صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

دوشنبه ۱۰ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

درنگی بر مبحث هویت ملی در افغانستان پساطالبان

-

درنگی بر مبحث هویت ملی در افغانستان پساطالبان

1 . چیستی هویت

هویت ملی و هویت سیاسی یکی از مسایل مهم و بنیادی در جهان معاصر است. بعد از مطرح شدن بحث جهانی شدن یا طبق برخی دیدگاه ها جهانی سازی، هویت سیاسی هم اهمیت به سزایی یافته است.هویت به معنی چه کسی بودن است؛ اینکه یک فرد، یا یک گروه انسانی خود را چگونه می شناسد و می خواهد چگونه بشناساند، یا چگونه شناخته شود (مجتهدزاده، پیروز،1381،ص66). یک ملت باید از طریق هویت خود به دیگر جهانیان شناخته شود. همانگونه که یک فرد، نیازمند شناخته شدن بنام و ویژگی هایِ تعریف کننده و شناساننده فردی و خانوادگی خود است، یک گروه انسانی نیز، نیازمند شناخته شدن وشناساندن خود به یک سلسله پدیده هایِ معنوی و محیطی است که شخصیت ملی ویژه وشناسنامه متمایزی را برای آن گروه انسانی پدیدار می آورد(همان). پدیده هایِ چون یک سرزمین سیاسی مشترک، یک دین مشترک، یک زبان مشترک، یک سلسله خاطرات سیاسی مشترک، برخی دیدگاه هایِ اجتماعی مشترک ویک سلسله آداب، سنن، ادبیات و هنرهایِ مشترک و مجموعة از این مفاهیم، شناسنامة ملی پدیدار می آورد که هویت ملی یک گروه انسانی یا یک ملت را واقعیت می بخشد (همان). زمانی که در یک جامعه هویت سیاسی مشترک شکل گرفته و همگی خود را باهم احساس نمایند، می توان گفت که در آن جامعه ملت شکل گرفته است. زیرا ملت بودن تنها زندگی زیر یک حاکمیت سیاسی و در پهلوی هم نیست، بلکه ملت بودن یعنی اینکه پیوند ها و همبستگی هایِ گوناگون بین ساکنین یک سرزمین مشخص وجود داشته و اراده هم زیستی را باهم داشته باشند.

ارنست رنان نویسنده فرانسوی عامل تکوین هویت ملی را داشتن تاریخ مشترکی از دردها ورنج هایِ همگانی وخاطرات مشترک تاریخی می دند (بشیریه، حسین،1386،ص33).  پس به صورت مشخصملت چنین تعریف می گردد: یعنی جمع افرادی که از پیوند هایِ مادی و معنوی ویژه ومشخصی برخور دار باشند وبا مکان جغرافیایی ویژه ای « سرزمین سیاسی یک پارچه و جداگانه» همخوانی داشته باشند وحاکمیت حکومتی مستقل را واقعیت بخشند (همان).از این رهگذر، همة دانشمندان در تعاریف شان از پدیدة ملت، به موجودیت مشترکات تاکید می نمایند.

2 . هویت سیاسی در افغانستان پساطالبان

افغانستان یک جامعة سنتی و در حال گذار است. هویت در جامعة سنتی بر مبنایی اشتراکات خونی وقبیلوی تعریف می گردد. در این حالت، جامعه فاقد هویت جمعی و کلان خواهد بود. بحران هویت و پاره پاره شدن هویت جمعی، از ویژگی هایِ رایج جوامع سنتی است. در این حالت و در حوزه سیاست سخن از هویت ملی در حد هویت هایِ اتمیزه شده و خرد قومی و قبیلوی تنزل می یابد (سجادی، عبدالقیوم،1391،ص60).افغانستان متأسفانه با حاکمیت نظام هایِ استبدادی تبارگرایانه، ضربات مهمی بر پیکر هویت جمعی و همبستگی هایِ ملی اش وارد گردیده است. از آنجائیکه واگرایی هایِ گسترده بین قومیت هایِ ساکن در کشور حاکم بود و قدرت سیاسی هم به تشدید واگرایی ها دامن می زد، هویت هایِ خُرد و کوچک بی شماری در کشور شکل گرفته است و هویت جمعی و کلانی قابل قبول برای همگان وجود ندارد. باگذشت سالیان متمادی از استقلال کشور تا اکنون، هنوز هویت ملی قابل قبول برای همه شکل نگرفته است، بلکه هویت هایِ پراکنده قومی جایگزین هویت ملی است (همان، ص61). با اینکه افغانستان پساطالبان با تصویب قانون اساسی جدید و برابری تمامی قومیت ها و خرده گروه هایِ اجتماعی، گامی مؤثری را در  در راستایی شکل گیری هویت کلان و جمعی قابل قبول برای تمامی نحله هایِ اجتماعی کشور بر داشته است، اما چالش هایِ فراوانی در عرصة عمل وجود دارد که یکی از آن چالش هایِ بحران زا و هویت ستیز، قوم گرایی و یا ناسیونالیسم منفی است

