صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

دوشنبه ۱۰ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نيم نگاهي بر امنیت اجتماعی افغانستان

-

نيم نگاهي بر امنیت اجتماعی افغانستان

امنیت اجتماعی ملموس ترین بُعد امنیت ملی در میان عامة مردم و شهروندان یک کشوراست. زمانِ که امنیت اجتماعی و مردم با تهدید مواجه شود، نا امنی بیشتر برای مردم ملموس و قابل حس است. از این منظر، امنیت اجتماعی تصور مطلوبِ از قدرت سیاسی در میان مردم ایجاد خواهد کرد وبر عکس، عدم امنیت اجتماعی تصور نامطلوب و ناکارآمد، از حکومت و قدرت سیاسی در بین مردم ایجاد خواهد کرد.

ناهنجاريهایِ اجتماعي، قتل، سرقت، گسترش مواد مخدر، گسيختگي هایِاخلاقي، منازعات قومي و بحرانهایِ هويت موضوعاتِ هستند که دربحث امنيت اجتماعي مطرح مي باشند (ربیعی، علی،1387،ص151).باري بوزان امنيت اجتماعي را اينگونه تعريف مي كند: قابليت حفظ الگوهایِ سنتي زبان، فرهنگ، مذهب، هويت وعرف ملي باشرايط قابل قبولي ازتحول (بوزان، باری،1389،ص34).

بنابر این جامعة از امنیت اجتماعی بر خور دار است که فرهنگ و سنت هایِ آن مصئون از تعرض بوده و عرصه هایِ زندگی با تهدیدات گوناگون مواجه نباشند. افغانستان به مثابه یک کشور جهان سومی و توسعه نیافته، همچنان که در عرصه هایِ گوناگون دیگر، با چالش هایِ متعدد رو به رو است، در عرصة امنیت اجتماعی و فرهنگی نیز، با چالش هایِ متعددی دست به گریبان است. مابرخی پارامترهایِ مهم امنیت اجتماعی در افغانستان را بحث می نماییم

1– تهدیدهای اجتماعی

1-1- مواد مخدر و مُشکل اعتیاد

مواد مخدر و تریاک یکی از چالش هایِ فراراه جهان بشریت است و تمامی کشورهایِ دنیا از این پدیدة مزمن و خطرناک در امان نیستند. « مواد مخدر در اصطلاح به کلیة مواد طبیعی و شیمیایی اطلاق می شود که اعتیاد آور باشد. برخی از این مواد، تخدیر کننده نبوده بلکه ممکن است ایجاد تحرک و توهم نمایند. به طور کلی مواد مخدر به موادی گفته می شود کهمصرف آنها در انسان حالت هایِ غیر عادی ایجاد کند» (نظری، عبدالطیف،1389،ص82). مواد مخدر به صورت کلی دو نوع تهدید اساسی را متوجه تمامی جوامع نموده است: اولا اینکه گسترش مواد مخدر و معتاد شدن تعداد کثیر از مردم و جمعیت کشورها، تهدید بزرگ بر علیه امنیت ملی است. امروزه، سیل عظیم از جمعیت کشور ها به دام اعتیاد به مواد مخدر افتاده و در معرض نابودی قرار دارند. این سیل عظیم جمعیت، دیگر برای جامعه منبع خدمت گذاری نه بلکه یک باردوش اضافی هستند که ممکن است مرض و اعتیاد آنان، دامنِ بخش هایِ دیگر از جمعیت و نیروی انسانی کشور را نیز بگیرد.ثانیا اینکه گسترش مواد مخدر، باعث می گردد که شبکه هایِ مافیایی قاچاق پدید آمده و کشور را به سمت مافیایی شدن و اقتصاد منفی و نیز، زیر زمینی سوق دهد. پدید آمدن شبکه هایِ قاچاق مواد مخدر، باعث می گردد که آنها روی اوضاع سیاسی و معادلات سیاسی در کشور ها تاثیر گذار شوند. زیرا آنها بگونه ا ی گسترده در درون ساختار سیاسی دولت کشور ها نفوذ نموده و روی بازیگران سیاسی تاثیر می گذارند. تاثیر مزمن که بر امنیت ملی می گذارند، همانا پاره شدن دیوار اعتماد بین مردم و دولت، مبنی بر اعتقاد مردم به این امر که دولت با ضعف رو به رو شده و توان مدیریت کشور را ندارد و این مهم دولت را با بحران مشروعیت سیاسی رو به رو خواهد ساخت (همان،ص98).

