صفحه نخست » مقالات » تأمل فلسفي در باب شهر و شهر نشينی
تأمل فلسفي در باب شهر و شهر نشينی
- رها. نیک آئین
بنيادي ترين و نخستين پرسش فلسفي در باب شهر پرسش هستي شناسانه است و در گام بعدي بايدها و بايسته هاي فلسفي در باب شهر و شهر نشيني مطرح مي شود. در خصوص چيستي و هستي شهر مي توان گفت شهر تنها جاي نيست که مجموعه هاي انساني در آن بدليل نيازها و خواسته هاي مادي و اقتصادي خود دور هم جمع مي شوند و نظمي را سامان ديده بر طبق آن زيست مي نمايند. بلکه به گفته افلاطون علت تشکيل شهر نيازهاي طبيعي انسان است که در درجه اول جنبه مادي و اقتصادي دارد؛ اما پس از آنکه جامعه تشکيل شد، فراتر از اقتصاد وماديت ميرود.
بنا بر اين شهر بايد علاوه بر تامين خواسته ها و نيازهاي مادي انسان به خلاها و خواست هاي معنوي او نيز پاسخ گو باشد. بر اين اساس شهر محلي است براي گفتگو، پرسش گري و يافتن حقيقت که جستجوي آن در روح و جان انسان نهفته است. بنا بر اين هر شهري نبايد خالي از فرهنگستان هاٰٰ دانشگاه ها و مراکز علمي باشد. بلکه بايد از حضور انديشمندان ، هنرمندان، استادان و محققان هميشه بهره مند باشد. اوج گيري فکر و فلسفه و دانش در آتن و ساير شهرهاي يونان باستان ريشه در همين امر دارد. «شهر» در يونان جنبه معنوي و سياسي داشت و مظهر هويت انسانهايي بود که در آن زندگي ميکردند.
اما نبايد فراموش کرد که اصالت با شهر است و فرد جزئي است در درون شهر و به يک معني انسانيت انسان در متن شهر تحقق يا فضيلت مييابد. «شهر» داراي هويت اصلي است و بدون در نظر گرفتن آن، زندگي خوب بيمعني است. فيلسوفان در معرفي شهر مگفته اند که شهر بايد «کافي با لذات» باشد. يعني کمال جامعه در اين است که بتواند خود را اداره کند. به گفته ارسطو: «شهر خود کافي است و ايستاده برپاي خويش» شهر در نظر افلاطون امري است طبيعي، نه مصنوعي و انسان طبعاً به زندگي در شهر گرايش دارد و کشش تکويني و طبيعي، او را به سوي زندگي جمعي ميراند.
اما از آنجاي که انسان است که اجمتاع و سبک زندگي او شهر را مي سازد بايد انسان را بدرستي شناخت تا بتوان شهر ايده آلي را سامان داد. از آنجاي که انسان داراي دو ساحت ماده و معنا يا روح و تن و يا ذهن و بدن هست نبايد اين حيثيت فرامادي انسان مغفول انگاشته شود. بنابراين جامعه انساني هم نميتواند صرفاً داراي خصوصيتهاي مادي باشد. روح جامعه «عدل» است و «عدل» يکي از چهار فضيلت شهر مطلوب افلاطوني است که در کنار حکمت، شجاعت و خويشتن داري اهميت دارد و عدالت در اين ميانه، از اهميت بيشتري برخوردار است. شهر عادل چون انسان عادل بايد و ميتواند بر خود حکومت کند و اين البته تابع انضباط و نظم است که در باطن و در زواياي پنهان، صلح وصفا ايجاد ميکند و در آشکارا و در ميان طبقات شهر، هماهنگي. عدل حکمهارموني در يک ارکستر را دارد، به تعبيري ديگر نسبت عدل با ساير اجزاي شهر نسبت معمار با ساير کارکناني است که در امر ساختمان دخالت دارند. چنين شهري به نظر افلاطون آنگاه زيبا ميشود که خرد بر آن حاکم باشد و خرد نزد فيلسوفان است.
اگرچه شهرهاي امروزي عمدتا با مفهوم شهر آنگونه که فيلسوفان در رويا دارند به ويژه در ساخت معمارانه و جامعه شناسانه امروز آن، تفاوتهاي روشن دارد؛ اما ناظر به جوهر و سرشت مشترکي نيز هست. شهر تنها تراکم جمعيتها نيست، خود بايد جامعه باشد. شهر در آنجا است که جامعه باشد و در آنجا، تعلق و دلبستگي به وجود ميآيد، آشنايي صورت ميپذيرد، و نوعي حيات جمعي به وجود ميآيد و کالبد آن روح پيدا ميکند. شهري که حيات دارد ،تنها معبر نيست، محل زندگي است، فضاهاي آشنايي و تأمل در آن بسيار و معني دار است. چنين شهري هم محل و هم موضوع گفتگو است و نه تنها افراد که حتي فرهنگها ميتوانند در آن گفتگو کنند، «محله» بسازند و به اعتبار فرهنگ و حيات انعکاس يافته در محله، با همديگر زندگي کنند، ارتباطات ميان فرهنگي به وجودآورند و متناسب با فرهنگ پويا و زايا خود داراي ساخت شهري شايسته و بايسته شوند.