3 . عوامل تهدید کنندة هویت سیاسی

1 –3 -  ناسیونالیسم منفی

افغانستان به مثابه کشور چند قومی، در طول تاریخ زیانبار تاریخی اش، محورگرایش هایِ قومی بوده است. ناسیونالیسم به دو نوع تجلی می نماید؛ ناسیونالیسم مثبت از نوع فرانسوی که برای کسب استقلال و  وحدت ملی استفاده می گردد و ناسیونالیسم منفی که مبتنی بر برتربینی و نژاد پرستی است.

افغانستان، متأسفانه همواره ناسیونالیسم منفی را تجربه کرده است. در تاریخ سیاسی کشور،یک گروه قومی حاکم، در این سرزمین حکمرانی نموده و مبتنی بر بینش نژاد پرستی، قومیت هایِ دیگر را زیر فشار گرفته اند.

افغانستان پساطالبان در عرصة عملی میدان تاخت و تاز قوم گرایی هاست. هنوز هم کشور شکل و قیافة قومی دارد و بگونه ای مشخص ولایات و مناطق شهری، بین قومیت هایِ کشور تقسیم شده به نظر می رسد. ساختار قدرت سیاسی از زمان احمد شاه ابدالی الی اکنون تحت تاثیر قومیت بوده است (خواتی،1388،ص66). در افغانستان پساطالبان هم، سیاست بر محور قومیت می چرخد. برخی گروه هایِ قومی در تعریف خود از امنیت ملی، بر حضور عادلانه تمامی قومیت هایِ ساکن در کشور در ساختار قدرت سیاسی تأکید می کنند، اما برخی گروه هایِ قومی دیگر، در تعریف خود از امنیت ملی بر حذف سایر قومیت ها از ساختار قدرت سیاسی تأکید دارند (نظری، عبدالطیف،1389،ص69). انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی و معادلات قدرت که اکنون در افغانستان صورت می گیرد، همه و همه نشان دهنده این واقعیت سیاسی است که  قومیت مبنای همه کنش هایِ سیاسی ماست.

بنابر این، افغانستان از نبود هویت ملی و جمعی قابل قبول برای همه قومیت هایِ کشور، به شدت رنج می برد. هویت ملی نشان دهنده همبستگی ملی است و همبستگی ملی، یکی از منابع مهم قدرت ملیدر بازی هایِ سیاسی و معادلات قدرت در سیاست بین الملل خواهد بود (سیف زاده، سیدحسین،1385،ص176). در صورتِ که همبستگی ملی گراف پایینی داشته باشد، قدرت ملی تنزل یافته و در نتیجه منافع ملی آسیب پذیر خواهد شد. بزرگترین عامل تهدید زا در این راستا پدیده قومیت است. دیدگاه هایِ نظریه پردازان امنیت ملی در جهان سوم نشان می دهد که ناسیونالیسم قومی، می تواند یکی از بنیادی ترین تهدیدات سیاسی و اجتماعی دولت هایِ ضعیف باشد. پس ناسیونالیسم قومی نقش مؤثری در کاهش مشروعیت سیاسی در جامعه خواهد داشت (نظری، پیشین،ص66).افغانستان نیز، از این قاعده مستثنی نخواهد بود و گرایش هایِ قومی موجب به مخاطره افتادن امنیت ملی است (همان).

2 – 3 – نقش منفی دولت

دولت و قدرت سیاسی در فرایند ایجاد وشکل گیری هویت ملی، می تواند نقش دوگانه ای را بازی نماید. به عبارت دیگر، دولت می تواند هم در  در راستایی شکل گیری هویت ملی نقش سازنده و مثبتِ را بازی کند و هم می تواند نقش منفی و بحران زایی را بازی نماید. دولت به مثابه قدرت حاکمِ بلامنازع، که بر تمامی ساکنین یک سرزمین حکم می راند، نسبت به همه کنش ها و رفتارهایِ خود مورد نظر همگان بوده و تاثیر گزار خواهد بود.

دولت به لحاظ کارآمدی و ناکارآمدی می تواند نقش منفی و غیر سازندة را در  در راستایی ایجاد و شکل گیری هویت ملی در کشور بازی نماید. در کشورهایِ چند قومی، دولت ها زمانی  نقش منفی را در عرصة شکل گیری هویت جمعی و ملی بازی می نمایند که به جای در پیش گیری سیاست کثرت گرا و پذیرش تفاوت و تنوع، سیاست انحصار و نفی تفاوت ها و تعدد هایِ اجتماعی را در پیش بگیرد. به عبارت دیگر، دولت ها سیاست همانند سازی را در پیش می گیرند. سیاست همانند سازی فرایند تقلیل خط تمایز است و تلاش می گردد، تا یک جامعه بدون تفاوت هایِ قومی ایجاد گردد(سجادی، پیشین،ص55). در این سیاست دولت در تلاش است، تا تمامی هویت هایِ خُرد و کوچک قومی را از میان برده و در درون هویت قومی کلان حاکم حل کند. اما قومیت هایِ خرد در برابر محو هویت خود مقاومت خواهدکرد. این جاست که بحران تشدید شده و هویت هایِ خرد ایده هایِ متعارض با ایده هایِ گروه حاکم می یابند.

