صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

دوشنبه ۱۰ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ضرورت بازنگری بر استراتیژی صلح

-

ضرورت بازنگری بر استراتیژی صلح

برنامه ی مصالحه با طالبان یکی از اولویت های دولت افغانستان طی چند سال اخیر بوده است. هر چند برنامه ادغام مجدد و تلاش ها برای پیوستن گروه های مخالف مسلح دولت از سال های اول شکل گیری نظام کنونی وجود داشت، اما پس از کنفرانس لندن در سال 2010 م بود که برنامه مصالحه به طالبان به یک استراتیژی جدی برای پایان دادن به خشونت ها در افغانستان اعلام شد. دولت افغانستان برای رسیدن به این هدف، برنامه های وسیعی را در سطوح داخلی و خارجی روی دست گرفت. در سطح داخلی، دولت در اولین اقدام به تشکیل شورای عالی صلح پرداخت. این شورا که اعضای آن عمدتا از چهره های با نفوذ سیاسی، عالمان دینی و بزرگان قومی بود، مسئولیت رسمی پیشبرد مذاکرات صلح با طالبان را به عهده گرفت. اعضای طالبان که در زندان های دولت افغانستان و یا در توقیف گاه ها و زندان های نیروهای خارجی بود، در ادامه همین سیاست یکی پی دیگری از زندان ها آزاد شدند. ادبیات دولت در مورد طالبان تغییر کرد؛ این گروه ابتدا به تند رو و میانه رو تقسیم شد و گفته شد که حلقات میانه رو طالبان تمایل به روند صلح دارند و بایست از پیوستن دولت به آنان حمایت شود. حلقات تند رو طالبان تروریزم خطاب می شد و مجموعه های میانه رو طالبان افغانی معرفی شدند. در نهایت، ادبیات دولت از این هم نرم تر و طالبان به قول رییس جمهور به 'برادران ناراضی' تبدیل شدند.

در سطح خارجی نیز دولت افغانستان تلاش های گسترده ای را به راه انداخت؛ نمایندگان دولت افغانستان به کشورهای مختلف برای جلب حمایت شان از روند صلح سفر کردند و از کشورهای مختلف  منطقه وجهان برای موفقیت این برنامه تقاضای کمک و همکاری صورت گرفت. دولت تلاش کرد زندانیان طالبان در زندان های گوانتانامو و زندان های پاکستان را رها سازد. برای جلب حمایت عالمان دینی و اعلام فتوای ممنوعیت حملات انتحاری و جنگ به علمای جهان اسلام دست طلب و کمک دراز شد و سیاست خارجی افغانستان نیز در همین جهت فراز و فرودهای زیادی را طی کرد.

دولت انعطاف پذیری خود در برابر طالبان را به خاطر ایجاد فضای اعتماد برای انجام گفتگوهای صلح توجیه کرد. اما با وجود این حسن نیت دولت افغانستان، آن اعتماد گم شده میان دو طرف هیچ گاه بر نگشت و طالبان در مقام یک گروه سازش نا پذیر به در خواست های دولت افغانستان و برنامه مصالحه تن نداد. پاسخ این گروه به خواسته های مکرر دولت افغانستان برای انجام مذاکرات صلح، با خشن ترین شکل ممکن پاسخ داده شد. با گذشت هر روز دامنه خشونت ها گسترش پیدا کرد و حملات تخریبی و دهشت افگنانه طالبان بیشترشد. با این وصف، مساله اینست که چرا در استراتیژی ناکام مصالحه بازنگری صورت نمی گیرد که هم چنان بر این مسیر بی هدف حرکت می شود؟ آیا اساسا، می توان در شرایط موجود برای موفقیت آینده این برنامه امیدوار بود؟