 کشور ما افغانستان سرزمین تولید و کِشت تریاک و مواد مخدر است. در زمان امارت طالبان کِشت گندم ممنوع بوده و زارعان مکلف بودند که تریاک بکارند. پس از سقوط طالبان و تشکیل دولت ملی و نیز حضور پر رنگ جامعة جهانی در کشور، مبارزه جدی و همه جانبة بر علیه کِشت و قاچاق مواد مخدر آغاز گردید. دولت افغانستان واحد اداری را تحت عنوان وزارت مبارزه برعلیه مواد مخدر ایجاد کرد و ارگان هایِ امنیتی و نظامی خارجی و داخلی، برعلیه این پدیدة مزمن دست بکار شدند. ولی با تأسف که کِشت و قاچاق تریاک نه تنها کاهش نیافت، بلکه افغانستان، امروزه به سرزمین تریاک در جهان مشور است.(همان،ص81).

  بنابر این افغانستان با دو چالش عمده مواجه است؛ اعتیاد سیل عظیم از جمعیت و نیروی انسانی و مافیایی شدن اقتصاد کشور و به تبع آن تاثیر پذیری سیاست کشور از جریان هایِ قاچاق مواد مخدر. امروز جوانان زیادی در کشور به مواد مخدر معتاد گردیده و باردوش جامعه شده اند. جمعیت کثیر از جوانان در کابل پایتخت کشور و سایر ولایت ها به مرض اعتیاد مبتلا هستند و در مکان هایِ مشخص زیست دارند. کما اینکه در کابل مکان هایِ چون زیر پل سوخته و بلاک هایِ شاداب ظفر در غرب کابل، به عنوان محل بود و باش معتادان، زبان زد همه است. پس می توان گفت که امنیت مردم  با تهدید مواجه گردیده و سیل عظیم از جمعیت با نابودی رو به رو هستند. جوانان که معتاد گردیده اند هیچ امید به زندگی مجدد آنان و جود ندارد و کاملا تبدیل به موجودات بی بهرة گردیده اند که احتمال می رود مردمان دیگر را در دام اعتیاد بکشانند.

گسترش و جان گرفتن شبکه هایِ قاچاق مواد مخدر، یکی از چالش هایِ مهمی است که مطرح می گردد. شبکه هایِ بین المللی قاچاق مواد مخدر، در تلاش نفوذ گذاری در درون ساختار سیاسی دولت ـ کشورهاست و کوشش می نمایند، تا در روند سیاسی جوامع، تاثیر گذار بوده و بتوانند به طور آزاد فعالیت زیر زمینی و قاچاق نمایند. متأسفانه در افغانستان پساطالبان گه گاهی صحبت از دست داشتن و یا همدست بودن مقامات بلند رتبه سیاسی و یا نزدیکان آنان، با شبکه هایِ قاچاق مواد مخدر زده می شود. ما در پی این نیستیم که این سخنان حقیقت است یا نیست، بلکه روی این نکته تأکید می نمائیم که مواد مخدر یکی از چالش هایِ مهم و تهدیدات اساسی در جامعة ماستکه هم سلامت اجتماعی و نیروی انسانی ما را با تهدید مواجه ساخته است و هم اقتصاد کشور را با خطر و تهدید جدی رو به رو ساخته است. پس، از دولت افغانستان می طلبد که با استفاده از فضای تهدید مشترک مواد مخدر، که بین کشور هایِ منطقه و جهان پدیدار گشته است، در صدد استفادة مؤثر بر آمده  و این تهدید جدی را دفع نماید.