 بدون تردید می توان گفت که افغانستان، امروزه دچار بحران هویت ملی است. این بحران نتیجة سیاست هایِ انحصار گرایانه و نقش منفی دولت هایِ سلطنتی گذشته است. در نظام هایِ سلطانی گذشته، دولت هایِ حاکم به جای تن دادن و پذیرش خواست ها وتقاضاهایِ قومیت ها به حذف قومیت ها اندیشده است. حال افغانستان پساطالبان، با اینکه در قانون اساسی بر مشارکت تمامی اقوام در ساختار قدرت سیاسی و برابری تأکید گردیده است، از چالش هایِ فراوان رنج می برد. در قانون اساسی افغانستان بر عرضه خدمات همگانی و رفاهی یک سان برای تمامی ساکنین کشور تأکید شده است، اما عملا مشکلات فراوانی در این عرصه و جود دارد. قومیت ها بگونه ای شاید و باید در ساختار قدرت حضور ندارند، پروژه هایِ انکشافی به صورت عادلانه به تمام بخش هایِ کشور اجرا نمی گردد و ده ها چالش دیگری که در این عرصه و جود دارد.این نگارش بادید خوشبینانه نسبت به این موضوع، بر طبیعی بودن این چالش ها تأکید می کند. بدین معنی که چالش هایِ که اکنون در عرصه‏ی برخورد هایِ ناعادلانه با قومیت ها وجود دارد، پلان ریزی شده نبوده بلکه ناشی از فرهنگ سیاسی سنتی و قبیله ای حاکم در افغانستان است.

به هرحال بی عدالتی و تبعیض که به لحاظ اجرایی در دولت کنونی افغانستان جریان دارد، می تواند نقش منفی در فرایند شکل گیری هویت ملی داشته باشد. قومیت هایِ که خدمات اجتماعی یک سان برای شان عرضه نمی گردد و از حضور مناسب در ساختار قدرت سیاسی رنج می برند، نسبت به دولت بدبین گردیده و احساس منفی نسبت به سایر گروه هایِ قومی خواهند یافت. این احساس، تاثیر مستقیم روی همبستگی اجتماعی و امنیت ملی دارد.

اما دولت می تواند در فرایند شکل گیری هویت ملی و جمعی در کشور، می تواند نقش مثبت و سازندة را نیز بازی نماید. دولت زمانی می تواند نقش مثبت در راستایی شکل گیری هویت ملی داشته باشد که به تعدد و تنوع قومی به دید حرمت بنگرد. به عبارت دیگر، دولت زمانی می تواند نقش مثبت را بازی نماید که سیاست تکثر گرایی قومی را در پیش گیرد. سیاست تکثر گرایی قومی، به معنی پذیرش تعدد و تنوع قومی و فرهنگی در چارچوب ملی است همان،ص56). در این سیاست، دولت به تمامی خواست ها و تقاضاهایِ قومی احترام  گذاشته و تلاش می کند تا آنها را محقق سازد. پس سیاست تکثر گرایی قومی، می تواند همبستگی ملی را پر رنگ ساخته و فرایند شکل گیری هویت ملی را شتاب بخشد. در این جاست که تمامی قومیت ها به تدریج خود را دارای یک هدف و یک آرمان حس نموده و در واقع یک کشور شاهد یک ملت خواهد شد. همانگونه که تذکر رفت، افغانستان پساطالبان در عرصه قانونی و تئوریک، سیاست تکثر گرایی قومی را در پیش گرفته است. به تمامی هویت هایِ قومی احترام گذاشته شده و به برابری تأکید گردیده است. اما در عرصه عملی مشکلات فراوان وجود دارد.

بنابر این، دولت در افغانستان می تواند نقش سازنده در  در راستایی شکل گیری هویت ملی داشته باشد. این نقش مثبت و سازنده را زمانی می تواند بازی نماید، که سیاست کثرت گرایی قومی را از عرصه قانونی و تئوریک به عرصه عمل و اجرا بکشاند. پس همبستگی هایِ ملی می تواند موجب شکل گیری هویت ملی گردیده و گامی مؤثر در راستایِ جلوگیری از آسیب پذیری امنیت ملی کشور باشد.

دیدگاه شما