مهمترين چيز در اجمتاعات انسانها گفتگو و پرسش گري و آموختن از همديگر است. اين گفتگو در جهان واقعي از دل اجتماعهاي آشنا در ميآيد و اجتماع بستر و زمينه مناسب ميخواهد. بسياري از شهرها و مناطق جديد آنها از آنجا که با تغييرات پرشتاب و با جابجاييهاي بسيار همراه اند و از مکانها و امکانهاي گفتگويي براي شهروندان برخوردار نيستند، نه تنها از گفتگو و داد و ستدهاي فرهنگي به دوراند؛ بلکه با شکنندگيها و آسيب پذيريهاي شهري و توسعهاي نيز روبرو ميشوند. اين ها مسائلي است که بايد در شهرسازي معماري و مديريت هاي کلان شهري در هر کشوري بخصوص افغانستان بايد مد نظر گرفته شود.
مسئله مهم ديگر نوع معماري شهري است که در افغانستان شايد هيچ به آن توجه نمي شود چون در افغانستان مهم اين است که سرپناهي ساخته شود و فقر بي نهايت در اين کشور مانع شکل دهي معماري زيبا مي شود. البته از گذشته هاي دور فضاهاي معماري کهن سنتي و اسلامي، نمونههاي هنرمندانه و حيات بخش فراواني در افغانستان داشته است که عمدتا در اثر جنگ ها تخريب شده است. اما به هر روي نبايد از سازگاري بناها و کالبدهاي زندگي با آن گونه نيازهاي انساني و اجتماعي که فيلسوفان و جامعه شناسان براي حيات شهروندي و شهروندان قائل اند غافل شد. اين محله هاي قديمي و سنتي شهري در افغانستان و کشورهاي اطراف آن بگونه اي بوده است که زندگي در محله هاي آن از درون خانه تا محل کسب و کار و اجتماعهاي گوناگون محلي و شهري، زمينهها و پايههايي گفتگويي داشت و در اين گفتگوها، افراد نه تنها در ادراکها و احساسها؛ بلکه در نمادها و نشانهها نيز شريک ميشدند.
طبيعي است که اين قلم بدنبال آن نيست که سوداي احياي آن محلهها يا آن سنتها، و بازگشت و در گذشته زيستن را در سر بپروراند؛ سخن اصلي آن است که آن گونه معماري و شهر سازي پاسخ شايسته و در خور به نياز زمانه خود بودند؛ اما آيا اکنون تناسبي ميان اين فضاهاي کالبدي و شهري با نيازها و ضرورتهاي اين زمانه هست؟ بازگشت به هر سنتي نه مقدور است و نه مطلوب؛ اما آيا گسيختگي از هويت، فرهنگ و تاريخ هم منجر به مدرن شدن و پاسخگويي به نيازهاي انسان و جامعه مدرن ميشود؟ معماري شهري و شهر سازي هاي که براي مناطق مختلف افغانستان طراحي مي شود تا چه ميزان به اين ويِژگي ها و بايسته هاي که طرح شد در آن توجه مي شود؟
ما نبايد کاملا انديشه و فکر غربي و همينطور معماري مدرن را بدون نقد سازنده کپي برداري نماييم. بلکه هم به نقد سنت و هم به نقد مدرنيته اهتمام داشته باشيم. اين مناسب ترين راهبرد براي عرصههاي مختلف فرهنگي، اجتماعي و سياسي ماست. ميتوانيم اين راهبرد را در صورتي ديگر بيان کنيم و آن گفتگوي ميان سنت و مدرنيته در حوزههاي گوناگون زندگي امروز است. از گفتگوي ميان جهان زيستهاي نو و کهن، خلاقيت و نوآوري و روايتهاي جديد و تاثير گذار براي بهبود کيفيت زندگي انسان و جامعه کنوني در ميآيد و اين ملموس ترين اثر و نتيجه گفتگوي ميان فرهنگها است. ما در افغانستان يک سرزمين داراي فرهنگ ها باورها و سنت هاي متفاوتي داريم بايد گفتگوهاي سازنده ميان اين فرهنگ ها فراهم شود. اين گفتگو درحوزه نظر مفهوميبرآمده از کوششي مستمر براي نزديک شدن به حقيقت و دست يافتن به تفاهم است که طرفين آن نه موضوع شناخت که طرف مکالمه و شريک مبحث اند. و در مقام عمل ناظر به راهبردها و برنامههاي عملي و اجرايي براي حل مسايل زندگي در جهان چند فرهنگي است.
دیدگاه شما