صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقش جوانان در ساختار قدرت

-

نقش جوانان در ساختار قدرت

آرکلگ در کتاب چهارچوب هاي قدرت، در تبارشناسي مفهوم قدرت دو نوع خط سير «استمرار» و «عدم استمرار» را ذکر کرده است. خط سير نخست با هابز آغاز و با لوکس پايان مي پذيرد. خط سير دوم با گسست معرفت شناسي ميشل فوکو آغاز و در گفتمان هاي فرا-مدرنيست ها و فرا ساختارگرايان ادامه مي يابد. در کنار اين دو گونه خط سير تبارشناسي مفهوم قدرت، دو گونه برداشت نيز از قدرت وجود داشته است. يکي از اين برداشتها ، ايده قدرت به عنوان يک پديده صرفا کمي است . در اين معنا قدرت چيزي بيش از نوعي توانايي کلي و عمومي براي کنش نيست . برداشت پيچيده تر دوم ، قدرت را نه تنها شامل توانايي کنش بلکه داراي حق کنش مي داند و چنين توانايي و حقي را متکي به رضايت کساني مي داند که قدرت بر آنها اعمال مي شود. برداشت از قدرت به عنوان توانايي صرف حکايت از آن دارد که بين کساني که قدرت را براي اهداف خود به کار مي گيرند با کساني که متاثر از تبعات و نتايج  آن هستند رابطه اي نا برابر وجود دارد. به اين معنا قدرت مي تواند به عنوان ابزار سلطه به کار گرفته شود.

با توجه به همين برداشت دوم از قدرت مي توان نقش جوانان را در ساختار قدرت مورد بررسي قرار داد. مهمترين سوال اين است که آيا جوانان در بازي هاي قدرت سهم دارد؟ نسبت جوانان با ابزار هاي قدرت و منابع قدرت چگونه است؟

ضرورت بررسي اين موضوع از دو مسئله ناشي مي شود. اول؛ از سال 2001 ميلادي به اين سو، افغانستان قانون اساسي را به وجود آورد که بر اساس آن نظام سياسي دموکراتيک شکل گرفت و ساختار قدرت دموکراتيک شد. دموکراتيک شدن قدرت به معني نگاه دوم(حق و مشروعيت) به قدرت است. بنابراين مي توان نقش جوانان در بازي هاي قدرت و نسبت جوانان با ابزار ها و منابع قدرت را مورد بررسي قرار داد. دوم؛ ‏در ادبيات توسعه و نوسازي، افغانستان جزء کشور هاي توسعه نيافته محسوب مي شود. افغانستان اما، از سال 2001 ميلادي به اين سو وارد چرخه توسعه و نوسازي شده است. در توسعه يافتگي کشور ها، نيروي انساني نقش برجسته دارد. نقش مثبت جوانان در بازي هاي سياسي و ساختار قدرت مي تواند منجر به دگرگوني مثبت و جهت دادن نيرو هاي به توسعه يافتگي کشور گردد. بنابراين از اين زاويه نيز جوانان مي تواند نقش مثبت در دگرگوني بازي نمايد.‏ در اين نوشتار تلاش مي شود نقش جوانان در ساختار قدرت را به بررسي بگيرد.‏با وجود دموکراتيک شدن نظام سياسي ما اما؛ نوع نگاه ما به قدرت بيشتر نگاه سنتي است. قدرت بيشتر به عنوان توانايي درک مي گردد.‏اين مسئله را مي توان در ادارات و تصميم گيري هاي کلان سياسي مشاهده نمود. مردم افغانستان به صورت کلان و جوانان به صورت خاص در مناسبات قدرت غائب است. اگر چه در تعاملات انتخاباتي جوانان فعاليت هاي گسترده دارد اما واقعيت اين است که جوانان به عنوان چوب سوخت مورد استفاده قرار مي گيرد و بعد از پيروزي جوانان به مغاک فراموشي سپرده مي شود. در انتخابات قبلي نيز کانديدان تا حدودي بر نقش جوانان و دادن جايگاه مناسب به جوانان وعده داده بود اما بعد از پيروزي جوانان نه تنها جايگاهي در مناسبات قدرت نيافتند بلکه جوانان به مغاک فراموشي سپرده شدند و جوانان همچنان به عنوان قشري با بيشتر آماري بيکار باقي ماندند.‏

