد اقل، دولت رفاه، دولت مشروطه، دولت مطلقه و تعابیری از این قبیل ناشی و  حاکی از انعطاف پذیری دولت است.

از نظر فرهنگی، آنارشیسم نامی است که به یک مسلک یا نظریه زندگی و اداره کردن جامعه اطلاق میشود که تحت آن جامعه بدون دولت تصور می‌گردد. هماهنگی در چنین جامعه‌ای نه از طریق اطاعت از قانون یا فرمانبرداری از قوه حاکمه بلکه از طریق توافقات آزاد بین گروهها، ممالک و حرفه های گوناگون که آزادانه به خاطر تولید و مصرف و همچنین برای ارضای انواع بی شمار نیازها وآرزوها تشکیل شده‌اند تامین می‌شود. در جامعه‌ای که در این راستا ساخته می‌شود اتحادات ارادی که اکنون در حال فرا گرفتن همه حوزه‌های فعالیت بشری هستند وسعت گسترده تری خواهند گرفت تا آنجا که جانشین دولت و همه کارکردهای آن خواهند شد. این اتحادات ارادی نماینده شبکه درهم تنیده‌ای است که از تعداد زیادی گروه و اتحادیه محلی، منطقه‌ای، ملی و بین المللی موقت یا کم و بیش دائم با اندازه‌ها و درجات مختلف برای انواع مقاصد تشکیل شده‌است. تولید، مصرف و تبادل، ارتباطات، بهداشت، آموزش، امنیت متقابل، دفاع از ملک و غیره؛ و ازطرف دیگر برای ارضای نیازهای روزافزون علمی، هنری، ادبی و اجتماعی تشکیل شده‌اند. علاوه براین چنین جامعه‌ای نماینده هیچ چیز تغیرناپذیری نیست. در مقابل- همانطور که در مقیاس بزرگ در حیات آلی دیده می‌شود- هماهنگی، ناشی ازسازش و بازسازش متغیر موازنات بین شماری از نیروها و تاثیرات است، و این سازش آسانتر به دست می‌آید اگر هیچکدام از نیروها ازحمایت خاص دولت بهره نبرند. اگر جامعه بر این اصول سامان گیرد، بشر نه دراعمال آزادانه قدرتش در کارهای خلاق به خاطر انحصار سرمایه داری که توسط دولت برقرار می‌شود محدود خواهد گشت؛ نه دراعمال اراده اش به خاطر ترس از تنبیه یا فرمانبرداری از عناصر فردی یا متافیزیکی محدود خواهد گشت - که هر دو محدودیت به کاستی ابتکار وپستی ذهن می‌انجامند.

به رغم وجود تعابیر و تیوریزه سازی های فوق، انارشیسم به عنوان یک نظام سیاسی، نه تنها هنوز جای پای آن چنانی نیافته است که حتی قادر نبوده است از جهت تیوریک خود را مانند نظریه های رقیب سازمان بخشد. چنین چالشی در وهله اول ناشی از تحکیم حاکمیت دولت و لزوم حضور آن در سامان اجتماعی مدرن، و از سوی دیگر در بافت های ناپویای نفس سیستم انارشیستی بر می گردد. همان گونه که گفتیم، دولت ها به نظم خود سامانی تبدیل شده است که با وصف دیگردیسی های بنیادین در حیات اجتماعی، هنوز به عنوان سامان و انگاره برتر اجتماعی حکومت می کند.  

با ظهور ایده انارشیسمی، مکاتب و نظریه های موازی واکنش های متفاوت نشان دادند، یکی از این نظریه ها، نظام مبتنی بر ایده های مارکس بود. بر این اساس چون آنارشیستها با نفی دولت و حزب و دیکتاتوری پرلتاریا مهمترین هدف و آرزوی مارکسیستها یعنی کسب قدرت سیاسی را زیر علامت سؤآل برده اند مارکسیستها نیز در کنار مطبوعات بورژوایی برای انتقامگیری، آنارشیستها را در هر فرصت ممکن هرج و مرج طلب معرفی کرده و می کنند و یا به تمسخر میگیرند. همچنین میان انارشیست ها و سنت های پایدار دیگر مانند لیبرالیسم نیز ناهمخوانی فراوانی وجود دارد.

سخن نهایی این که امروزه نسبت دادن انارشیست به کس یا گروهی نوعی اهانت تلقی می شود و وقتی کسی می خواهد مخالفین را متهم کند و یا جامعه ای که دولت در آن ناتوان از تامین امنیت است، انارشیست گفته می شود. برخی وضعیت فعلی در افغانستان و حاکمیت ناگسترده دولت را نوعی انارشیسم به حساب می آورند، اما واقعیت امر این  است که چنین دورانی هیچ شاخصه ای از مبارزه معطوف به نظم دولت را در بر ندارد. طالبان اگرچه مخالف نظام فعلی هستند وبا آن مبارزه می کند، اما خود خواهان نظم بخشی جامعه با حاکمیت دولتی از نوع شریعت اند، نه خواهان نظم بدون دولت.

دیدگاه شما