2 – 1- آدم ربایی

قتل، سرقت، اختطاف و آدم ربایی ها یکی از تهدیدات مهم اجتماعی است که امنیت اجتماعی مردم را به خطر انداخته است. امروز در کشور هیچ یک از شهروندان به ویژه، سرمایه داران و صاحبان ثروت، از امنیت اجتماعی لازم بهره مند نیستند. در همه جای کشور، قتل، آدم ربایی و دُزدی هایِ کلان و کوچک در برابر مردم وجود دارد. ثروتمندان نمی توانند با خیال راحت رفت و آمد داشته باشند، زیرا هراس از این دارند که مبادا به دام اختطاف گران افتاده و آنان را در بدل پرداخت پول هنگفتِ به گروگان بگیرند. مردمان غیر ثروتمند هم، در هراس از آدم ربایان هستند که بی درنگ مردم را به قتل رسانیده و اعضای بدن آنان را در کشور هایِ مختلف قاچاق می نمایند.

  بنابر این، به لحاظ امنیت اجتماعی هیچ یک از شهروندان در امنیت به سر نبرده و همه با تشویش و اضطراب زندگی می نمایند. نبود امنیت اجتماعی، می تواند تصویر نامطلوب از دولت نزد شهروندان به تصویر کشد. درین صورت مردم نسبت به دولت بی اعتبار شده و مشروعیت دولت کاهش خواهد یافت. مردم حس خواهند نمود که دولت، یا ضعیف است که نمی تواند امنیت آنان را تأمین و از زندگی آبرومندانه آنان دفاع نماید و یا اینکه با برهم زنندگان نظم و امنیت اجتماعی ( اختطاف گران، دزدان و آدم ربایان) همدست است.از این رهگذر، بحران مشروعیت سیاسی پدید خواهد آمدکه خود آشوب هایِ اجتماعی را به دنبال خواهد داشت.

3 –1-  نبود رفاه اجتماعی

در عصر حاضر تنها کارکرد و وظیفة دولت، تأمین نظم و امنیت نیست، بلکه یکی از وظایف مهم و بنیادین دولت، ارائه خدمات اجتماعی به مردم است. بنابر این، دولت ها موظف هستند که به بهترین شکل، خدمات رسانی نموده و چالش ها و مشکلات مردم را مرفوع سازد.

   در افغانستان نوپا و نوبنیاد، گرچند تلاش هایِ زیادی در این راستا انجام شده است، اما چالش هایِ فراوانِ در امر خدمات رسانی و ارائه خدماتِ که منجر به تأمین رفاه مردم گردد، وجود دارد. بخش وسیع از مناطق کشور، به بنیادی ترین عنصر اقتصادی« برق» دسترسی ندارند و عملا در تاریکی به سر برده و تمامی فعالیت هایِ وابسته به انرژی برق خوابیده باقی مانده است. همچنین، مردم به آب آشامیدنی و صحی دسترسی ندارند و این امر خود، می تواند باعث شیوع امراض گوناگون گردد، که مستقیما امنیت جانی مردم را مورد تهدید قرار خواهد داد.

مشکلة دیگری که به صورت جدی می شود مطرح کرد، عدم دسترسی مردم به خدمات بهداشتی و صحی است. بسیاری از مناطق کشور، به ویژه مناطق دور دست، به مراکز صحی و درمانی دسترسی نداشته و در موقع دچار شدن به مریضی، از اثر نبود طبیب و مراکز درمانی زندگی خود را ازدست می دهند. مادران در موقع زایمان می میرند و نمی توانند در این موقع مهم، به خدمات صحی دسترسی داشته باشند. بنابر این عدم دسترسی مردم به خدمات بهداشتی یکی از چالش ها و مشکله هایِ جدی مردم است که امنیت جانی و زندگی شان را  با تهدید جدی مواجه ساخته است.