در ادارات دولتي افراد با صلاحيت جوانان نمي باشد بلکه افراد کهن سالي است که توانايي کار هشت ساعته را ندارند. افرادي که بايد تقاعد کند و در خانه بنشيند در ادارات دولتي جاي را اشتغال نموده است و دولت و نخبگان سياسي که در زمان انتخابات قول به بهبود وضعيت جوانان و اشتغال زايي آن ها داده بود، نکرده است. در تصميم گيري هاي کلان نيز، جوانان به عنوان ابزارهاي دست يابي به قدرت استفاده مي شود اما هيچ گاه به آن ها سهمي در تصميم گيري هاي کلان داده نمي شود. به عنوان نمونه اجلاس سران دراني در مورد کانديدان اين قوم بيانگر اين است که در حقيقت سران قبايل و نخبگان سياسي بازيگر اصلي قدرت مي باشد.‏

جوانان به منابع قدرت نيز دسترسي ندارد. منابع قدرت رسانه و ثروت و برخي منابع ديگر مي باشد که جوانان فاقد آن ها مي باشد زيرا فرصت ها و زمينه هاي رشد جوانان براي ثروتمند شدن کمتر ديده مي شود. دولت هيچ نهاد و يا بانکي ندارد که به جوانان کمک کند تا جوانان با استفاده از آن بتواند صاحب کار و در نهايت ثروت و ... شود. منابع قدرت به دست نخبگان سياسي و سران قبايل است. بنابراين مي توان گفت که جوانان با منابع قدرت بيگانه است. جوانان اما،‌ داراي آگاهي و دانش است که بازي هاي سياسي را درک مي کند و در سال هاي اخير وارد بازي سياسي شده است. اما از آنجايي که بازي سياسي وابسته به داشتن منابع قدرت است و جوانان فاقد آن مي باشد موفقيت جوانان در بازي هاي سياسي کمتر است.‏

حال اين سوال مطرح مي شود که مشکل ما چيست؟ پاسخ به اين سوال بدون شک سخت است. اما مي توان به چند مسئله عمده و اساسي اشاره کرد. اول؛‌ درست است که به لحاظ صوري ساختار قدرت دموکراتيک شده است اما ماهيت سياست و قدرت شخصي و قبيله اي است. به عبارت ديگر، بازي سياسي به منظور بهينه سازي و حفظ منافع شخصي و در نهايت قبيله اي و قومي است. بنابراين مي توان گفت که شخصي و قبيله اي بودن ماهيت سياست و قدرت باعث شده است که نخبگان سياسي بيش از آن که به نيروي انساني جوان براي ايجاد دگرگوني و توسعه يافتگي فکر کند بيشتر به منافع شخصي خود فکر مي کند.‏ اولين و اساسي ترين مشکل فراروي جوانان ماهيت شخصي و قبيله اي سياست در افغانستان است.‏

دوم؛‌ دومين مشکل عدم تفکيک ساختار ها است. اين مسئله باعث مي شود که نهاد هاي مختلف نقش هاي تعريف شده نداشته باشد و نتواند به صورت اساسي و جدي کارکرد داشته باشد. تفکيک ساختار ها باعث روشن شدن نقش ها و بيشتر شدن و تخصصي شدن نقش ها مي شود. تعامل ميان نهاد ها بيشتر مي شود. در آن صورت جوانان به عنوان نيروي انساني فرهيخته جايگاه خود را پيدا مي کند. در افغانستان نهاد هاي مختلف داراي کارکرد هاي مشابه هم بوده و بيشتر شان نقش واحدي را بازي مي کند.‏

سوم؛ مسئله ديگر اين است که در ميان نخبگان افغانستان کسي دغدغه ترقي، توسعه يافتگي و پيشرفت را ندارد. نخبگان سياسي وسايل رفاهي را به دست آورده است و دنبال دگرگوني در زندگي شخصي خود نمي باشد. به همين خاطر انگيزه تغيير در جامعه را ندارد. وقتي انگيزه تغيير و دگرگوني در جامعه نباشد نيروي انساني نيز به درد بخور نيست. بنابراين مي توان گفت که بي انگيزگي و عدم توجه به وضعيت کنوني ما باعث شده است که ما هيچ گاه دغدغه دگرگوني نداشته باشيم.‏

دیدگاه شما