پاسخ این پرسش را می توان از دل مجموعه مناسبات  و مطالبات پارادوکسیکال در روند صلح بیرون کشید. توجه به مطالبات طالبان برای انجام مذاکرات صلح، پیش شرط های وضع شده از جانب دولت افغانستان، پراکندگی ها و اختلافات در درون حلقات سیاسی در کشور و از همه مهمتر عدم اجماع جهانی و تضاد خواست ها و سیاست های کشورهای خارجی در امور افغانستان، نشان می دهند که دست یابی به صلح از این طریق امر دشوار و غیر ممکنی می باشد. استراتیژی کنونی صلح آن جامعیت لازم را ندارد که بتواند مجموعه ای این خواست های متفرق و پراکنده را به کلیتی تبدیل کند تا بر سر آن توافقی حاصل آید. در سطح داخلی تمامی جریان های سیاسی اعم از اپوزیسیون و حکومت به این اتفاق نظر دارند که تنها راه حل مساله افغانستان انجام گفتگو و مذاکره با طالبان است، اما بر سر میکانیزم مصالحه با طالبان توافقی وجود ندارد. حکومت استراتیژی موجود مصالحه را جامع و راهگشا می داند، اما به نظر بسیاری از جریان های سیاسی حتا نزدیک به حکومت، این استراتیژی کارایی چندانی ندارد و تداوم این روند چیزی جز ضیاع وقت و از دست دادن فرصت ها نیست.

از طرف دیگر، در سطح خارجی نیز ما متاسفانه شاهد اجماع بر سر چگونگی حل و فصل بی ثباتی در افغانستان نیستیم. بازیگران جهانی و منطقه ای هر کدام اهداف خاصی برای خود ترسیم کرده اند و برای هر گونه همکاری منافع بزرگی را برای خود قایل می باشند. تلاش های دیپلماتیک افغانستان در بیرون از کشور نتوانسته محوریت مشخصی ایجاد کند تا مذاکرات صلح حول آن محور مشخص بچرخد. تا کنون ما شاهد شکل گیری محورهای مختلف با تبانی کشورهای همسود و همسو در امور افغانستان بوده ایم که هر کدام با اهداف و میکانیزم های متفاوتی عمل کرده اند. دفترطالبان در قطر در سلسله همین بازی ها گشایش یافت، طی چند سال بارها مذاکرات چند جانبه میان افغانستان، پاکستان و بریتانیا، همینطور افغانستان، امریکا، ترکیه و قطر و افغانستان، عربستان و پاکستان و... برای دست یابی به صلح انجام شد، اما هیچ کدام در راستای هدف واحد و مشخصی نبود. هریک از این محورها در تلاش این بودند تا ابتکار عمل روند صلح در افغانستان را روی دست گیرند و بدین ترتیب نقش مهم تری در این زمینه و از این طریق در راستای تامین منافع و اهداف خود بازی کنند. دولت افغانستان به رغم اینکه هر گونه پیش گامی و مدیریت روند صلح از جانب کشورهای خارجی را مردود می داند، در این بازی ها نقش منفعلانه ای داشت. در تمام این روندها، افغانستان به نحوی حضور داشته، اما در جهت دهی و مدیریت این مجموعه ها به سوی یک هدف واحد موفق نبوده است.

بنا براین، دیده می شود که استراتیژی صلح دولت افغانستان هنوز نتوانسته اجماع لازم را ایجاد کند. در این استراتیژی نقش کشورها و میزان تاثیر گذاری آنان در این روند به گونه مشخص تعریف نشده و در سطح داخلی نیز رضایت عمومی با این برنامه کنونی حاصل نگردیده است. این پراکندگی و فقدان اجماع لازم میان جریان های مختلف ذیدخل خود دلیل اصلی شکست تلاش های صلح می باشد. زیرا اگر یک طرف این جریان ها گام مفیدی بردارد، جانب دیگر نمی تواند آنرا برتابد، لذا نه تنها کمکی برای موفقیت آن انجام نمی دهد بلکه موانع و مشکلاتی را نیز بر آن مترتب می سازد.

با توجه به روند عقیم و بی حاصل روند گفتگوهای صلح ایجاب می کند، دولت افغانستان در استراتیژی صلح باز نگری کند. در حال حاضر هزینه و انرژی کافی در این راستا به مصرف گرفته می شود اما به دلیل ضعف و نا کارآمدی برنامه و سیاست گذاری ها هم فرصت ها یکی پی دیگر از دست می روند و هم هزینه هایی که در این راستا به مصرف می رسند،ضایع می شوند. بدیهی است که تداوم این روند ما را در آینده با چالش های بیشتری مواجه خواهد ساخت.

دیدگاه شما