4 – 1-  بی سوادی

جمعیت زیاد، روزی منبع قدرت برای دولت ها و امپراطوری ها محسوب می گردید. چون قدرت نظامی به عنوان عنصر مهم قدرت ملی مطرح بود. اما در عضر حاضر، جمعیت زیاد منبع قدرت نیست، بلکه جمعیت بهتر و شایسته، منبع قدرت برای دولت ـ کشورهاست. بنابر این در گذشته کمیت جمعیت مهم بود، کشوری قدرتمند بود که بیشترین تعداد جمعیت را در اختیار داشت. اما در حال حاضر کیفیت و چگونگی جمعیت مهم است(سیف زاده، سیدحسین،1385،ص174). پس کشوری قدرتمند است که جمعیت خوب و شایسته داشته باشد. جمعیت یک کشور زمانِ خوب و دارای کیفیت خواهد بود که از سواد و دانش لازم برخور دار بوده و در بخش هایِ مختلف تخصص لازم را داشته باشند. جمعیت متخصص می تواند در عرصه هایِ مختلف، کشور را مدیریت نموده و قدرت ملی را بلند ببرد. گذشته از مدیریت کارها، جمعیت باسواد از آگاهی ها و بینش سیاسی بالایی برخور دار است و می تواند در هرموقع شرایط سیاسی را درک نماید. پس بنابر این جمعیت با کیفیت، متخصص و شایسته در دنیایی امروز مهم بوده و یکی از منابع قدرت ملی است.

اما افغانستان کشور بی سوادان است. این کشور پس از کودتای رژیم کمونیستی روز گار خوشی را سپری ننموده است که دروازه هایِ مکاتب و آموزشگاه ها به روی مردم باز باشد. متأسفانه سراسر جنگ و روزهایِ سیاه و تباهی را مردم این مرزو بوم در کارنامة زندگی خود دارند. اکنون پس از یک دهه تلاش هایِ دولت نوپای افغانستان، گرچند پیشرفت هایِ مناسب و مؤثری در راستایی گسترش معارف و بلند رفتن سواد و دانش مردم صورت پذیرفته است، اما بخش عظیم و فیصدی درشت از مردم کشور بی سواد بوده و اسیر زنجیرهایِ جهل و نادانی هستند. پس مردم ما بی سواد هستند چه رسد به متخصص بودن. بنابر این جمعیت کشور از نظر کیفی در سطح پایینی قرار دارد و رقم درشت از مردم، حتی نمی توانند نام خود را بنویسند و بخوانند.

 بی سوادی و جهل و پایین بودن سطح مردم از نظر کیفی، ضربة بزرگی در عرصة اقتصادی خواهد زد. زیرا با مشت جمعیت بی سواد و جاهل که نمی توان به رشد اقتصادی دست یافت و نیروی انسانی مورد نیاز یک جامعة صنعتی و یا در حال صنعتی شدن را تهیه نمود. علی رغم عرصة اقتصادی، جمعیت بی سواد نمی تواند درک درست از وضعیت سیاسی داشته و به کنش سیاسی مؤثر و معقول مبادرت ورزد. با تأسف که در جامعة بی سواد و جامعة افغانستان، مردم به لحاظ سیاسی نقش انفعالی داشته و بلی گوی نخبگان سیاسی است. این در حالیست که در نظام دمکراتیک رشد سیاسی و بینش سیاسی مردم مفروض تلقی شده است. پس دموکراسی در جامعة بی سواد افغانستان باچالش جدی مواجه است.

 بنابر این بی سوادی مردم، یکی از چالش هایِ جدی مردم است که کشور راهم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی دچار ضربات و زیان هایِ جبران ناپذیری خواهد نمود. پس، از دولت نسبتا نوپا و نوین کشور می طلبد که علی رغم فعالیت هایِ که در عرصه گسترش دانش و ارتقای سطح آگاهی هایِ مردم کشور برداشته است، عزم خود را جزم نماید و با تدوین استراتژی مشخص آموزشی، این مشکله را حد اقل به صورت ملموس کاهش دهد.

دیدگاه شما